میگفتند: اعتیاد فقط یک عادت است، یک لغزش، یک ضعف؛ اما من دیدم که اعتیاد، یک زخم است. نه زخم سطحی پوست که زخم عمیق روح، زخم نادیدهگرفتهشدن، زخم فراموشی، زخم گمگشتگی. در کنگره ۶۰ برای اولینبار کسی آمد و گفت: «اعتیاد، مسمومیت نیست جایگزینی مزمن است». و من فهمیدم که درد، فقط در جسم نیست. روانم زخمی بود. جهانبینیام شکسته بود و جسمم، فقط آینهای بود از آنهمه فروپاشی. صورتمسئله اعتیاد، مثل نوری بود در تاریکی. نه برای قضاوت، نه برای تحقیر بلکه برای فهمیدن، برای درمان، برای بازسازی. فهمیدم که باید سه ضلع را ترمیم کنم: جسمم را با OT، روانم را بامحبت و جهانبینیام را با آموزش.
فهمیدم که درمان، فقط قطع مصرف نیست. درمان یعنی: بازگشت به خود. یعنی: ساختن دوباره انسانی که روزی گم شد یعنی: یادگرفتن عشق، احترام و مسئولیت. صورتمسئله اعتیاد نه فقط یک تعریف علمی بود؛ بلکه یک دعوت بود. دعوت به رهایی، دعوت به فهم، دعوت به زندگی و من، با تمام زخمهایم، با تمام اشتباهاتم، با تمام امیدهایم. پاسخ دادم: آری، میخواهم دوباره متولد شوم.
نویسنده: راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
همسفران نمایندگی خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
131