English Version
This Site Is Available In English

ما برای آن‌که تغییر کنیم و به انسان بهتری تبدیل شویم، باید از گذرگاه‌ها عبور کنیم (نمایندگی رز تهران)

ما برای آن‌که تغییر کنیم و به انسان بهتری تبدیل شویم، باید از گذرگاه‌ها عبور کنیم (نمایندگی رز تهران)

پنجمین جلسه از دورهٔ چهاردهم سری کارگاه‌های آموزشی_ خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی رز تهران، با استادی راهنما همسفر سولماز، نگهبانی مسافر مرجان و دبیری مسافر رها، با دستور جلسه «از فرمان‌برداری تا فرماندهی» روز سه‌شنبه ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۲:۰۰ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان؛ سولماز هستم، یک همسفر.

خدا را شکر که این اذن داده شد تا امروز در خدمت شما عزیزان باشم. کمی قبل، گروه مرزبانی به من اعلام کردند که اگر رضایت داشته باشم، لژیون ما خدمت‌گزار باشد و من با کمال میل پذیرفتم. این کار دقیقاً مصداق همین دستور جلسه است. ما نباید مسائل را بیش از حد سخت بگیریم.

داشتم فکر می‌کردم که در رابطه با دستور جلسه «از فرمان‌برداری تا فرماندهی» چه چیزهایی بگویم. مثالی به ذهنم آمد: تصور کنید این ساختمان، خانه‌ی ماست و درِ آن باز است. موجودات و نیروهایی از بیرون به داخل هجوم آورده‌اند و اختیار آن را به‌دست گرفته‌اند. یکی از آن‌ها برق خانه را دستکاری می‌کند، دیگری آشپزخانه را به‌هم می‌ریزد، دیگری گروه مرزبانی را مختل کرده، یکی کولرها را خاموش کرده چون گرما را دوست دارد، و دیگری خوراکی می‌خورد و همه‌چیز را به این‌طرف و آن‌طرف پرت می‌کند و همه جا را به آشوب می‌کشد. آیا در چنین خانه‌ای، ما فرمانده هستیم؟ آیا نظم و انضباط برقرار است؟

کسی که درگیر یکسری از ضد ارزش‌ها می‌شود، اولین اتفاقی که برایش می‌افتد، تخریب در هالهٔ کالبدی‌اش است. این تخریب باعث می‌شود تعدادی از نیروها و موجوداتی که در هستی وجود دارند و کالبد فیزیکی ندارند و با چشم دیده نمی‌شوند، بیایند و آن‌جا را خانهٔ خود کنند و خواسته‌هایشان را به فرد تحمیل نمایند: «من مواد می‌خواهم»، «من سیگار می‌خواهم»، «من قلیان می‌خواهم» و... این فرد ناچار به اجرای این فرمان‌هاست، زیرا اختیار در دست خودش نیست.

می‌خواهد صبح زود بیدار شود و ورزش کند، می‌خواهد قوانین را اجرا کند، سی‌دی بنویسد، به کنگره بیاید؛ اما نمی‌تواند. چرا؟ چون اختیار ندارد. فرمانده، نیروهای دیگر و اهریمن هستند.

حال ما می‌خواهیم این فرماندهی را از دست نیروهای اهریمنی بگیریم و آن را به خود فرد، به خویشتنِ خویش، بازگردانیم. این کار برای کسی که از مسیر و ریل خارج شده، به‌تنهایی امکان‌پذیر نیست. او نیاز به یک راهنمای راه‌بلد دارد؛ کسی که قبلاً این مسیر را رفته است.

ما باید در مقابل صحبت‌های راهنما «چشم» بگوییم. اصلاً نباید بسنجیم که درست است یا نادرست. راهنما هر چه گفت، چشم می‌گوییم. این را آقای مهندس چند سال پیش در یکی از لایوهایشان گفتند: حتی اگر راهنما فرمان اشتباه هم بدهد، شما موظف به اجرای آن هستید.

این موضوع مربوط به صور آشکار است؛ در صور پنهان، اتفاقات به نحو دیگری در جریان است. فیلمی انیمیشنی به نام Inside Out یا «دنیای درون و بیرون» وجود دارد که فکر می‌کنم خیلی از شما آن را دیده‌اید. دختری به نام رایلی هست که احساسات درونی‌اش به شکل شخصیت‌هایی نشان داده شده‌اند و یک میز مدیریتی در ذهن او طراحی شده است. آن میز مدیریت در اختیار خویشتنِ خویش و شادیِ درون رایلی است؛ اما بر اثر اتفاقاتی، این میز مدیریت به‌دست نیروهای دیگری می‌افتد: خشم، ترس، ناامیدی، کِبر، منیّت و خودپسندی. وقتی اختیار میز مدیریت به‌دست آن‌ها می‌افتد، دیگر شادی پیدا نمی‌شود، صدای فرمان عقل شنیده نمی‌شود، و رفته‌رفته غباری بر فرمان عقل کشیده می‌شود. این صدا ضعیف می‌گردد، ارتباط ما با روح درونمان قطع می‌شود، و تمام فرمان‌ها از سمت جن و نیروهای منفی صادر می‌شود. ما این‌جا فرمان‌بردار هستیم، اما فرمان چه کسی را اجرا می‌کنیم؟ فرمان نفس امّاره، ابلیس، شیطان، نیروهای منفی، ضد ارزش‌ها... یا فرمان عقل؟

من چون ایجنت پارک نیز هستم، اشاره‌ای به این موضوع می‌کنم که یکی از قوانین در پارک این است: فردی که به کنگره می‌آید، باید دو ماه از حضورش گذشته باشد تا اجازهٔ ورود به پارک را داشته باشد. دلیلش چیست؟ یکی آن‌که ابتدا با کنگره، قوانین و اصول آن آشنا شود و بداند که این‌جا چهارچوب مشخصی دارد. دلیل دوم آن است که اگر فرد سیگاری باشد، باید وارد پروسه درمان سیگار شده باشد؛ زیرا تا زمانی که فرماندهٔ درونِ آن فرد سیگار است، اجازه ورود به پارک، به به آن فرد داده نمی‌شود. زیرا در چنین شرایطی، او نمی‌تواند فرمانِ ورزش، فرمانِ راهنما، تغذیهٔ سالم یا دیگر فرمان‌ها را به اجرا دربیاورد.

پس یکی از اصول این است که حتماً فرد باید از گذرگاه عبور کند. آقای مهندس فرموده‌اند: «ما برای آن‌که تغییر کنیم و به انسان بهتری تبدیل شویم، باید از گذرگاه‌ها عبور کنیم. از گذرگاه ۶۰ درجه زیر صفر عبور می‌کنیم تا به سلامتی برسیم.»

من می‌خواهم از گذرگاه چاقی عبور کنم. باید چه‌کار کنم؟ باید به لژیون جونز بروم. می‌خواهم از گذرگاه فقر عبور کنم؟ باید به لژیون سردار بروم، باید بخشندگی را تمرین کنم. می‌خواهم از گذرگاه فرمان‌برداری عبور کنم و فرمانده شوم؟ باید سی‌دی بنویسم، هرچه گفتند را بپذیرم و اجرا کنم، باید سروقت بیایم، کتاب‌ها را مطالعه کنم، در آزمون‌ها شرکت کنم. چرا؟ چون می‌خواهم تبدیل به فردی شوم که عقلش فرمان صادر می‌کند و میز مدیریت به‌دست خودش است، نه در اختیار نیروهای اجنبی. باید بدانیم آن رهجویی که فرمان‌بردار است، انعطاف‌پذیر می‌شود.

فرمان‌برداری، لایه‌های مختلفی دارد. یادم است سال پیش در اردوی کنگره، استاد امین در مصاحبه‌ای صحبت می‌کردند و دربارهٔ ساختار طراحی‌شده در اردو توضیح می‌دادند: چادرها چگونه نصب شود، لژیون موسیقی چگونه فعالیت کند، لژیون تغذیه چگونه باشد... برای هر موردی، لژیونی طراحی شده است.

من چون در زمینهٔ شب‌مانی در کوهستان، گلگشت و چادر زدن، تبحر و تجربه داشتم، در ذهن خودم احساس می‌کردم استاد امین به من می‌گویند: «تو این چادر را باید بزنی»، و من می‌گفتم: «نه آقا، آن‌جا آفتاب می‌افتد روی چادر، بهتر است این‌طرفی زده شود!» این، فرمان‌برداری نیست. حتی اگر احساس کنم کارم درست است، باز هم باید آن‌چه راهنما می‌گوید را انجام دهم، نه با حس خودم، تا زمانی که خودم به آن درجه برسم.

این‌ها آموزه‌هایی است که در کنگره به ما یاد داده شده، و گذرگاه رسیدن به فرماندهی، عبور از منیّت، کِبر، خودپسندی و خودخواهی است.
باید از تمام این‌ها عبور کنیم، و همهٔ این‌ها در راستای پذیرفتن راهنما به‌عنوان فردی است که فانوس یا مشعلی در دست دارد؛ راهی را که من اکنون در آن قدم می‌گذارم، او پیش از من رفته و به‌خوبی بلد است. باید به او اعتماد کنیم.

از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، سپاسگزارم.

تایپ: همسفر پگاه– لژیون ششم نمایندگی رز تهران
ویرایش: مسافر سمیرا – نمایندگی رز تهران
بازبینی و ارسال: راهنما همسفر سولماز

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .