روزی که وارد کنگره شدم همه چیز برایم تازگی و شگفتی داشت؛ مگر میشود این افراد درگذشته معتاد بوده باشند؟ پس چرا آنقدر حالشان خوب است؟ چرا از ته دلشان میخندند؟ با اینکه جلسه سوم بود به اینجا میآمدم؛ اما در ذهنم هیاهویی به پا بود. بالای پلهها ایستاده بودم و نگاه میکردم؛ خانمی با شال زرد به سمتم آمد من را در آغوش گرفت، انگار ذهنم را خواند و گفت: تو هم یک روز اینگونه با صدای بلند میخندی، از اینهمه مهربانی قند در دلم آب شد و باذوق گفتم: یعنی میشود؟ در قلبم گفتم یک روز من هم شال زرد میاندازم. بعدها متوجه شدم رنگ زرد که نشانه صلح و خیرخواهی و شادی است؛ شالی است که مرزبانان به گردن میاندازند. مرزبانان همیشه با عشق و محبت، حافظ حریم این مکان مقدساند و چنان جانانه خدمت میکنند که انسان به این مکان زنجیر میشود چرا که نظم و امنیت و عشق هر جای این مکان به چشم میخورد و مزدشان جز عشق چیزی نیست.
خدای مهربانم، ممنونم که اجازهٔ خدمت در این جایگاه را به من هم دادی؛ یکی از بهترین حسها را تجربه کردم، چیزی ورای عشق و محبت. از این عزیزان چه بگویم که همه عشق است و بس. زودتر از همه میآیند، دیرتر از همه میروند و تمام هماهنگیهای لازم برای برگزاری بهتر لژیون سردار، جلسه راهنمایان، جلسات عمومی خصوصی را انجام میدهند. در ماه رمضان تدارکات افطاری را میدهند و همیشه زودتر میآیند که همه چیز محیا و آرامش برقرار باشد. اگر این عشق نیست، پس چیست؟ عشق قامتها را راست، اندیشهها را پاک و حیات را برای گزینش بهتر در انسان تقویت میکند و انسان را در جهت تمامی علوم آماده میگرداند. پس تو ای همسفر راه عشق با ما همراه شو تا ندانستنیها را بدانی و ناشنیدنیها را بشنوی! این هفتهٔ زیبا و پر شگون را به همهٔ عزیزانِ ایجنت و مرزبان تبریک و شادباش میگویم. امیدوارم همانطور جانانه که خدمت میکنید عشق نصیب قلب پاکتان شود. در پناه ایزد منان شاد و سربلند باشید.
نویسنده: همسفر افسانه رهجوی راهنما همسفر فریبا (لژیون سردار)
ویراستاری: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر ستاره (لژیون چهارم)
رابط خبری: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر کبری (لژیون سوم)
ارسال: همسفر مونا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی البرز کرج
- تعداد بازدید از این مطلب :
40