سالها است که با بیماری به گفته پزشکان روانتنی دستبهگریبان هستم که در هیچ آزمایش و تصویربرداری اثری از خودش نشان نمیدهد؛ فقط وقتی به سراغم میآید، انگار که قصد جانم را میکند و تازیانهای محکم بر جسم و روحم میزند.
در وضعیتی که نه حال جسمانی و نه حال روحی خوبی داشتم، برای انتخاب دبیر سایت اسمم را دادم به تصور اینکه مانند دفعههای قبل قرعه به نام شخص دیگری میافتد؛ اما این بار نوبت من بود. زمانش فرا رسیده بود و باید گرههایم با این خدمت باز میشد.
ترس به سراغم آمد، نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم، نه حرفهای نگهبان را میشنیدم و نه چشمم مطالبی را که ویرایش میکردم میدید. فقط کاری را برحسب وظیفه انجام میدادم و مرتب با خودم درگیر بودم و میگفتم: «مگر کسی با خواندن چهار خط مطلب حالش خوب میشود یا مگر امکان دارد این نوشته بخواهد راه را به کسی نشان دهد که برای درمانش اقدام کند»؟
یکی از جلسات لژیون که حالم اصلاً خوب نبود راهنما مثل همیشه با یک نگاه، پی به احوالم برد و جویای حالم شد. چند روز بعد درحالیکه مطلبی را بهسختی بارگزاری میکردم پیامی از سمت راهنمایم دریافت کردم. دل نوشته از یک همسفر به نام «جعبه مداد رنگی».
درست بهمانند اینکه خداوند جواب تمام سؤالات من را در آن دل نوشته توسط همسفری دیگر داده بود. چشمانم باز و قلبم از خواندن آن مطلب گرم شد. آری میشود با خواندن یک دل نوشته نوری به قلبت بتابد و پردهای از جلوی چشمانت کنار برود. شاید مشکلت حل نشود؛ اما دریچهای نورانی به سمتت بازخواهد شد.
همه در این مکان (کنگره۶۰) گرد یکدیگر جمع شدهایم و از دردی مشترک حرف میزنیم. دردی که تکتک ما با گوشت و پوست خود درک کردهایم. برای همین میگویم دل نوشته یک همسفر میتواند نوری باشد برای گرم کردن قلب یخکرده همسفری دیگر.
امروز به دل نوشتهها و مشارکتها با دید دیگری نگاه میکنم، مطالب را با عشق میخوانم و زمان بارگزاری دعا میکنم که این خدمات و مطالب نوری باشد برای قلب همه ما که منتظر این گرما هستیم.
نویسنده: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر بهجت (لژیون ششم) دبیر اول سایت
ویرایش و ارسال: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر محترم (لژیون چهاردهم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی آکادمی
- تعداد بازدید از این مطلب :
571