یادم نمیرود روزهایی را که فکر میکردم، هیچ وقت نمیتوانی از آن دنیای تاریک بیرون بیایی. وقتی به تو نگاه میکردم، انگار به کسی نگاه میکنم که تمام تلاش خود را کرده؛ ولی هنوز در قفس خود گرفتار است.
در آن روزها، من هم به خودم قول داده بودم که برای همیشه در کنار تو باشم؛ اما هر روز که میگذشت، شک و تردید در دل من بیشتر میشد. احساس میکردم در دایرهای گیر کردهام که هیچ راهی برای بیرون رفتن از آن نیست.
من تو را میدیدم که درگیر گذشته خود بودی و نمیتوانستی از آن جدا بشوی. دلم پر از ترس و ناامیدی بود، نمیدانستم چطور میشود به تو کمک کنم و خودم را نیز آرام کنم.
تا اینکه با کنگره آشنا شدی، هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسد که تو اینطور شجاعانه و با تمام وجود برای تغییر دست به کار شوی. وقتی با چشم دیدم که چطور با روشهای جدید و با حمایتهای درست شروع کردی، دلم کمی آرام گرفت؛ ولی هنوز شک داشتم؛ اما تو به من ثابت کردی که قدرت واقعی در اراده است.
هر قدمی که برداشتی، بخشی از دلشکستگی من التیام پیدا کرد. وقتی دیدم که با امید زندگی میکنی و به آرامش رسیدی، فهمیدم که تمام تلاشها بیدلیل نبوده است. تو در حال تغییر هستی، نه فقط از نظر جسمی؛ بلکه از درون هم تغییر میکنی و من با هر پیشرفت تو شادتر میشوم و به تو افتخار میکنم.
افتخار میکنم به همسری که دوباره پرچم امید را بلند کرد. من برای هر لحظهای که در کنار هم داریم شاکر و سپاسگزارم. احساس میکنم با تو در مسیری هستم که حتی در سختترین روزها هم میتوانیم به هم تکیه کنیم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون هفدهم)
رابط خبری: همسفر رقیه رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون هفدهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون یازدهم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی امام قلی خان
- تعداد بازدید از این مطلب :
161