English Version
This Site Is Available In English

خواست خداوند این بود که راه کنگره را پیدا کردم

خواست خداوند این بود که راه کنگره را پیدا کردم

 

جلسه پنجم از دوره یازدهم کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره۶۰ نمایندگی صالحی ۲ به استادی مرزبان محترم مسافر امیر علی و نگهبانی مسافر علیرضا و دبیری مسافر عبدالله با دستور جلسه 《 وادی هفتم و تاثیر آن روی من 》روز شنبه مورخ۱۵شهریور۴۰۴ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

 

چکیده سخنان استاد:

 

سلام دوستان، امیر علی هستم یک مسافر. خوب قبل از هر چیز خداوند رو شاکر و سپاس‌گزارم که در جمع شما دوستان هستم و توفیق این رو دارم که این جایگاه رو مجدد تجربه کنم. خدا رو شکر می‌کنم که تو این مسیر کنگره قرار گرفتم.

خوب دستور جلسه در مورد پیدا کردن راه هست. می‌گه رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است: یکی پیدا کردن راه و دیگری آنچه برداشت می‌کنیم.

از خودم بخوام بگم من کسی بودم که راهم رو گم کرده بودم. نزدیک به بیست و چند سال مسیر اشتباه رو می‌رفتم و چون تعقل نداشتم فکر می‌کردم تفکر درستی دارم. چون غرور و منیت داشتم و تو تاریکی‌ها دست و پا می‌زدم همچنان ادامه می‌دادم. حرف هیچ‌کس رو گوش نمی‌دادم؛ نه بزرگتری، نه کسی که واقعاً خوبی من رو می‌خواست، نه خانواده. فقط خودم رو داشتم همین‌جور نابود می‌کردم.

تا اینکه خواست خداوند این بود که من راه درست رو پیدا کردم؛ راه کنگره ۶۰ و وارد این مسیر شدم. ابتدا خوب باور نداشتم. به قول آقای مهندس، باوری شد برای من در ناباوری. به همه چیز شک داشتم: به زندگی، به کائنات، به قدرت مطلق، به انسان‌ها. هیچ چیز رو باور نمی‌کردم. من روزهای اول حرف‌های راهنمایم را هم باور نمی‌کردم، آموزش‌های کنگره رو باور نمی‌کردم. کاملاً در سیاهی بودم، کاملاً مسیر رو اشتباه رفته بودم و برای اینکه برگردم به خودم این فرصت رو هم نمی‌دادم.

و واقعاً هرچه خدا را شکر می‌گویم کم است. خاص خداوند بود که من رومو برگردونم. همونطور که آقای مهندس می‌گه: فقط کافیه روتو برگردونی و به سمت روشنایی‌ها فقط یک نگاه بکنیم. نیروهای الهی به من کمک کردند و خواست خودم هم همینطور بود؛ خواستم که مسیر درست رو ادامه بدم و برای مسیری که چندین و چند سال مسیر رو اشتباه رفتم کنار بزارم دیگه بهش فکر نکنم.

الان خیلی از دوستان من رو می‌بینن باورشون نمی‌شه. می‌گن فلانی کجایی نیستی، چیکار می‌کنی. اصلاً رفتارهای من رو می‌بینند، می‌گم من چند سال تو اون مسیر بودم، دیگه نمی‌خوام باشم. فهمیدم داشتم اشتباه می‌کردم. حالا اومدم تو این مسیر. به قضاوت دیگران هم توجهی ندارم. هرکس هرجور می‌خواهد در مورد من فکر بکند. اون چیزی که برایم درست است و اون چیزی که داره حال من رو خوب می‌کنه، من بهش ادامه می‌دم.

من فهمیدم که یک انسان هستم که یک ماموریتی دارم، رسالتی دارم. و ماموریت من این است که به دیگران خدمت بکنم. بهای اشتباهات گذشتم رو اینجوری بتونم جبران کنم. بتونم یه دست شفابخش داشته باشم، یک دل شفابخشی داشته باشم، یک زبان شفابخشی داشته باشم. همینطور که خودم مریض بودم، بیمار بودم و وقتی اینجا آمدم دست‌های شفابخشی من رو بغل کردند، زبان‌های شفابخشی با من صحبت کردند، کمک کردند که من شفا پیدا کنم، حالا وظیفه من این است من هم در قبال دیگران این کارها را انجام بدهم.

از این بابت خیلی خیلی خوشحال هستم، اینکه تکلیفم با خودم روشن است. منی که در گذشته شاید از لحاظ مادی خیلی خوب بودم، همه چیز برایم فراهم بود ولی تکلیفم با خودم معلوم نبود. نمی‌دانستم برای چی آمده‌ام و برای چه می‌خواهم بروم. این آخری‌ها دیگه به پوچی رسیده بودم. الان خدا را شاکر هستم که راهم را پیدا کردم. حداقل می‌دانم مسئولیتم چیست و کارم چیه و ایمان پیدا کردم. این از همه چی مهمتر است؛ که ایمان دارم به این مسیر، اعتقاد دارم و مطمئن هستم که این مسیر درست است چون این مسیر بر مبنای حق و حقیقت است.

این ۱۴ وادی که اینجا به ما آموزش می‌دهد، ۱۴ وادی حقیقت است. این‌ها چیزهایی است که آقای مهندس از خودش در نیاورده. خدا را شکر می‌کنم که تو این مسیر قرار گرفتم. برای همه دعا می‌کنم که بتوانند راه درست را پیدا کنند.

پیدا کردن راه درست نیاز به تفکر و تعقل دارد. از وادی اول تا وادی چهارم به ما آموزش داده می‌شه که تفکر کنیم. در وادی ششم به ما اجازه داده که به عقلمون اجازه فرماندهی بدیم، عقلمون رو پیدا بکنیم و در وادی هفتم بتوانیم با تفکر و تعقل راه درست رو پیدا بکنیم.

امیدوارم که همه ما بتونیم این راه رو پیدا بکنیم و ثابت‌قدم باشیم.

از اینکه به صحبت‌های من گوش کردین، از همه شما متشکرم.

 

تایپ: مسافر عبدالله لژیون چهارم

 

تنظیم و بارگذاری مطب : مسافر مهدی لژیون یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .