اولین جلسه از دوره دوازدهم جشن هفته ایجنت و مرزبان همسفران کنگره۶۰ نمایندگی فردوسی مشهد به استادی ایجنت همسفر تکتم، نگهبانی مرزبان همسفر بهاره و دبیری مرزبان همسفر نسرین با دستور جلسه «هفته ایجنت و مرزبان» روز دوشنبه ۲۴ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خوشحالم از اینکه در جمع پرمهر شما هستم و امروز در این مکان خدمت میکنم و آموزش میگیرم. تقدیر و تشکر دارم، از ایجنتها و مرزبانهای قبلی و تمام شعب کنگره۶۰، مخصوصاً دوره قبلی شعبه فردوسی مشهد که اکنون در جلسه حضور دارند، راهنما آتنا، پهلوان سهیلا و مرزبانهایی که تعداد آنها در این جلسه زیاد است، قدردان زحمات آنها هستیم، امیدواریم زحماتی که در جهت ارتقاء همسفران کشیدهاند و میکشند برکتی به زندگی آنها باشد. همچنین تبریک میگویم به مرزبانهای خوش قلب لژیون مرزبانی همسفر نعیمه، همسفر بهاره و همسفر نسرین که همکاران بسیار خوب و همدل برای من هستند، تمام تلاش خود را در جهت ارتقاء شعبه فردوسی انجام میدهیم امید است، بتوانیم تا حدی موفق باشیم.
مرزبانها کوه صبر، آرامش و انسانهایی استوار هستند که خود گرههایی داشتهاند و بهدنبال گرههای خود بودند تا بتوانند آنها را باز کنند، همه ما در زندگی به همین شکل هستیم، حال بعضی تا یک حدی موفق میشویم، مورد لطف و رحمت الهی قرار میگیریم و در پی مکانی که برای ما گشوده شود، میگردیم.
برای من کنگره۶۰ بود که شروع میکنیم به آموزش گرفتن تا یک جایی که میبینم، گره خود من در حال باز شدن است، سپس میخواهم که به دیگران کمک کنم تا مشکل آنها رفع شود این عمل با خدمت آغاز میشود، خدمتی که بلاعوض و بیدریغ باشد. کاندید مرزبانی میشوم و احساس میکنم، میتوانم در این سیستم انسانی تأثیرگذار باشم، در انتخابات شرکت میکنم و توسط دیگران انتخاب میشوم، شال مرزبانی بر روی گردن من قرار میگیرد و قدرت به دست میآورم، البته این توان و نیرو یک رشته است که سمت دیگر آن رشته محبت است؛ یعنی شال به گردن من میافتد، آیا میتوانم با این قدرت همه کار انجام دهم یا به قول معروف از هر کسی که دلخوری دارم، تلافی کنم تا حال خویش را خوب کنم؛ اما اگر اینطور باشم، در آخر خدمت احساس تهی میکنم، هیچ دریافتی نداشتهام، حال خوبی نخواهم داشت با خود میگویم؛ کاش این خدمت تمام شود.
حال هر جایگاه خدمتی که باشد، برای خود من هم همینطور است؛ اما یک قسمت دیگر که محبت است، اگر خیلی زیادی محبت کنم، قوانین و اصول کنگره را نادیده بگیرم، در پایان خدمت باز تهی هستم؛ چون در یک بُعد جلو رفتم؛ یعنی فقط محبت کردم، قوانین را نادیده گرفتم.
کنگره اصول، حرمت و قوانینی دارد که مرزبانان مجری این اصول و قوانین هستند و ایجنت ناظر بر عملکرد مرزبانان است؛ یعنی باید اصول و قوانین حرمتها به هر قیمتی اجرا شود. نحوه اجرای آنها بستگی به این دارد که من چهطور این قوانین را اجرا میکنم. قوانین را میتوانم با محبت پیوند بزنم و خیلی خوب و قشنگ این قوانین را اجرا کنم. حالِ من، دیگران و حال شعبه هم خوب است. در پایان خدمت این شال نماد قدرت نیست؛ بلکه برای من رِدای خدمت میشود، حالم خوب است، خدمت را به دیگرانی که بعد از من به این جایگاه میرسند، تحویل میدهم و برای آنها آرزوی موفقیت میکنم، از خویش اثری ماندگار بهجا میگذارم که سالهای سال دیدیم از یک ایجنت و مرزبان صحبت میکنند که این انتخاب را خود انجام دادم، اثری بوده که من به جا گذاشتهام، امیدوارم همه ما بتوانیم این اثر خوب و نیکو را به جا بگذاریم.
یک جمله معروف که هر سال در جشن ایجنت و مرزبانی گفته میشود، مرزبانی با پای برهنه راه رفتن روی گدازههای آتش است، من روز اول، منظور این جمله را متوجه نشدم، مرزبان میخواهد چه کاری انجام دهد که این جمله را برای او گفتهاند؛ وقتی جلوتر رفتم به این پی بردم که اجرای قوانین اصلاً کار آسانی نیست؛ یعنی صددرصد انسانها اگر از تو راضی باشند صددرصد کار شما اشتباه است؛
پس نمیتوانی همه انسانها را از خود راضی نگه دارید عدهای راضی و برخی ناراضی هستند، مهم این است که خود یک شاخص داشته باشی که ببینی دیگران نیز با تو چه رفتاری داشتهاند؛ وقتی توانستی با پاهای برهنه بر روی گدازهها راه بروی و آن زجر و سختی را بکشی، آنموقع دیگر آتش تبدیل به گلستان میشود، همانطور که برای حضرت ابراهیم تبدیل شد، لذت آن را میبرید سختی میکشید؛ اما وقتی شب به خانه برمیگردید سر را آرام بر بالین میگذاری و میدانید چیزی که در جهت ضرر به کنگره باشد را انجام ندادهای، محبت را با آن پیوند زدید و یک شکل قشنگ و زیبا ایجاد شد و توانستی کار خود را عملی کنی.
انصافاً در کنگره مرزبانها معمولاً الگوی اقتدار هستند و اینکار را با نهایت آرامش انجام میدهند. یک تازهوارد زمانیکه وارد کنگره میشود، انواع و اقسام خصوصیات را دارند، یک تازهوارد خیلی صحبت میکند، میخندد و شاد است و یک تازهوارد در لاک دفاعی خود است و این قفل به زور باز میشود. اولین آغوش، حرفِ خوب و حس خوب توسط سفیدپوشان شال زرد به او گفته میشود و آن انسان در کنگره ماندگار میشود و سالهای بعد همچنان این تعریف خوب را از مرزبان انجام میدهد و این مرزبان است که این راه را انتخاب کرده است.
رشتهای بر گردنم افکنده دوست میکشد هرجا که خاطرخواه اوست
و یک موضوع دیگر که میخواستم راجع به آن صحبت کنم، خدمت کردن است که باعث تغییر حال من میشود؛ اگر خوب خدمت کنم حال من خوب است و اگر بد، حال من خوب نیست، تمام سعی و تلاش من و دوستان در لژیون مرزبانی این دوره این بود که واقعاً بتوانیم خوب خدمت کنیم، امیدوارم این موفقیت را تا حدی کسب کرده باشیم.
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ورنه این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دیگر میترسم
گفت آن چیز دیگر نیست دگر هیچ مگو














مرزبان کشیک: همسفر نعیمه
تایپیست: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نوزدهم)، همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون شانزدهم)
عکاس: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر محبوبه (لژیون پنجم) و همسفر حدیث رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم) و همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مریم(لژیون شانزدهم)
ارسال: همسفر الهام نگهبان سایت
همسفران نمایندگی فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
350