English Version
This Site Is Available In English

یکی از دلایل رشد در کنگره رعایت نظم و انضباط است

یکی از دلایل رشد در کنگره رعایت نظم و انضباط است

نهمین جلسه از دوره شصت ونهم کارگاه‌های آموزشی و خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی ابن‌سینا با استادی مسافرعلی  و نگهبانی مسافر موسی  و دبیری مسافرعلی و با دستورجلسه( نظم و انضباط و احترام در کنگره ۶۰ ) در روز  دوشنبه 14شهریور ماه۱۴۰۴  راس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.

 

 

اول از خدای خودم شاکرم که توفیق داد در کنگره باشم و این جایگاه را تجربه کنم. از راهنمای محترم، مرزبان‌های محترم و از استاد عزیز آقای مهندس بسیار تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم و آموزش بگیرم.در مورد دستور جلسه «نظم و انضباط و احترام در کنگره ۶۰»، به نظر من در کنگره ۶۰، آقای مهندس برای نظم، اصول بسیار خاصی را تعریف کرده‌اند تا ما منظم باشیم. تمام کارهایی که انجام می‌دهیم، این نظم باعث می‌شود که سلامت به زندگی‌مان بازگردد .در سفر اولم، من محمد، وقتی می‌آمدم، منظم بودم. ساعت ۴:۴۵ (یک ربع به پنج) همیشه در جلسه حضور داشتم. این باعث می‌شد که سر کارم نیز به موقع بروم. یعنی به نوعی جرقه‌ای در من ایجاد می‌کرد که این نظم را به زندگی‌ام منتقل کنم و کاربردی کنم. این مسئله برایم بسیار مهم بود و حس خوبی به من می‌داد. خدا را شکر.به نظر من این دستور جلسه‌ها برای من محمد این است که یک هفته بر روی این نظم و انضباط کار کنم. یعنی اگر سر کار دیر می‌روم، بلند شوم و به خودم بگویم این دستور جلسه، یک هفته نظم و انضباط است. یک هفته تلاش کنم، سعی کنم که یک هفته زود به سر کار بروم، یک هفته بیایم و سی‌دی‌هایم را مرتب بنویسم، یک هفته بیایم و همه‌جا به موقع حضور داشته باشم. به نظر من همین باعث می‌شود که در هفته‌های بعدی و جلسات بعدی نیز این جرقه زده شود و فرد به صورت مستمر و مداوم در کنگره حضور داشته باشد.
خدا را شکر در سفر اولم، من همیشه و همه‌جا سعی کردم نظم و انضباط داشته باشم. به نظر من، اگر یک رهجو نظم و انضباط داشته باشد، احترام نیز دارد. یعنی وقتی به موقع به خدمت و قرارم می‌رسم، کسی از من نمی‌پرسد چرا دیر آمدی؟ کسی از من سؤال نمی‌کند. یعنی من به خودم احترام گذاشتم و به موقع آمدم. پس به من بی‌احترامی نمی‌شود و من نیز انرژی آن را می‌گیرم.در سفر اول، در لژیون آقای حسن، من همیشه ساعت پنج و نیم در پارک، چای آماده دم کرده بودم. یعنی صبحانه بچه‌ها را می‌خواستم درست کنم. برای بچه‌های دیگر نیز ساعت پنج و نیم درست می‌کردم. می‌گفتم انرژی آن را خودم می‌گیرم. خودم قبول می‌کردم که درست کنم، بیاورم و همین باعث شد که خدا را شکر یک سفر خوبی داشته باشم. حس و حال من بسیار خوب بود و در سفر اول باعث می‌شد که انرژی بگیرم.خدا را شکر می‌آمدم و به الگوهایی که در کنگره حضور داشتند، نگاه می‌کردم. افرادی که به عنوان استاد می‌نشستند، به عنوان دبیر نشسته بودند یا مرزبان بودند. به آن الگوها نگاه می‌کردم و می‌گفتم این الگو اینجا به عنوان دبیر نشسته، من نیز باید به این جایگاه برسم. او دارد خدمت می‌کند، من نیز باید به این جایگاه برسم. به نظر من، جایگاه‌هایی که تا به حال تجربه کرده‌ام، یکی از دلایلش همین نظم و انضباط بوده است؛ اینکه به موقع حضور داشتم. وقتی که من به موقع حضور دارم، کنگره نیز به من پس می‌دهد، آن انرژی را به من می‌دهد.حضور من در کنگره، تاثیر زیادی نیز بر خانواده‌ام دارد. من همیشه  یک انسان تنها هستم و این فکر همیشه مرا آزار می‌داد و به من می‌گفت که " من چون برادر ندارم، یک انسان تنها هستم". این باعث می‌شد که من همیشه به دیگران نگاه کنم، ببینم دیگران چگونه هستند، قابلیت‌های خودم را هرگز در زندگی نمی‌دیدم. اینکه من چه چیزهایی دارم و چگونه می‌توانم از آن‌ها استفاده کنم. بلکه فقط دیگران را نگاه می‌کردم، فقط دیگران را قضاوت می‌کردم. یک نقاب زده بودم روی صورتم و فقط چشمم دنبال این بود که بگویم "آقا فلانی فلان کار را دارد می‌کند".خدا را شکر، کنگره به من یاد داد و دارد به من می‌آموزد و من دارم آموزش می‌بینم که دوربینم روی خودم باشد. فقط خودم را ببینم، ببینم خودم چه قابلیت‌هایی دارم، خودم چقدر می‌توانم به خودم کمک کنم.الان سر کارم، ساعت ۶ که بلند می‌شوم، دیگر نمی‌خوابم. یعنی همان لحظه اول که بیدار می‌شوم، بدون زنگ گوشی، ساعت ۶ بیدارم. ساعت ۷ هر روز سر کارم هستم. دیگر ساعت ۵، سر کارم را تعطیل می‌کنم و می‌آیم تا به زندگی‌ام برسم. الان سر کارم، سی‌دی‌هایم را می‌برم سر کار و می‌نویسم تا وقتی به خانه می‌آیم، زمانی برای خانواده داشته باشم.قبلاً این‌طور نبود. من واقعاً برای خانواده وقتی نمی‌گذاشتم. می‌آمدم مثل یک آدم که بچه‌هایم از فاصله ۶ متری به من نزدیک نمی‌شدند. یعنی وقتی مرا می‌دیدند، ببخشید، انگار عزرائیل آمده بود! آنقدر از من می‌ترسیدند. ولی الان بچه که می‌آید، مرا بغل می‌کند، می‌بوسد و من نیز از او حس خوب می‌گیرم. البته گاهی که خسته‌ام، به آن‌ها با آرامش می‌گویم: "بگذارید خستگی‌ام در برود، بگذارید کمی آرام شوم، بعد با هم بازی می‌کنیم." ببینید، این‌ها تاثیرات کنگره است.خدا را شکر. من اول فکر می‌کردم درمان اعتیاد بسیار سخت است، ولی به نظر من، ، در صور پنهانم، آنقدر ایرادات، آنقدر مسائل منفی وجود دارد که درمان اعتیاد در مقابل این مشکلاتی که درون من وجود داشته، واقعاً مثل یک در برابر صد است. یعنی احساس می‌کنم که درمان اعتیاد مثل یک آب خوردن بوده و رفته است!ولی خدا را شکر که اگر در کنگره حضور نداشتم و... از راهنمایان محترم تشکر می‌کنم که دارم از آن‌ها آموزش می‌گیرم. از همه شما دارم در اینجا یاد می‌گیرم که این مسائل را دانه دانه، آرام آرام به پایان برسانم، حل‌شان کنم و بتوانم حداقل برای خودم و برای خانواده‌ام یک فرد مفیدی باشم.و خدا را شکر که در کنگره حضور دارم و از همه شما آموزش می‌گیرم. بسیار ممنون که به صحبت‌هایم گوش دادید.

 

تنظیم و تایپ: مسافر احسان لژیون بیست و یکم

عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر اسماعیل لژیون بیست و یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .