English Version
This Site Is Available In English

گره‌های درونی من با سی‌‌دی نوشتن باز شد

گره‌های درونی من با سی‌‌دی نوشتن باز شد

من حلیمه قبل از ورود به کنگره۶۰ یک حلیمه افسرده، غمگین، ناسپاس، مملو از خشم، نفرت و کینه بودم که با هم می‌جنگیدم و همیشه از خداوند طلبکار بودم. فکر می‌کردم علت تمام مشکلات زندگی من، مسافرم است. سال‌های متوالی جنگیدم و جنگیدم، مدام می‌گفتم تمام‌ کارهای اشتباه را او انجام می‌دهد و دائماً به او دستور می‌دادم که این کار را انجام بده، آن کار را انجام نده.

هنگامی‌که او کاری را انجام می‌داد و به نتیجه نمی‌رسید به دلیل دخالت‌های بی‌موقع من بود؛ زیرا همیشه به اوامر و نهی می‌کردم و او با ترس و استرس آن کار را انجام می‌‌داد؛ وقتی‌که به نتیجه نمی‌رسید، نقطه شروع دعواهای ما بود. با کش و مکش‌های فراوان دائم در حال جنگیدن با یکدیگر بودیم، جنگیدیم و جنگیدیم تا زمانی که همسرم با فرزندانمان همکار شدند. پسرهایم که به سرکار آمدند من با خود گفتم: خب دیگر راحت شدم، این مرد بلد نیست درست‌ کار کند، بلد نیست معاشرت کند؛ همیشه خرابکاری می‌کند، همیشه جنگ‌ودعوا درست می‌کند، حال دیگر پسرها آمدند سر کار و از این به بعد همه‌ چیز درست می‌شود.

زمانی که پدر و پسرها در کنار یکدیگر شروع به کارکردند، ناگهان جنگ‌ها چندین برابر شد. ما دیگر روز خوش در زندگی‌مان نداشتیم؛ زیرا شبانه‌روز در حال جنگیدن بودند. به‌طور ناخواسته من نیز وارد دعوای آن‌ها می‌شدم و می‌ماندم بین سه تا پسرهایم با پدرشان. به‌ناچار قهر می‌کردم و می‌رفتم منزل دخترم ۲ روز می‌ماندم؛ به‌ همین‌گونه روزهای متوالی همسرم را تنها می‌گذاشتم و با خود می‌گفتم: قبلاً من را باعث تمام مشکلات می‌دانست؛ اما الآن بچه‌ها را نیز مقصر می‌داند. با جنگ‌ودعواهای بسیار، درنهایت سرنوشت به‌گونه‌ای رقم‌ خورد که زندگی‌مان کامل از هم پاشید؛ اما من با منیتی که داشتم می‌گفتم من می‌توانم همه را دور یکدیگر جمع کنم، ولی نتوانستم...

زمان گذشت تا خداوند اذن ورود من و مسافرم را به کنگره صادر کرد. اوایل که به من گفت باید من را همراهی کنی و همسفرم بشوی، قبول نمی‌کردم؛ چون ناآگاه بودم و به او می‌گفتم تو مصرف‌کننده‌ای من برای چه باید بیایم؟ ولی راضی شدم یک‌ جلسه بیایم تا مطلع شوم کنگره ۶۰ کجاست؟ وقتی‌که وارد کنگره شدم و محیط آنجا را دیدم در جلسه اول خیلی به دلم نشست و ماندگار شدم.

من نمی‌توانستم بنویسم؛ زیرا سواد نوشتن نداشتم، همسفر زهرابه من اصرار می‌کردند که بنویسم ولی من قادر به نوشتن نبودم؛ خیلی من را تشویق کردند تا شروع به نوشتن کنم کم‌کم نوشتم تا وادی اول را در ۶ ماه تکمیل کردم؛ سپس وادی دوم را ۴ ماه زمان برد تا نوشتم و همین‌طور وادی سوم را ۲ ماهه تمام کردم. خداروشکر الآن به نقطه‌ای رسیدم که هفته‌ای یک سی‌دی می‌نویسم.

خیلی از گره‌های درونی من با سی‌دی نوشتن باز شد. خیلی سال‌ زمان سپری شد؛ الآن تقریباً ۷، ۸ سال از ورود من به کنگره می‌گذرد و من ذره‌ذره تلاش کردم تابه‌حال خوب دست‌یابم. مسافر من که همیشه حال خرابی داشت، امروز خیلی حال او بهتر شده بااینکه در حال مصرف نیز هست و به دلیل یک سری مشکلات به رهایی نرسید و دیگر درکنگره حضور ندارد؛ ولی من آمدم و تمام سختی‌های راه را به جان خریدم تا آرامش را به زندگی‌مان برگردانم.

در آخر متوجه شدم که باعث نصف مشکلات زندگی من بودم؛ چون از روی ناآگاهی تخریب‌های زیادی به وجود آورده بودم؛ وقتی من به حال خوب رسیدم و آرامش نسبی را دریافت کردم، وضعیت خانواده سامان گرفت و مهر و محبت جریان پیدا کرد. الآن خدا را هزار مرتبه شکر حال مسافرم نیز خوب شده است. انسانی که هیچ فعالیتی نداشت، امروز مسئولیت‌پذیر شده و برای داشتن زندگی بهتر و رفاه حال خانواده در تلاش است.

به‌راستی کنگره۶۰ مکانی است که هیچ جای دنیا نمی‌توانیم مانند آن را پیدا کنیم. انسان‌هایی که خارج از کنگره هستند هرگز نمی‌توانند این حس ناب را درک کنند. تمام‌ قد از آقای مهندس تشکر می‌کنم، از تمام راهنمایان به‌خصوص راهنمایان‌ خوب خودم همسفران زهرا، اعظم و همسفر فرنگیس تشکر می‌کنم و از خداوند بهترین پاداش‌ها را برای ایشان خواستارم؛ زیرا اگر کمک این راهنماها نبود، من هرگز نمی‌توانستم به این نقطه که اکنون قرار دارم برسم. امیدوارم بتوانم خدمتگزار خوبی برای این مکان مقدس باشم.

نویسنده: همسفر حلیمه رهجوی راهنما همسفر فرنگیس (لژیون سوم)
تایپ و ویرایش: همسفر مائده رهجوی راهنما همسفر فرنگیس (لژیون سوم) دبیر سایت
عکاس: همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر فرنگیس (لژیون سوم)
ارسال: همسفر سمیرا رهجوی راهنما همسفر اشرف (لژیون هشتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابن‌سینا

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .