English Version
This Site Is Available In English

زمان مصرف، فرماندهی جسم و جان دست مواد بود

زمان مصرف، فرماندهی جسم و جان دست مواد بود

یازدهمین جلسه از دوره چهارم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی ارگ با دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی و تولد یک سال رهایی راهنمای تازه واردین مسافر مسلم» با استادی راهنمای محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافر غلامرضا و دبیری مسافر حامد پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، رضا هستم یک مسافر.

خدا را شکر می‌کنم که امروز یک بار دیگر فرصت خدمت در جایگاه استادی نصیبم شد. وظیفه خود می‌دانم در ابتدا از بنیان‌گذار کنگره ۶۰، جناب مهندس حسین دژاکام، از راهنمای درمان موادم آقا محسن و راهنمای درمان سیگارم آقا مجید تشکر کنم. واقعاً هر چه امروز دارم، مدیون زحمات این سه بزرگوار است.

دستور جلسه این هفته «از فرمانبرداری تا فرماندهی» است. همان‌طور که از عنوان مشخص است، ابتدا فرمانبرداری لازم است تا انسان به فرماندهی برسد. در زمان مصرف، فرماندهی جسم و جان در دست مواد بود؛ مواد تعیین می‌کرد حال فرد خوب باشد یا بد، به سر کار برود یا نرود، مهربان باشد یا عصبانی. اما وقتی وارد کنگره ۶۰ می‌شویم، می‌آموزیم که فرمانروای کل، عقل است. در وادی ششم هم گفته شده: «حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا کنیم.»

 

عقل مانند خورشید است؛ نوری که بر همه‌چیز می‌تابد. اما این ما هستیم که تعیین می‌کنیم از این تابش چه نتیجه‌ای بگیریم؛ همان‌طور که گل بوی خوش می‌دهد و لجن بوی نامطبوع. مهم این است که ما در جامعه چگونه رفتار کنیم. فرماندهی واقعی زمانی به دست می‌آید که انسان اسیر مادیات و خواسته‌های نفس اماره نباشد، بلکه بر آن‌ها سوار شود.

در کنگره ۶۰ یاد گرفتم اگر بخواهم فرمانده خوبی باشم، باید فرمانبردار خوبی هم باشم. در سفر اول وقتی به من می‌گفتند مقدار دارو این‌قدر است، اگر گوش نمی‌کردم، هیچ‌وقت به رهایی نمی‌رسیدم. چون فرمانده لازم بود تا به من دستور دهد. در بحث ویلیام وایت هم همین است: کسی که هنوز سیگار می‌کشد، فرمانده‌اش سیگار است. یا کسی که در لژیون جونز برای کاهش وزن است، فرمانده‌اش خوراکی‌های وسوسه‌برانگیز هستند. فرماندهی زمانی شکل می‌گیرد که انسان بتواند از خواسته‌های لحظه‌ای بگذرد.

انسان در این دنیا با یک کوله‌پشتی به دنیا می‌آید؛ هر چه بزرگ‌تر می‌شود، این کوله پر از اعمال و رفتار او می‌شود؛ چه ارزشمند و چه ضد ارزش. در سی‌دی «هیچی»، مهندس درباره سرزمین اشراق صحبت می‌کنند؛ سرزمینی روشن و درخشان که دروازه‌اش، عمل به ارزش‌ها و دوری از ضد ارزش‌هاست. انسان باید بداند روزی مرگ فرا می‌رسد و خبر آن بارها داده شده؛ با مرگ عزیزان، با بیماری‌ها، با گذر عمر. اما ما اغلب آن را جدی نمی‌گیریم.

و اما دستور جلسه دوم: تولد یک‌سال رهایی مسافر مسلم.
مسلم روزی با سقوط آزاد وارد کنگره شد؛ پر از حس‌های بد و ناامیدی. آن زمان کلینیک ظرفیت نداشت و مجبور شد صبر کند تا نوبتش برسد. با دودلی سفرش را آغاز کرد اما به‌قدری فرمانبردار بود که سفرش بدون چالش و سختی طی شد. حتی من متوجه نشدم چه زمانی به رهایی رسید!

امروز مسلم فرمانبردار خوبی است و در سفر دوم نیز خدمت می‌کند. این خدمت باعث شد اشتیاقش به کنگره روزبه‌روز بیشتر شود. به همسر و همسفر ایشان هم تبریک می‌گویم که با هم همراه و همدل مسیر آموزش و خدمت را پیش می‌روند. همچنین به ایجنت محترم آقا محسن که زحمات بسیاری برای لژیون چهارم و شعبه ارگ کشیدند، تبریک می‌گویم.

و در پایان به فرزندان عزیز مسلم، پسرهای گل و دوست‌داشتنی‌اش، تبریک عرض می‌کنم. برای یک راهنما همین بس که رهجویش در کنار خانواده، زندگی آرام و باکیفیتی داشته باشد. امیدوارم امروز تولد خوبی را در کنار هم تجربه کنیم.

از اینکه به صحبت‌هایم گوش دادید، سپاسگزارم.

 

صحبت‌های مسافر مسلم:

سلام دوستان، مسلم هستم، مسافر.
با سقوط آزاد وارد کنگره شدم. آخرین آنتی‌اکس مصرفی تریاک، روش درمان DST، داروی درمان شربت OT.
به مدت ۱۱ ماه، زیر نظر راهنمای خوبم آقا رضا، از لژیون چهارم سفر کردم.
الان هم، به لطف الله، با دستان پر مهر و محبت جناب آقای مهندس دژاکام، ۱ سال و ۳ ماه آزاد و رها هستم.
ورزش در کنگره، تنیس روی میز.

از قلم است که گام‌های بلندش در سراسر گیتی روان و جاری می‌شود، گویی جوی‌ها به هم می‌پیوندند، تا رود و رودهای خروشان را تشکیل دهند، و آن همه محتوا را به همه انسان‌ها برسانند. این‌ها مجموعه‌ای هستند که اهداف و خواسته‌های بشری را شکل می‌دهند، و از تصور به تصویر و از تصویر به بنای حقیقت می‌رسانند. آن بنا ساختاری است تا نادانان در پی ویرانی آن بوده و هستند و دانایان در پی بنای آن. ولی همیشه پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری بوده و هست و خواهد بود و اکنون سرآغاز خط دیگری است.

ابتدا خداوند بزرگ را شکر می‌کنم که یک سال رهایی را تجربه می‌کنم. از بنیان‌گذار کنگره ۶۰، جناب مهندس دژاکام، سپاسگزارم که این مسیر روشن را برای ما فراهم کردند. از راهنمای عزیزم آقا رضا که با صبر و مهربانی چراغ راه من بودند، و از ایجنت محترم آقا محسن که با صحبت‌هایشان نقطه عطفی در زندگی من ایجاد کردند، صمیمانه قدردانی می‌کنم.

اگر بخواهم دلیل گرفتار شدنم را در یک جمله بگویم: فرمانبردار نبودم. گوش به فرمان عقل نمی‌دادم و همیشه دنبال خواسته‌های نفس بودم. نتیجه‌اش هم این شد که سال‌ها در تاریکی اعتیاد گرفتار ماندم. اما با ورودم به کنگره و آموزش‌هایی که گرفتم، یاد گرفتم که برای فرماندهی، ابتدا باید فرمانبردار باشم؛ فرمانبردار راهنما، متد DST و قوانین کنگره.

یادم هست وقتی برای اولین بار تصمیم گرفتم موضوع اعتیادم را به همسرم بگویم، آن‌قدر شوکه شد و ناراحت شد که از حال رفت. وقتی به هوش آمد با چشمانی پر از اشک به من گفت: «تا کی می‌خواهی ادامه بدهی؟» من با همان زبان دروغ‌گوی مصرف‌کننده گفتم: مهلت بده، خیلی زود می‌گذارمش کنار... اما این «خیلی زود» ده سال طول کشید! ده سال رنج و عذاب برای خودم و خانواده‌ام. امروز که به آن روز نگاه می‌کنم می‌بینم اگر ایمان و صبر همسرم نبود، من هرگز به این نقطه از رهایی نمی‌رسیدم.

نخستین مصرفم نزدیک ۲۰ سال پیش، در شب بیست‌ویکم ماه رمضان بود. ابتدا مصرفم تفننی بود اما به‌تدریج به دام اعتیاد دائمی افتادم. تجربه مصرف انواع مواد از تریاک تا متادون و قرص‌ها تنها مرا خسته‌تر و درمانده‌تر می‌کرد. بارها سقوط آزاد را امتحان کردم، اما هر بار شکست خوردم؛ تا اینکه به لطف خدا و با کمک کنگره، سفرم را آغاز کردم و امروز رها هستم.

در این مسیر خانواده‌ام پشتیبان من بودند. از همسرم به‌طور ویژه سپاسگزارم که با صبوری در کنارم ایستاد. همچنین می‌خواهم از فرزند بزرگم عرشیا تشکر کنم؛ چون او بیشتر از همه سختی‌های اعتیاد مرا لمس کرد و خیلی اذیت شد. از همین‌جا از او عذرخواهی می‌کنم و می‌گویم: عرشیا جان، من خیلی دوستت دارم و امیدوارم مرا ببخشی.

امروز که یک سال رهایی را جشن می‌گیرم، با اطمینان می‌گویم اگر انسان فرمان زندگی‌اش را به عقل بسپارد و فرمانبردار درست باشد، هر ناممکنی ممکن خواهد شد.

این رهایی را تقدیم می‌کنم به خداوند، به بنیان‌گذار کنگره، به راهنمای عزیزم، و به خانواده‌ام که در تمام لحظات در کنارم بودند.

ممنون که به صحبت‌هایم گوش دادید.

سخنان همسفر:

آنچه‌ باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است

مدت تخریب یک‌سال، آخرین آنتی‌ایکس مصرفی تریاک، روش درمان DST، داروی درمان شربت OT، پانزده ماه به راهنمایی راهنمای عزیزم سرکارخانم آسیه سفر کردم و شکر خدا به دستان پرتوان آقای مهندس ۱ سال و ۵ ماه است که آزاد و رها هستم. رشته ورزشی در کنگره بدمينتون.

خدا را شکر می‌کنم که یک روز دیگر در کنگره حضور دارم؛ خیلی خوش‌حالم که امروز در جمع شما عزیزان هستم و از آقای مهندس، خانواده محترمشان، دکتر امین، راهنمای همسرم آقای عسکر پور، ایجنت محترم شعبه آقای نقدی و تمامی خدمتگزاران شعبه ارگ و مرزبانان عزیز خیلی تشکر می‌کنم. از راهنمای خودم خانم آسیه تشکر می‌کنم که امروز جای خالی شان راکنارم احساس میکنم و یک تشکر ویژه دارم از دبیر شورای خانم‌های مسافر خانم مونا عزیز که اجازه دادند امروز من در کنار همسرم و در خدمت شما عزیزان باشم. این روز فرخنده را به مسلم، به راهنمای محترمشان، به کل خانواده کنگره۶۰، به خودم، به فرزندانم تبریک می‌گویم. خیلی خوشحالم،واقعاً زبانم قاصر است برای تشکر و قدردانی و بیان حس‌وحالم.

امروز که درکنار شما هستم تا پیام کنگره و خانم‌های مسافر را برسانم.

به هر دلیلی که یک خانم مصرف‌کننده شود؛ برایش خیلی سخت است.خانواده‌هایی هستند که همسرشان، مادرشان، خواهرشان، دخترشان مصرف‌کننده است و می‌ترسند بیایند و خودشان را  به‌عنوان مصرف‌کننده و مسافر معرفی کنند.آقای مهندس به ما یاد داده‌اند که اعتیاد یک بیماری است؛ مثل بقیه بیماری‌هاوباید درمان شود. نباید بترسیم یا خجالت بکشیم، مهم این است که در کنگره حضور داریم. من هم روز اولی که وارد کنگره شدم با یک ورشکستگی کامل عاطفی، روحی، روانی و پر از یأس، ترس و ناامیدی وارد شدم
اماکنگره با من کاری کرد که الآن من هیچ ابایی ندارم که خودم را مسافر معرفی کنم؛ حتی حاضرم دم در بایستم و یک تابلو بالای سرم بگیرم و بگویم که من مصرف‌کننده مواد بودم، و در کنگره درمان شده‌ام و کسی که می‌خواهد درمان شود هیچ جایی مثل کنگره۶۰ نمی‌تواند درمان شود. وقتی بیرون از کنگره برای کسی توضیح می‌دهی؛ شاید به نظر بقیه مردمان این دیوانگی من را برساند که من اینجا بنشینم و این صحبت‌ها را بکنم؛ ولی آنان چه‌ می‌دانند از فراز و فرودی که یک مسافر در طول سفرش کشیده است؟ آنها چه‌ می‌دانند از وجود پرازسیاهی و  تنش مسافری که در دلش امید رهایی داشته؟ آنان چه می‌دانند از همسفری که به پای مسافرش سوخته و ساخته و قطره‌قطره آب شدن روحش را حس کرده و بعد خودش مسافر شده است.نمی‌دانند که مسافر چه‌ شب‌هایی را گذرانده تا به طلوع روشنایی رسیده، چه دردهایی تحمل کرده تا به مرحم رسیده، آنان از فریادهایی که در گلو مهر سکوت خورد و تبدیل به اشک سرخی شد که از چشم‌ فرو ریخت چه‌ می‌دانند؟ آری آنان از مهار کردن آتش ویرانگر بی‌خبرند و امروز ما آتش را مهار کرده‌ایم؛ از نفرت و کینه به عشق و محبت، از قهرها به آشتی‌ها، از تاریکی‌ها به روشنایی ها رسیدیم
به شکرانه این روز خداوند منان را سپاسگزارم.
مسلم سقوط آزاد وارد کنگره شد.من معنای سقوط آزاد را نمیدانستم تا اینکه در کنگره متوجه شدم که سقوط آزاد یعنی خودت را از یک ساختمان چند طبقه پایین پرت کنی و تمام استخوان‌های بدنت خورد شود و آن روز بود که فهمیدم دلیل عصبانیت و پرش دست و پای مسلم برای چیست؛ و هرچه تلاش می‌کردم که راضی شود و به کنگره بیاید راضی نمی‌شد و همیشه می‌گفت مگر دیوانه‌ام که این همه درد کشیدم حالا دوباره شربت بخورم و باز هم درد بکشم؛ ولی من می‌دانستم که مسلم درمان نشده است و باید درمان شود وگرنه دیر یا زود به سمت اعتیاد برمی‌گردد. خواست خداوند بود که با آقای نقدی صحبت کرد. آقای نقدی نمی‌دانم آن روز چه‌ حرف‌هایی پشت تلفن بین شما و مسلم ردوبدل شد که همان لحظه گفت :می‌خواهم به کنگره بروم؛ رفت و یک فرشته برگشت؛ شما نوری در زندگی من شدید و ممنونم بابت تمام زحماتی که برای مسلم کشیدید. امیدوارم هر قدمی که برای ما برداشته‌اید خداوند هزاران برابر بیشتر در زندگی‌تان به شما برگرداند. آقای عسکرپور از شما خیلی تشکر می‌کنم. مسلم وقتی در سفر اول بود شما‌گفته بودید کسانی که همسفر دارند فقط می‌توانند شعبه بیایند و کسانی که همسفر ندارند نمی‌توانند. مسلم نگفته بود که همسرم مسافر است. یک روزبه‌من گفت اگر امروز آقا رضا در لژیون پرسید می‌خواهم بگویم تو مسافری و من نمی‌توانم با خودم همسفر بیاورم. آن روز که مسلم کنگره آمد من خیلی استرس داشتم با خود می‌گفتم قرار است چه بشود؟ قرار است راهنمایش به او چه بگوید؟ مسلم با چه حالی بگوید؟ شاید خجالت بکشد.

 

اما شما به مسلم گفتید که تو خیلی از بقیه جلوتری و از این به بعد هر زمان گفتم کسانی که همسفر دارند دستشان را بالا بیاورند تو هم دستت را بالا بیاور و این صحبت شما برای من خیلی لذت‌بخش بود.
من خودم را فرزند کنگره می‌دانم وباور دارم برای ورود به این مکان مقدس باید اذن صادر شود؛ خدا را شکر می‌کنم که امروز اذن من و مسلم صادر شده است. امیدوارم تمام سفر اولی‌هایی که امروز در شعبه حضور دارند یک روزی جایگاه مسلم را تجربه کنند و حس و حال امروز مارا بچشند.
ممنونم از همه کسانی که مشارکت کردند، خیلی لذت بردم.
ممنونم از همه شما که به صحبت‌های من گوش کردید.

 

تایپ: مسافر محمد لژیون سوم و مسافر مصطفی لژیون دوم

تهیه عکس و بارگزاری: مرزبان خبری مسافر احسان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .