پنجمین جلسه از دور سوم جلسه هماهنگی خدمتگزاران کنگره ۶۰؛ ویژه آقایان همسفر در نمایندگی آکادمی، با استادی همسفر مهدی، نگهبانی ایجنت محترم همسفر محمد و دبیری راهنمای محترم همسفر روزبه، با دستور جلسه «سی دی وادی چهارم1»، پنجشنبه 10مهر 1404 ساعت 11:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
اولین باره که در این جایگاه قرار میگیرم، واقعیتش موقعی که به من زنگزدن شمارشان را هم ذخیره نداشتم. گفتن شما استاد جلسهای یکلحظه میخواستم انکار کنم که نه من نمیتوانم و نمیشود. ولی ممنونم ازایشان واقعاً کنگره برای من از آن چیزهایی است که نمیتوانم از آن جدا شوم. امیدوارم بتوانم همیشه در جایگاههای مختلف خدمت کنم.
راجع به این دستور جلسه اصلاً مصداق آن خود من هستم، یعنی دهه هفتاد آن زمانی که تازه دبیرستان و دانشگاه را شروع کرده بودم من از این وادی خیلی سوءاستفاده میکردم خیلی مسائلی که نمیتوانستم یا بلد نبودم، یا رد میشدم، همه را میانداختم گردن خدا، از این سوءاستفاده میکردم؛ ولی ناخواسته از روی ناآگاهی و چون آن موقع چون تم مذهبی ما خیلی زیاد بود حتی یادم هست برای اینکه من دانشگاه قبول شوم، شب قبل آن یک صفحه قرآن هم میخواندم. ولی قرآن خواندن من برای مفهوم قرآنش نبود برای اینکه بتوانم دانشگاه قبول شوم و یک موقعیتی به دست بیاورم بود.

یعنی موقعی که من این وادی را میخواندم تمام این خاطرات برای من مرور میشد که چقدر من ناآگاهی فاحشی داشتم که اصلاً چه رو به چه دارم ربط میدادم.
خواسته من چیز دیگر است و جالب است که بیرون کنگره آموزشها بسیار ناقص هست، همه این را میدانند؛ یعنی حتی اگر یک جایی هم آموزش درست باشد، در یک مقاطعی یا در یک جاهایی، حالا در دبیرستان یا مدرسه یا هرجایی شاید یک آموزشهایی درست باشد؛ ولی پیوستگی آموزشها و ربطدادن آموزشها را ما بیرون نمیبینیم مگر در کنگره.
مثلاً آیه لیس للانسان الا ما سعا را خیلی در قرآن میخواندم. میگویم خب آن موقع هم ما خیلی قرآن کار میکردیم معنیاش را هم میفهمیدم؛ اما این مشکل خودم هم بود که نمیتوانستم به این ربط بدهم که خواسته چه هست، تلاش من چه هست، خواست خدا چه هست، یعنی این مفاهیم کاملاً برایم پراکنده بود.
یعنی هرجا اشتباه میکردم دلیلش این بود که این مفاهیم را نمیتوانستم به هم ربط بدهم که باید تلاش خودم را کنم، خواستهام باید قوی باشد. بعد از اینکه تلاش کردم حالا واگذار کنم ببینم فرمان الهی چه هست.
خب من یکجا تلاش نمیکردم، یک جا میکردم اصرار میکردم برای آن خواسته. این اشتباهها باعث میشد که من خودم نتایجم خیلی خراب بود نتایج من آن جور که میخواستم نبود؛ بنابراین اگر خیلی بخواهم یکی از بهترین وادیهایی را که به من کمک کرد مفاهیم ذهنی خودم را آن حالت خودم را باخدا مشخص کنم.
این وادی بود که کمک کرد من به آرامش برسم فرزند من مشکل دارد، مصرفکننده است. خب هر پدر و مادری دوست دارد فرزندش نمونه باشد. دیگر نمونه که نشد هیچ، نرمال هم که نشد هیچ، منفی هم شد.

حالا من باید چه کاری کنم. خواست من چه هست، تلاشم چه هست. بعدش هم واگذار کنم ببینم خودش چه میخواهد. یعنی از آن وادیهایی بود که به من کمک کرد و در حقیقت میگویم بهترین نتیجه که میتوانم از آن بگیرم این بود که من تکلیف خودم با خدای خودم مشخص شد که جایگاهمان کجاست و باید چهکار کنیم.
تایپ و ویراستاری: همسفر شنتیا (لژیون چهارم)
تصویربردار: همسفر محمدجواد (لژیون چهارم)
تهیه و تنظیم: سایت همسفران آقا، نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
29