روزی مسافرم گفت: با مکانی آشنا شدم که در آن هم درس زندگی میآموزی و هم درس ایمان و آخرت و همین باعث جذب من به کنگره شد، با حضور در کنگره متوجه شدم مسافرم تنها تخریب مواد دارد؛ ولی من سرشار از ضدارزش و در تاریکی کامل به سر میبرم، ضدارزشهایی مانند: دروغ، غیبت، تهمت، قضاوت که با کمک او وارد کنگره۶۰ شدم و با نوشتن سیدی و گرفتن آموزشها و آشنایی با کتاب ۱۴ وادی آموختم طبق وادی اول، قبل انجام هر حرفی یا کاری ابتدا در مورد آن موضوع تفکر کنم؛ همچنین متوجه شدم انسان بیهوده به دنیا نیامده و باید با تلاش و کوشش مشکلات را حل کند، این که پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست، از خدا تشکر میکنم بابت آشنایی با کنگره۶۰ که با آموزشها توانستم ضدارزشها را از خود دور کنم و با نزدیک شدن به روشناییها صراطمستقیم را پیدا کنم، از راهنماهای عزیز سپاسگزارم که با از خود گذشتگی امثال من را راهنمایی میکنند، به امید روزی که هر فردی در عمق تاریکی فرو رفته اذن آمدن او به کنگره برسد و با دیدن آموزشها با کولهبار پر به دنیای دیگر سفر کنیم، آرزوی بهترینها و عمری طولانی برای آقای مهندس و خانواده ایشان دارم؛ چرا که هزاران نفر توسط ایشان راه مستقیم را پیدا کردند؛ همین طور آرزوی بهترینها برای همه راهنمایان عزیز به خصوص راهنمای عزیز خود را دارم.
نویسنده: همسفر مدینه رهجوی راهنما همسفر شقایق (لژیون هفدهم)
در قعر ظلمات آفتاب، اوج سردی آتش و انتهای سختی آب اندک روزنه نور، تابش حقیر گرما و لطافت قلیل امواج آب، برفراز ابهام و تاریکی چشم گشودند گامهای سست، پاهای لرزان و حرکات ناهموار نوید بندهای تاریکی بود، تقدس کنگره۶۰ ماضی و مضارع زندگی را لرزاند و آینده دگرگون گشت. عشق فاتح میدان شد، آزادی از بند سیاهی قدمهای استوار در صراط مستقیم را بنا نمود، نیروهای الهی از بازدارندگان ماوراء پرده دریدند، رودهای خروشان در مسیر بحر به جریان افتاد و محبت به باور رسید، تهی جان به جان آفرین تسلیم کرد، جان من بر پای بزرگ مرد کنگره سجده نمود و عقاب سپید، مرادمان سردار و استادمان رعد سر سپرد. امواج، اضداد و زنجیرههای عشق در وجود من رخنه کردند، نور در همین تاریکی است.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر شقایق (لژیون هفدهم)
این روزها حال من از همیشه بهتر است میدانی چرا؟ زیرا چشم من از همیشه بازتر است، به داشتههای خود مینگرم و گاهی هم مقایسه، بله چرا که نه؛ زمانیکه موقعیت فعلی خود را با ۳ سال قبل مقایسه میکنم، اکنون همسری در کنار خود دارم که قبلاً در خانه حضور نداشت فرزندانم که از مشاجرههای شدید پدر و مادر رها شدهاند؛ همینطور خودم را میبینم که تغییر کردهام اکنون از معده دردها و سر دردهای عصبی که به درمانگاه ختم میشد خبری نیست از سروصدای بچههای همسایه، از آفتاب سوزان خورشید، از انتظار ناراحت نمیشوم اکنون به آرامش رسیدهام و از زندگی با وجود ناملایمتها لذت میبرم و از خدای خود سپاسگزارم، وقتی در شکستها و ناکامیهای زندگی دست و پا میزدم و فکر میکردم به آخر خط رسیدم و دنبال منجی میگشتم؛ بلکه من را از این وضعیت نجات دهد این روزنه کوچک امید باعث شد راه را پیدا کنم و با قدم در مسیر کنگره و تلاش و کوشش، آموزش گرفتن و فرمانبرداری از راهنمایان خوبم به مرور زمان این راه برای من هموار شد، اکنون ۳ سال از ورود من به کنگره۶۰ میگذرد و هر روز عشق من به هستی بیشتر میشود و مشتاقم این حس زیبا را به دیگر همسفران خسته بیاموزم، عشقی که از آقای مهندس آموختم هر چند اندک؛ ولی قطرهای است در اقیانوس بزرگ، اکنون ای همسفر خسته غمگین نباش، امید خود را از دست نده و از تلاش دست نکش، روزی خواهد رسید که این روزها را در دفتر ذهن ورق میزنی و با لبخند از آن گذر میکنی، آن روز نزدیک است و تو به نور خواهی رسید.
نویسنده: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر شقایق (لژیون هفدهم)
رابط خبری: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر شقایق (لژیون هفدهم)
ویرایش: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمانه (لژیون یکم)
عکس: همسفر صبیحه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون یازدهم)
ارسال: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر مینا (لژیون بیستوسوم)
نمایندگی همسفران سلمان فارسی
- تعداد بازدید از این مطلب :
219