English Version
This Site Is Available In English

درنگی بر لحظه‌های بی‌پناه

درنگی بر لحظه‌های بی‌پناه


سال‌ها در کنار مسافرم زندگی کردم، اما حقیقتش این است که بیشتر از او، من هم درگیر تاریکی‌ها بودم؛شاید‌مصرف‌کننده‌او‌بود اماغصه‌ها،بی‌خوابی‌ها و بی‌اعتمادی‌ها سهم من شد. بارها از خودم پرسیدم: چرا باید من این همه رنج بکشم؟
وقتی با کنگره۶۰ آشنا شدم، فهمیدم که من هم بیمارم، نه از جنس جسم، بلکه از جنس روح و روان، فهمیدم که من هم باید آموزش ببینم، من هم باید تغییر کنم.اینجا یاد گرفتم همسفر بودن فقط تحمل سختی‌ها نیست همسفر بودن یعنی امید داشتن، یعنی چراغ خانه را روشن نگه داشتن تا مسافر در تاریکی راه را گم نکند. یاد گرفتم که صبر، سکوت و محبت، سه بال پرواز یک همسفرند.امروز به کنگره۶۰ نگاه می‌کنم و می‌بینم دوباره لبخند به زندگی‌ام برگشته است من دیگر آن همسفر ناامید و خسته نیستم. حالا می‌دانم که پایان هر تاریکی، روشنایی است و هیچ‌کس در این مسیر تنها نیست.

نویسنده: همسفر کوثر رهجو همسفر راهنما زینب(لژیون یکم)
ویراستاری: همسفر ملیکا نگهبان سایت
ویرایش و ارسال: همسفر مهشید دبیر سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .