English Version
This Site Is Available In English

راهی که رفتنش زندگی‌ام را عوض کرد

راهی که رفتنش زندگی‌ام را عوض کرد

🧡مسافر محمدرضا

دلنوشته‌ای بر اساس وادی هفتم:
«راهی که رفتنش زندگی‌ام را عوض کرد...»
یاد روزهایی می‌افتم که گم‌گشته بودم؛ انگار در تاریکیِ جهنمِ خودساخته‌ام قدم می‌زدم. کوله‌باری از درد و اشتباه را به دوش می‌کشیدم و نمی‌دانستم چگونه باید از آن تاریکی بیرون بیایم. تا اینکه پایم به کنگره باز شد و با وادی‌ها آشنا شدم؛ وادی‌هایی که مثل نقشه‌ای روشن، مسیر دوباره زیستن را به من نشان دادند.
اما در میان همه، وادی هفتم برایم کلیدی بود که قفلِ زندگی‌ام را گشود. این وادی به من آموخت حقیقت، چیزی نیست که با چشم دیده شود؛ بلکه باید آن را با دل لمس کرد. درست مانند بادی که دیده نمی‌شود، اما حضورش را با تکان خوردن برگ درختان حس می‌کنیم.
وادی هفتم می‌گوید:
«رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری برداشت ما از آن راه.»
برای من، کنگره همان راه بود؛ راهی که آقای مهندس آن را کشف کردند و چون نوری در دل تاریکی اعتیاد، روشن نمودند. اما کافی نبود که فقط راه را بشناسم؛ من باید خودم قدم در آن می‌گذاشتم و برداشت درستی از مسیر می‌داشتم.
قبلاً باور داشتم درد و شکست، پایان همه چیز است. اما امروز می‌دانم هر درد، درسی تازه است؛ هر وسوسه، امتحانی برای قوی‌تر شدن؛ و هر قدم کوچک، پیروزی بزرگی است که مرا به رهایی نزدیک‌تر می‌سازد.
حقیقت این است:
مهم نیست چه راهی را پیدا می‌کنی، مهم این است که چگونه آن را می‌بینی.
امروز با نگاهی تازه به زندگی نگاه می‌کنم؛ نگاهی که کنگره به من هدیه داد. اگر تو هم احساس می‌کنی در زندگی گم شده‌ای، باور داشته باش که راه نجات، پیدا کردن کلید درست است. این کلید می‌تواند یک دوست، یک کتاب یا حتی جمله‌ای امیدبخش باشد. من این کلید را زیر چتر کنگره یافتم. کافی‌ست دل باز کنی و به جستجویش بروی.
به امید روزی که همه ما حقیقت زندگی را بیابیم و در آرامش و صلح زندگی کنیم.

نویسنده: مسافر محمدرضا(لژیون دوازدهم)
تنظیم: مسافرمحمد

«مسافران نمایندگی پروین‌اعتصامی اراک»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .