حدود سه ماه است که وارد کنگره۶۰ شدهام. اولین روزی که به اینجا آمدم، دلم پر از ترس و نگرانی بود با خودم میگفتم که آیا اینجا واقعا میتواند به من و درمان مسافرم کمک کند؟ در ابتدا احساس میکردم که غریبهام و شاید نتوانم دوام بیاورم؛ اما چیزی که دیدم با تصوراتم خیلی فرق داشت. اینجا کسی قضاوتم نکرد، کسی نگفت که تو مقصر هستی، برعکس همه با لبخند و مهربانی از من استقبال کردند، گویی بعد از سالها یک جای امن برای خودم پیدا کرده بودم.
قبل از حضور در کنگره۶۰ شبها را با گریه سپری میکردم، همیشه با حس دلشوره میخوابیدم و صبح با ترس بیدار میشدم. زندگی برایم بیمعنا شده بود، خانه ما سرد بود و دلم خسته بود. احساس میکردم، هیچکس مرا نمیفهمد؛ اما در همین سه ماه کمکم آموختم که من فقط تماشاگر مسافر نیستم، آموختم خودم هم باید تغییر کنم و آموزش بگیرم، آموختم که امید هنوز زنده است؛ حتی زمانیکه همه چیز سیاه و تاریک است.
هر جلسه که میآیم، آرامش تازهای میگیرم. آموزش میگیرم که کمکم روزهایم را راحتتر بگذرانم. یاد گرفتم صبر چیست، یاد گرفتم عشق یعنی گذشتن از سختیها.
اکنون که سه ماه گذشته است با خود میگویم که چرا زودتر نیامدم؟! چرا این مدت در تاریکی ماندم؟! ولی خدا را شکر میکنم که بالاخره مسیر را برایم باز کرد.
اینجا همسفرانی را دیدم که حال مرا خوب میفهمند؛ وقتی با آنها صحبت میکنم، حس میکنم که تنها نیستم و آن بار سنگین فقط روی دوش من نیست. خدا را شکر که مسافرم تغییر کرد و من نیز تغییر کردم. قبلاً فقط غصه میخوردم و گریه میکردم؛ اما اکنون یاد میگیرم که قویتر و امیدوارتر باشم. میدانم این راه طولانی است و هنوز خیلی چیزها باید بفهمم و یاد بگیرم؛ ولی همین سه ماه بهم نشان داد که کنگره۶۰ هدیه و مکانی برای دوباره زندگی کردن و دوباره لبخند زدن است. کنگره برایم خانه امن و آغوش پر از محبت است و تولدی دوباره برای مسافرم و خودم میباشد.
امروز وقتی به خودم نگاه میکنم، میبینم که دیگر آن آدم ناامید قبلی نیستم و توانستم، امیدواری را به زندگی برگردانم و این برای من یک دنیا ارزش دارد.
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهارم)
نویسنده: همسفر رضوانه رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهارم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون دهم)
ارسال: همسفر بهاره نگهبان سایت
همسفران نمایندگی امین قم
- تعداد بازدید از این مطلب :
86