جلسه چهارم از دور دهم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی خیام به استادی اسیستانت همسفر صفیه، نگهبانی همسفر سمیه و دبیری همسفر ملیحه با دستور جلسه «وادی هفتم (رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۱۷ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت۱۶:۰۰ آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که امروز بعد از یک سال دوباره در اینجا استاد جلسه هستم. دلتنگ همه شما بودم. باور کنید هر مرتبه که بهردیف صندلیها اضافه میشود ناخودآگاه خوشحال میشوم و خدا را هزاران مرتبه شکر میکنم که یک ردیف دیگر به صندلیهای شعبه خیام اضافهشده است. این نشان از همدلی و همکاری خدمتگزاران این شعبه است، انشاءالله که موفق باشید، خدا قوت به همه شما عزیزان و واقعاً دلم تنگشده بود و منتظر بودم که یک نفر صحبتی بکند و به نیشابور بیایم. درواقع از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم. انشاءالله که خداوند کمکم کند و بتوانم حق مطلب این وادی را ادا کنم.
این دستور جلسه در مورد وادی هفتم صحبت میکند و میگوید: «رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است، یکی یافتن راه و دیگری آنچه برداشت میکنیم». خب از وادی اول تا وادی چهارم در مورد اصلاح تفکر و اندیشه به ما یاد میدهد. قبل از آموزشها کنگره که ما جایی را نداشتیم که بخواهیم برویم؛ یعنی بود اما این آموزش درست و صحیح را که اینجا ما داریم، قبلاً نتوانستیم بهخوبی دریافت کنیم. درواقع میگوید: «آن افکار و عقاید قدیمی و آن اندیشهای را که داشتید اصلاح کنید و یاد بگیرید، خودتان از نو سبک زندگیتان را مجدداً متولد کنید». وادی چهارم به ما میگوید: منتظر استمداد و کمک از جای دیگر نباشید، خودتان مسئولیت زندگی خودتان را قبول کنید.
هرچه تا الآن بودید همین را پذیرش کنید تا راهها برایتان باز شود. خب پس تا اینجا اصلاح تفکر و اندیشه را یاد گرفتیم؛ اما در وادی پنجم که به ما گفت: تفکر توأم با رفتن و حرکت کردن است. تا الآن فکر کردید تصویرسازی کردید؛ اما این تنها کافی نیست که من همهچیز را در ذهنم بخواهم؛ ولی به آن نرسم. اگر میخواهید به خواستهتان برسید توأم با رفتن و رسیدن کامل میشود. میگوید: حرکت کنید و به قولی یا علی بگویید و بروید در درون آن مشکل و آن ترسی که دارید را باتجربه زندگی کنید. همهچیز با آموزش است. وادی ششم گفت که از عقلتان فرمانبرداری کنید، فرماندهی عقلتان را قبول کنید.
عقل، فر ایزدی دارد، عقل موهبتی است که خداوند فقط در وجود انسان قرار داده است و جزء صور پنهان انسان است. فناناپذیر است؛ پس هرکجا که من حس کردم که عقل دارد به من دستور میدهد به حرف عقلم گوش بدهم. تا اینجا ما یاد گرفتیم که زندگینامه با این آموزشها ممکن میشود. زندگی ما مثل همان پازلی است که آقای مهندس صحبت میکند. من باید یاد بگیرم که چگونه پازل زندگی خودم را بچینم. خداوند من را از قبل خلق کرده است و بهترینها را برای زندگی من چیده است. این من هستم که چطور میخواهم زندگی خودم را داشته باشم.
گفتیم از وادی اول تا وادی چهارم اصلاح تفکر است و فکر من این بود که تا الآن چگونه بودهام و از این به بعد چگونه میخواهم باشم و این در دست خود من است؛ پس میگوید: زندگی یک پازل است و بیایید با تشخیص درست با آموزشهایی که گرفتید پازل ها را پیدا کنید. قطعاً اگر خودتان بخواهید میتوانید، همانطور که توانستید به هم بریزید، توانستید با افکار منفی که براثر تخریب اعتیاد بود و ترکشهایی که از اعتیاد بود مشکلآفرینی کردید؛ قطعاً این توانایی رادارید که بتوانید مجدداً مشکلتان را برطرف کنید. خب وادی هفتم از کشف راه میگوید که رمز و رازی که همه ما میدانیم و میخواهیم آن چیزی را که برداشت میکنیم بگوییم. رمز و رازش در این است که بررسی آن حقیقتی که رمز آن میشود یافتن راه، رازش میشود آن چیزی که من برداشت میکنم. اینکه چطور این مسیر را میروم.
آیا تحمل سختیهای مسیر رادارم؛ چون راه صراط مستقیم بدون سختی نیست و ناهموار است. اینکه من چطور میتوانم تسلیم بشوم بگویم من توکل دارم، رضا دارم و میتوانم همه آموزشها را کاربردی کنم. میآیم و ادامه میدهم اینکه من باید به قوه تشخیص و آگاهی برسم. بدون آگاهی و دانایی نمیتوانم. قبل از کنگره اگر میتوانستم اینجا نبودم؛ پس بدانم که مسیرم اشتباه بوده است. مسیر درست این است که من اینجا زیر سقف کنگره هستم تا بتوانم درست را از نادرست تشخیص بدهم و بدانم برای اینکه دانایی و آگاهیام را افزایش بدهم و به دانایی و آگاهی لازم برسم نیاز است که آموزش بگیرم.
در هر جایگاهی و در هر مقامی که باشیم، چه در خانواده، چه درکنگره؛ حتی من همسفر که در جایگاه اسیستانت هستم این جایگاه، موقتی است و ماندگار نیست باید بدانم روزی باید این جایگاه را تحویل بدهم و ما نیاز به آموزش داریم. اگر من دریچهها ذهنم را برای گرفتن آموزش باز بگذارم؛ قطعاً دریچهها دریافتی من، دریافتها را به سمت خودش جذب میکند و شرطش این است که من بخواهم. خب این وادی موضوعش در مورد حقیقت است، اینکه من حقیقت را جستجو کنم. حقیقت این است که ماقبل از کنگره میگفتیم همسرانمان اعتیاد خود را ترک کنند. ما اینجا یاد گرفتیم که درمان هست و در کنارش ما با آموزشها درس زندگی یاد گرفتیم.
آقای مهندس خودشان به کشف این حقیقت رسیدند و با خواسته قوی که داشتند، میتوانستند این کشف را فقط برای خودشان استفاده کنند. خدا را هزاران مرتبه باید شاکر باشیم. شکر نعمت، نعمتت افزون کند. میخواهیم دریچههای دریافتی ما باز شود؛ باید شکرگزار آقای مهندس باشیم که به کشف حقیقت که در وادی هفتم است رسید و آن حقیقت روش DST بود که به کمک این روش، مسافران ما درمان شدند. ما همسفران توانستیم با این روش پلهپله از آن افکار منفی بهطرف افکار مثبت بیاییم و این حقیقت که درست زندگی کردن است را یاد بگیریم. در وادی هفتم از گنج درون میگوید که چگونه من به این گنج درون برسم.
هرکسی با توجه به برداشت خودش و ظرفیت خودش به گنج درون میرسد. من باید کشف کنم که قدرت درون من چه هست. این از قبل بوده است؛ ولی من متوجه آن نبودم نمیدانستم؛ پس من حالا که متوجه آن شدم آن را کشف کنم. وادی این گریز را میزند که من متوجه شوم و آن برای من، حقیقت شده است باید بدانم این حقیقت که من چگونه میبینم و با چه دیدی نگاهش میکنم؟ اگر از نگاه زمینی ببینم این نگاه من، این حقیقت من میشود خوشیها زودگذر دنیا، میشود حقوق میلیاردی، میشود زندگی در باغ ویلایی. من بهترینها را برای دنیا میخواهم؛ ولی اگر بخواهم از نگاه خداوند ببینم میشود اجرایی کردن قصد خداوند از خلق کردن من انسان.
در تمام وادیها آقای مهندس به ما میگویند: «بدی بد است و خوبی خوب است». آموزش میخواهد به من بگوید هدف از خلقت من، حقیقتی است که در این وادی هرکسی بسته به خودش برداشت میکند. آن مسافری که دارد درمان میشود برود ببیند درمانش چیست؟ در چه موقعی درمان میشود؟ درمان خودش را بسنجد که چطور باید به حقیقت درمان و تعادل جسمیاش برسد. من همسفر میخواهم به تعادل فکر، جسم، روح و روان خودم برسم؛ پس ببینم هدف از خلقت من چه هست و آن را اجرا کنم و برای رسیدن به این درک، رمز و راز و حقیقتی که نگاه من، نگاه خداوند میشود؛ باید به ادراک درستی برسم که نیاز به جهانبینی دارم.
استاد امین بزرگوار کلی مطالب را برای من توضیح دادهاند؛ پس به دنبال آموزشها بروم. همینطور که در ادامه این وادی میگوید: جهان هستی و جهانها مملو از انواع و اقسام انرژیهاست. برای ما مثال زده است همانطور که در بانکها شمش، سکه، جواهر، پول، دلار و همهچیز است؛ اما مفت و مجانی به هیچکس نمیدهند. جهان هستی نیز انرژیاش را رایگان به کسی نمیدهد تا الآن میدانستیم که انرژی است؛ ولی ما این انرژی را دریافت نکردیم. کلاً زندگی ما بر اساس انرژی میچرخد. نوع سخن من، طرز سخن گفتن من، مسیر من را تعیین میکند.
در این وادی به من میگوید که من ببینم انرژی صحبت من، انرژی کلام من، کاری که انجام میدهم و دریافتی را که بخواهم به آن برسم مجانی به من نمیدهند و من چطور باید به این درک برسم. از اینکه این انرژی را کائنات به من رایگان نمیدهد؛ باید بتوانم در صراط مستقیم قرار بگیرم. همینکه من زیر سقف کنگره هستم خدایا شکرت؛ پس حالا که من زیر سقف کنگره هستم؛ باید بخواهم؛ باید واقعاً درونی بخواهم که به آن قوه تشخیص برسم. انشاءالله بتوانیم به این انرژیها برسیم. دوری از ضد ارزشها همیشه تکرار شده و همیشه هست؛ پس من باید در صراط مستقیم باشم و چیزی که برای من رهجو لازم است این است که بتوانم به این درک برسم، به این تشخیص برسم، تابع راهنما باشم.
داشتن یک راهنما، یک استاد و در کنار اینها تابع سیدیها باشم، تابع قوانین باشم، تابع حرمتها باشم و همیشه سرسپرده باشم و از آموزشها بزرگتر استفاده کنم و بتوانم به آن مقصد اصلی که در این وادی گفته شد به صلح و آرامش و دوستی و محبت برسم. خب بازهم خدا را شکر میکنم که آقای مهندس، کشف حقیقت را انجام دادند و فکرش را بکنید اگر آقای مهندس این حقیقت را فقط برای خودشان استفاده میکردند ما الآن کجا بودیم؟ قطعاً اینجا نبودیم و روزگارمان بههمریخته بود. واقعاً خدا را شکر میکنیم برای وجود آقای مهندس به خاطر خانواده خوب ایشان که هرچه داریم از آقای مهندس و خانوادهشان داریم که همگی باهم خدمت میکنند که یک انسان به آرامش برسد.
پس ماهم در اینجا یاد بگیریم که خدمت کنیم و هرکدام در هر جایگاهی که هستیم همان خدمت را بهدرستی انجام بدهیم. بعضیها میخواهند چند خدمت را باهم انجام دهند؛ ولی همان خدمتی را که دارند بهدرستی انجام دهند. در پایان هم از خداوند میخواهم که به ما قدرتی بدهد تا بتوانیم قطبها درونی خودمان را بشناسیم و بتها درونیمان را که همان بت اضطراب، بت غرور، بت خودخواهی، بت انتقام است را بشکنیم. تاکنون مسافرم با من چطور بوده است؟ از این به بعد من چگونه با مسافرم رفتار کنم؟ از خداوند بخواهیم تا قدرتش را به ما ببخشد. برداشت من خیلی کوتاه از این وادی است و آخرین جمله من که این وادی میگوید: حقیقت چیست؟ میگوید که خبرت هست که از خوبی خود بیخبری؛ به خدا خوبتر از خوبتری.

مرزبانان کشیک: همسفر سمیرا و مسافر امید
تایپست: همسفر فرزانه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون چهارم)
ویرایش و ارسال: همسفر مهین رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم)
عکاس: مرزبان خبری همسفر مرضیه
همسفران نمایندگی خیام نیشابوری
- تعداد بازدید از این مطلب :
202