English Version
This Site Is Available In English

پروازی دوباره

پروازی دوباره

در مورد وادی هفتم و تأثیر آن روی من که رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است یکی پیدا کردن راه و دیگری آنچه برداشت می‌کنیم نه پیدا کردن راه را بلد بودم و نه معنی آنچه برداشت می‌کنیم، اصلاً این کلمات در ذهن من وجود خارجی نداشتند و معمولاً زندگی یک ریتم تکرار برایم داشت و بسیار خسته‌کننده و بدون هدف بود و همیشه با خودم این کلنجار را داشتم که واقعاً چرا زندگی این‌قدر تکراری است! صبح شود و دوباره شب و همیشه هم نگران شام و ناهار بودم هیچ هدفی نداشتم، هر چند در دوران مدرسه بلندپرواز بودم و خواسته‌های زیادی داشتم؛ اما بعد از ازدواج انگار پایان آرزوهایم بود و باید به این تکرار تن می‌دادم و همان زندگی «جبر» است را انتخاب کرده بودم، به گذشته خیلی فکر می‌کردم و از آینده تصویر مبهم و وحشتناکی در ذهن من بود که حالا قرار است بعد از این همه سختی در زندگی تازه بروم جوابگوی خدا هم باشم بابت زندگی که اصلاً کوچک‌ترین لذتی در آن نبوده و تمام آن بیهوده و بی‌معنی گذشته است. کم‌کم از تعادل خارج می‌شدم و طلبکار خدا هم بودم که تو من را آفریدی در صورتی‌که من نمی‌خواستم و چرا این کار را کردی. ذهن من پر از سؤالات بی‌پاسخ بود و اگر از کسی هم می‌پرسیدم جواب درستی که نمی‌گرفتم بماند متهم هم محسوب می‌شدم که تو یک کافر هستی و ... مجبور به سکوت بودم یا این‌که اگر می‌خواستم از درون برای خودم جواب‌هایی را پیدا کنم و به خودم بدهم که بیشتر القاء شیطان بود و من جدایی بین خودم و خدای خودم را با تمام وجود حس می‌کردم و فرمانده من افکار منفی شده بودند و من هم اطاعت‌پذیر؛ اما ترس از خدا در وجودم بود و می‌گفتم یک روزی من باید جوابگو باشم شاید همین ترس باعث شد خداوند راهی به من نشان بدهد که بتوانم راه خودم را پیدا کنم و آن هم آموزش گرفتن وادی‌ها و کنگره۶۰ بود. با رسیدن به هر وادی امیدی در دل من جوانه می‌زد و عطشی برای دانستن بیشتر، تا رسیدم به وادی هفتم که چقدر زیبا آقای مهندس پیدا کردن راه را یکی از اصلی‌ترین کلیدهای زندگی معرفی کرده‌اند که من راه و پایان راه را بدانم بعد به برداشت فکر کنم. خداوند راه‌های مختلف بسیاری جلوی من قرار نداده که سردرگم شوم، یک راه خوب و یک راه بد و پایان هر کدام را هم به من نشان داده؛ ولی آیا من انسان فکر کردم که کدام را انتخاب کنم تا آرامش داشته باشم یا به فکر دور زدن راه افتادم! مسلماً دومی را انتخاب کردم و در میانه راه احساس پوچی و ناامیدی به سراغ من آمد و مجبور به بازگشت شدم و شروع دوباره و دوباره و دوباره؛ اما اشتباه ولی از روزی که فهمیدم من بیهوده نیستم و موجودی ارزشمند هستم که خداوند من را آن‌قدر دوست دارد که با تمام اشتباهاتم باز هم به من کمک می‌کند و دست من را به این قشنگی می‌گیرد و از اول به من یاد می‌دهد، با امید بیشتری راه ارزش‌ها را پیدا کردم و به آن ایمان دارم و دیگر لحظه‌ای از زندگی برایم تکرار نیست و در هر ثانیه آن آموزشی برای من وجود دارد که من باید شکرگزار خداوند باشم که این فرصت را به من داد تا بتوانم ارزش‌ها را تجربه کنم و به سعادت و خوشبختی برسم.

نویسنده: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
عکاس: همسفر سحر رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر توران رهجوی راهنما همسفر نجمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گنجعلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .