جلسه دوازدهم از دور دهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران شعبه صالحی۲ به استادی دستیار دیده بان وحید و نگهبانی مسافر وحید و دبیری مسافر علیرضا با دستور جلسه 《نظم، انضباط واحترام در کنگره》 در تاریخ ۱۶مهر ۱۴۰۴ساعت۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.
سخنان استاد:
سلام دوستان، وحید هستم، یک مسافر.
خوب، من یکبار دیگر خداوند را شاکرم که در یکی دیگر از جلسات کنگره ۶۰ حاضر شدم و در خدمت شما هستم و از آموزشهایتان استفاده میکنم.
یه موقعهایی آدم وقتی در سالن مینشیند، شاید ذهنش برود؛ ذهن انسان اینطوری است، فرّار است.
ولی وقتی در جایگاه بالا مینشیند؛ دبیر مینشیند، استاد مینشیند، نگهبان مینشیند، بهصورت مستقیم همه صحبتها را گوش میدهد. به همین خاطر من میگویم بهصورت مستقیم آموزش میگیرد از تکتک بچهها، با جان و دل.
به همین دلیل خداوند را شاکرم.
شعبهتان خیلی دنج و خوب و پرانرژی است، حس خوبی دارد. واقعاً تبریک میگویم به کسانی که سرِ ساعت آمدند. کسانی که سرِ ساعت یا قبل از ساعت ۵ میآیند، جنسشان یک جنس دیگر است. حالا نه اینکه کسی که بعد از ۵ میآید فرق کندها، نه، بهصورت کلی میگویم، چون نظم اینطور شکل میگیرد.
انسانها نظم را با خودشان از جایی میآورند، یعنی با نفس انسان، نظم میآید.
اگر کسی بچهای دارد و آن بچه منظم است ،شاید دیده باشید ، بعضی بچهها کتاب جمع میکنند، اتاق را جارو میکنند، مادرشان میگوید ما اینها را بهش یاد ندادهایم، خودش اینطور است؛ یعنی این را با خودش آورده از جایی دیگر.
اگر هم کسی بینظم است، این ویژگی را ندارد.

ما اگر دستور جلسهی امروز را «نظم، انضباط و احترام» میدانیم، به این خاطر است که مستقیم به نفس انسان ربط دارد. ما میخواهیم چیزی به نفسمان اضافه کنیم تا بتوانیم چیزی مثل اعتیاد را بکنیم؛ چون اعتیاد هم یک صفت است که به نفس انسان میچسبد. پس باید چیزی به نام نظم و انضباط به آن اضافه کنیم.
رفتوبرگشتش مثل اتوبان دوطرفه است: یک چیز کنده میشود، یک چیز اضافه میشود.
وقتی نور میآید، ما زور نمیزنیم. در کنگره ۶۰ اصلاً برای درمان اعتیاد زور نمیزنیم.
زمانی که نور میآید، اطلاعات میآید، آگاهی میآید، نظم میآید. روش DST میآید، خواب شب بهصورت منظم میآید، بیداری صبح زود منظم میشود، تغذیه منظم میشود، نوشتن سیدی منظم میشود.
وقتی یک ربع به ۵ میآیم جلسه، یعنی نور آمده است. نور همینهاست؛ چیز خاصی نیست که بخواهیم دنبالش بگردیم.
نور را نباید فقط در امامزاده یا مسجد یا حرم امام رضا جستوجو کرد؛ آنها جای خودشان محترماند، انسانهای بزرگی هستند، در آن شکی نیست.
ولی زمانی که نور میآید، خودش تاریکی را میبرد.
گاهی کسی میگوید نظم و انضباط؟ من اصلاً این دستور جلسه را دوست ندارم! من سیخ و سنجاق را گذاشتم کنار که درمان شوم، حالا نظم و انضباط چرا؟ اینجا که مکان تربیتی نیست!
اما اتفاقاً مستقیم ربط دارد.
بینظمی خودش یک بیماری است. طرف میرود دکتر، رویش نمیشود بگوید من بینظمم.
بیانضباطی یک بیماری لاعلاج هم هست، منتها دارویی ندارد. مثلاً بگویند هر ۸ ساعت یک قاشق از این شربت بخور، نظمت درست میشود! واقعاً ندارد.
چرا ندارد؟ چون مربوط به جسم نیست، زمینی نیست، مربوط به جای دیگری است؛ اما ما با آن سر و کار داریم و حواسمان نیست.
گاهی زور میزنیم یکی را درست کنیم، ولی اینطوری درست نمیشود. فقط با روش تدریجی و تمرین درست میشود.
راهنمای من همیشه میگفت: «فقط با مسواک، اعتیاد درمان میشود!»
کسی که بتواند مسواک زدن را تمرین کند و هر شب بزند، سفرش را درست انجام دهد، دارویش را سر ساعت بخورد و به موقع بخوابد، یعنی منظم شده است.
بینظمی دارویش تمرین است، و منظم شدن هم سخت نیست.
خود روشDST یعنی سر ساعت دارو خوردن و اندازهگیری منظم. اگر نظمش را برداریم، خراب میشود.
نماز خواندن هم به همین صورت است. آقای مهندس گفتند فلسفهی نماز، شناخت زمان است.
وگرنه من فکر نمیکنم خداوندِ بزرگ نیازی به دولا راست شدن من و شما داشته باشد.
فقط بستری فراهم کرده تا ما زمان را بشناسیم.
پیرمردهای نودسالهی روستا را نگاه کنید، از صبح نمازشان را میخوانند، ظهر هم سرِ ساعت میخوانند.
هشتاد سال است هر روز هفده بار از زمین بلند میشوند، بدون عصا؛ این یعنی ورزش منظم.
پس دچار دیسک کمر یا زانو درد نمیشوند.
ورزش مثل بیمه است.
بیمه را یک عمر میریزیم که مثلاً در شصتسالگی راحت باشیم. ورزش منظم هم همین است.
انسانهای منظم در ورزش، در آخر گرفتار بیماری، بیمارستان و بحران نمیشوند.
تمام دستور جلسات کنگره ۶۰ برای این است که ما دچار بحران نشویم.
یادم هست در سفر اول، یکی دو سال اول، وقتی این دستور جلسه میآمد، میگفتم: «ای بابا، نظم و انضباط؟!» چون آموزگارها درست آموزش نداده بودند.
ولی اگر آموزش درست داده شود، انسان در هر سنی تغییر میکند و تبدیل میشود.نظم و انضباط دقیقاً به بخشی از بیماریهای من مثل پا درد و سردرد مربوط است؛ شاید مستقیم به بینظمیهایم.
مثلاً من سر ساعت غذا نمیخورم؛ صبحانه ساعت ۱۲ ظهر است، ناهار ۶ عصر، شام ۲ نصفه شب!
خُب، بینظمم دیگر. بعد پول درمیآورم ولی خرج آندوسکوپی معده میکنم چون معدهام خراب شده.
وقتی هم شب نمیخوابم، زیر چشمم گود میافتد، صورتم چروک میشود، میروم دکتر زیبایی، تزریق میکنم، گاهی عفونت میکند و کلی هزینه میدهم؛ فقط چون شبها منظم نمیخوابیدم.
و در آخر، احترام هم مثل نظم است؛ زمینی نیست.
به همین دلیل در خیلی از جاها مثل بانک یا ادارهها احترام کم است، ولی در بهشتِ کنگره ۶۰ احترام وجود دارد چون آموزش داده میشود.
راهنمایم میگفت:
آقای مهندس سه کلمهی جادویی گفتهاند که مهمترینش «لطفاً» است.
اگر قبل از هر خواستهای، در خانه یا محل کار، بگوییم «لطفاً»، معجزه میکند.
مثلاً بهجای اینکه بگوییم: «بدو یه لیوان آب بیار»، بگوییم: «لطفاً یه لیوان آب بیار.»
هم شأن پدرانه حفظ میشود، هم بچه با جان و دل آن را میآورد، و مهمتر از همه، یاد میگیرد.
آموزشها اینطور منظم منتقل میشوند.
در پایان باید بگویم: نظم و انضباط کلید راه ماست.
بدترین قفلها را باز میکند، بزرگترین قفلها را باز میکند؛ به شرطی که اجرا کنیم.
اگر در کنگره میآیم ولی منظم هفتهای یک سیدی نمینویسم، دچار نوسان میشوم. پیش خودم میگویم چرا یک هفته حالم خوب است و یک هفته نه؟ چون از آموزشها بهصورت منظم استفاده نمیکنم.
این دستور جلسه فوقالعاده کلیدی است.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید، از همهی شما تشکر میکنم.
عکس:مسافر حسین لژیون یک
تایپ و ارسال مطلب : مسافر عبدالله لژیون چهار
- تعداد بازدید از این مطلب :
82