سلام دوستان، افسانه هستم، یک مسافر.
امروز بار دیگر دست به قلم میبرم تا ضمن سپاسگزاری از خداوند مهربان، تشکر و قدردانی کنم از مردی که از دلها میگذرد و با محبت نسخه میپیچد؛ اسطورهای بیمانند که همچون خورشید، بر تارُک قلبهای خسته از درد اعتیاد میتابد و با گرمای دلپذیر انوارش، التیامی است بر دردها و مرهمی شفابخش بر زخمهای وارده در اثر اعتیاد. اعتیادی جانکاه که نیرو و توانم را ناجوانمردانه از من ربوده و تصویر زندگی را در نظرم، سیاه و کدر کرده بود.
من، مسافر خستهای بودم که سالها راه را گم کرده بودم و هر چه بیشتر کاوش میکردم، کمتر به نتیجه میرسیدم. غرق در تاریکی و ظلمت بودم، نه روزی داشتم و نه شبی. از شب که میگویم، بغض سنگینی گلویم را میفشارد، زیرا شبها برایم سختتر از روز بود و از خوابیدن بهشدت هراس داشتم. راستش، اثری از خواب نبود، بلکه کابوسهایی بود که از خوفِ مردن، هزاران بار میمُردم.
مدتها در خود گم شده بودم، اما به لطف خداوند و با نور رحمتش، راه کنگره بر من هویدا شد. بالاخره راهی بهسوی روشنایی یافتم. خدا را هزاران بار شاکرم که در این مسیر قرار گرفتم؛ جایی که نهتنها جسم، بلکه روان من نیز درمان شد. اندیشه و افکارم تغییر کرد و روزبهروز بیشتر رشد کردم و در جهت شناخت خود و جهان پیرامونم، آموزش دیدم.
کنگره برای من فقط یک مکان امن نیست، جایی است مقدس که صدایم شنیده شد، اشکهایم دیده شد و لبخندی دوباره بر لبانم نقش بست. خندههایم دوباره معنا گرفت و اشکهایم از سر شوق جاری شد. غم و اندوه از زندگانیم رخت بربست و خزانم به بهاری دلانگیز تبدیل شد.
در کنگره ۶۰ آموختم که سقوط و شکست، پایان کار نیست، بلکه تجربهای ارزشمند است برای پروازی دوباره و شروعی دیگر. آموختم که هر دردی، حامل یک پیام است و درد جانکاه اعتیاد، برای من پیام رهایی را به ارمغان آورد.
در کنار راهنما، دوستان و آنهایی که با عشق و بدون منت، دستم را گرفتند، دوباره خودم را پیدا کردم و توانستم نیروی از دسترفتهام را بازیابی کنم.
هر جلسه، هر مشارکت و هر جملهای که از اعماق دلهای این مسافران برمیآمد، چراغی شد تا در مسیر پرپیچوخم زندگی، راه برایم روشن گردد.
امروز با تمام وجود، شاکر خداوند هستم و با شهامت میگویم: من یک مسافرم؛ مسافری که چندین راهبلد، او را حمایت و هدایت میکنند تا به مقصد معلومِ روشنایی برسد. کنگره، مانند قطبنمایی قبله را نشانم داد تا امروز با کمال سربلندی و افتخار، در مقابل معبود خود بایستم و او را حمد و ستایش کنم.
من در این مسیر سبز و رؤیایی که حتی تصورش را هم نمیکردم، آنقدر آموزش گرفتم تا به مرحلهای از معرفت برسم که با تمام وجود بپذیرم مشکلات، همیشه لعنت خداوند نیستند، بلکه رحمتی است عظیم از سوی او، برای تکامل بیشتر.
بابت همه مشکلاتم، خدا را شکر میکنم؛ زیرا با فکر و تدبیر، کلید حل آن مشکلات را مییابم و در پرتو حل آنها، هر روز قویتر میشوم.
امروز میخواهم حامل این پیام باشم برای عزیزانی که در اوج یأس و نومیدی، در گرداب متعفن اعتیاد غرق شده و دستوپا میزنند. میخواهم بگویم: من با تمام وجود، شما را درک میکنم، زیرا من هم روزی مانند شما بودم و امروز آزاد و رها از هر قید و بندی، در هوای کنگره نفس میکشم. ناامید نباشید، پایان شب سیه، سپید است.
نگارنده: مسافر افسانه، لژیون دوم، نمایندگی نسترن اصفهان
ویراستار: مسافر کبری، لژیون یکم، نمایندگی نسترن اصفهان
بازبینی و ارسال: همسفر سولماز
- تعداد بازدید از این مطلب :
337