محبت، زبانی است که قلبها بیواسطه آن را میفهمند، در این جهان پرهیاهو، گاه تنها نوری که راه را نشان میدهد، همین گرمای دلنشین انسانی است که به دیگری میبخشد
آنچه باور است محبت است آنچه نیست ظروف تهی است
در این ماه یازدهم از سفر پر پیچ و خم اما روشن کنگره ۶۰، به گذشته که مینگرم، باورم نمیشود چه راهی را پیمودهام یادم هست روزهای اول، آن وزنههای سنگینی که بر دوش جانم بود، سایه سیاهی که بر هر لحظهام افتاده بود و گویی تاریکی پایانناپذیر بود، اما نور امید، همان نشانی که کنگره ۶۰ به من داد، ذره ذره راه را روشن کرد
حالا در ماه یازدهم، دیگر آن آدم سابق نیستم، پوست انداختهام، جوانه زدهام و قد کشیدهام، هر وعده داروی اوتی، نه فقط یک دارو که یک تعهد بود، تعهدی به خودم به زندگی به رهایی مثل نهالی که با دقت و وسواس آب و نور میگیرد تا ریشههایش محکم شود

اینجا، در این جمع پر از همدردی و همراهی، فهمیدم تنها نیستم، دیدم چشمانی را که مثل من پر از درد بودند و حالا پر از نور شدهاند شنیدم داستانهایی را که شبیه داستان من بود، اما پایانش تغییر کرده بود این تجربهها به من نیرویی داد که هرگز فکرش را نمیکردم
ماه یازدهم، ماه پختگی است دیگر آن تلاطمهای ابتدایی کمتر شده و آرامشی عمیقتر وجودم را فرا گرفته است میدانم که هنوز تا پایان سفر راهی هست، اما دیگر ترس و نگرانی جای خود را به اطمینان و امید داده است، میدانم که با آموزشهای بیدریغ اساتید و راهنمای عزیزم در کنگره، میتوانم این سفر را به سلامت به پایان برسانم و به وادی عشق و آرامش قدم بگذارم
قدردان لحظه لحظه این سفرم قدردان کنگره ۶۰ هستم که زندگی دوبارهای به من بخشید که با تمام سختیها ایستادگی کردم و مسیر روشنی را انتخاب نمودم، به امید روزی که این فانوس رهایی را بر بلندترین نقطه زندگیام نصب کنم و دیگران را نیز به این راه دعوت نمایم.
نویسنده:مسافررضا لژیون دوم
خدمتگزارسایت:همسفررضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
72