سالها پیش؛ زمانی که متوجه اعتیاد همسرم شدم، انگار تمام دنیا روی سرم خراب شد. آن زمان سن کمی داشته و بیتجربه بودم. پر از هراس و سردرگمی و نمیدانستم باید چه کار انجام دهم. وقتی به اولین روانشناس مراجعه کردم، هیچ نتیجهای نگرفتم. مدتی بعد به روانشناس دیگری مراجعه کردم که ایشان کنگره۶۰ را به من معرفی کردند؛ تا آن زمان نام کنگره به گوشم نخورده بود. حدود۳،۴سال پیش که پا به این مکان مقدس گذاشتیم، مسافرم خودش با خواسته قلبی نیامده بود و هنگام بالا آمدن از پلهها، زیر لب به من و زمین و زمان ناسزا میگفت.
اوایل فکر میکردم پس از ۱۰یا ۱۱ ماه به رهایی خواهیم رسید و دیگر نیازی به این رفتوآمدها نخواهد بود. از همان روزهای اول که شروع به نوشتن سیدیها کردم، هرگاه به کلماتی مثل معتاد، مواد و مصرفکننده میرسیدم، صدای گوشی را پایین میآوردم تا بچهها متوجه نشوند. آنها از اعتیاد پدرشان خبر داشتند، اما من فکر میکردم نباید در این مورد حرفی زده شود؛ غافل از اینکه روزی خواهد رسید که به جز مسافرم همه ما عاشق کنگره و آموزشهای ناب آن خواهیم شد.
با اینحال من خوب میدانم که او هم کنگره را دوست دارد و هر جایی که برود، دوباره به آغوش امن و پرنور کنگره بازخواهد گشت؛ چون خودش یقین دارد که راه نجاتش از بند تاریکیها، همین مکان مقدس و نورانی است. کجا بهتر از اینجا که با نهایت ادب و احترام با فرد مصرفکننده رفتار میکنند؟ کنگره برای ما تنها یک مکان یا جمع ساده نیست؛ نوری است که در اعماق تاریکیها میدرخشد و راه را به ما نشان میدهد. گویی دوباره خود را پیدا کردهام و اموختم که میتوان از دل رنجها، امید ساخت و صبر کرد.
صبری که از کنگره و بنیان کنگره آموختم، به قول آقای مهندس، درختان ایستاده میمیرند. پس ما میمانیم و آموزش میگیریم تا از اسارت به آزادی، از تاریکی به روشنایی و از ناامیدی به آرامش برسیم. وقتی کسی در کنگره به رهایی میرسد، واقعاً خوشحال میشوم؛ چون میدانم آن همسفر، دردها و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته و حالا در این نقطه ایستاده و طعم شیرین رهایی را میچشد.
هر روز که میگذرد، بیشتر قدر این نعمت را دانسته و سپاسگزار خداوند هستم که اجازه ورود ما را به این مکان مقدس صادر کرد. همچنین از همه انسانهایی که خالصانه در کنگره۶۰، خدمت میکنند تا از رنج همدردان خود را کاسته و به آنان نیز این آرامشی را خود یافتهاند هدیه بدهند، بینهایت سپاسگزارم. برای آقای مهندس و خانواده محترمشان، از خداوند سلامتی و عزت روزافزون خواستارم.
نویسنده: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر لیلا (لژیون هفتم)
رابط خبری: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر لیلا(لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر رباب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون اول) دبیر سایت همسفران نمايندگی صائب تبریزی
- تعداد بازدید از این مطلب :
76