جلسه نهم از دوره بیست و پنجم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی شیروان به استادی مسافر علیرضا، نگهبانی مسافر فرشید و دبیری مسافر مصیب با دستور جلسه "از فرمانبرداری تا فرماندهی " پنجشنبه 13 شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان، علیرضا هستم یک مسافر. خداوند را شاکر و سپاسگزارم که امروز در خدمت شما عزیزان هستم تا جلسه خوبی را در کنار هم داشته باشیم. از گروه مرزبانی، ایجنت محترم که امروز صلاح دانستند من در این جایگاه قرار بگیرم، تشکر میکنم.
دستور جلسهی امروز “از فرمانبرداری تا فرماندهی” است و قرار است آموزشهایی را در این زمینه باهم یاد بگیریم. معمولاً دستور جلسات کنگره تکهتکه هستند، اما اگر دقیق شویم، از متن خود دستور جلسه میتوانیم به مفهوم آن پی ببریم. اگر به این عبارت خوب نگاه کنیم، یک "فرمانبردار" داریم، یک “فرمانده” و یک “فرمان”. وقتی این سه را کنار هم بگذاریم، بهخوبی متوجه میشویم که چرا در کنگره، در زمان درمان اعتیاد، این نکته به من آموزش داده میشود: یک فرمانبردار باید چه فرمانهایی را اجرا کند تا به جایگاه اصلی فرماندهی برسد.
میخواهیم یاد بگیریم که این فرمانها» چه باید باشند و یک فرمانبردارچه ویژگیهایی باید داشته باشد و فرمانده کیست. یعنی فرمانده تاکنون چه فرمانهایی را انجام داده که به مرحلهی فرماندهی رسیده است؟
اگر به دنیای بیرون نگاه کنیم، با جاهایی که فرماندهی انتصابی دارند کاری نداریم؛ اما در کلیت قضیه، یک سری از افراد کارهایی را انجام دادهاند و مسائل، سختیها و مشکلات زیادی را پشت سر گذاشتهاند تا به آن جایگاه رسیدهاند. اینطور نیست که کسی از دانشگاه فارغالتحصیل شود و بگویند: «بیا مسئولیت فلان جا را بر عهده بگیر.»
در اصل، در مورد اعتیاد ما نیز همینطور است. ما که وارد کنگره شدهایم، کسانی بودیم که هیچ فرمانی را اصلاً قبول نداشتیم. از روز اول، خودمان را “فرمانده” میدانستیم. حال “فرمانده” چیست؟ فرمانده در اینجا یعنی هر آنچه نیروی منفی است؛ و این کل قضیهی ما مصرفکنندگان است. ما هیچ کنترلی بر جسم، روان و جهانبینی خود نداشتیم، ولی درعینحال فکر میکردیم “عقل کل” هستیم و در هر قضیهای نظر میدادیم، در هر مورد فرمانده و عقل کل بودیم. فکر میکردیم عقل کل من هستم که بدنم را آلوده به چیزی کردم که آن را به زیرخاک ببرم! من فرماندهی را در زمان خودم اینطور ترسیم میکردم که مثلاً پدر همسرم از دنیا چیزی نفهمیده و من عقل کل هستم.
وقتی به کنگره آمدیم، به ما یاد دادند که: «آیا طالب درمان هستی؟ اگر طالب درمان هستی، اولازهمه باید “چشم گفتن” را یاد بگیری، چون “چرا” ندارد.» خیلیها از روز اول که به اینجا میآیند، نظر میدهند که: «یک نفر سلام بدهد کافی است!» یا «چرا خانمها اینطرف هستند و آقایان آنطرف؟»، «چرا لژیونها اینطور برگزار میشوند؟» این نشاندهندهی آن است که هنوز از تاریکی بیرون نیامدهایم و هنوز فکر میکنیم “عقل کل” من هستم و دیگران عقبافتادهاند. و این منجر به آن میشود که من هنوز در همان جایگاهی هستم که قبلاً بودهام.

فرمانبرداری در کنگره ۶۰ یعنی رعایت سلسلهای از فرمانهایی که کنگره ارائه کرده است و من ملزم به رعایت آنها هستم. درجایی خواندم که تعدادی در مکانی در هند گرد هم آمده بودند و یک مهمان نیز داشتند. در همان زمان، یک نفر مشغول ریختن چای بود و همزمان به دیگران نیز نگاه میکرد. در این حین، چای سرریز شد. هیچکس هیچ حرفی نزد، اما مهمان اعتراض کرد که: «چای دارد سرریز میشود، مگر نمیفهمید؟!» همانجا به او گفتند که ازآنجا برود؛ “اینجا دیگر جای تو نیست!” یعنی از روز اول به او یاد داده بودند که: «اگر من اینجا هستم و به شما یاد میدهم، حتی اگر اشتباه هم بگویم، تو برای فرمانبرداری آمدهای، نه برای اشکالگیری از من.»
اینیک مسئله است: من که از دنیای تاریکی وارد کنگره شدهام، دیگر نمیتوانم اظهار فضل کنم. نمیتوانم “چون، چرا، چگونه” بگویم و نظر بدهم. اگر این کار را کردم، بدانید که قطعاً مسیر رسیدن به فرماندهی را خراب میکنم. کسی که مثلاً چای میریزد، از سختیهای زیادی عبور کرده و هر بار سعی کرده متوجه این “سوختن” نشود. من هم که میخواهم اینجا به درمان برسم، باید سختیهای خودم را بکشم.
ما مصرفکنندهها اصلاً صبر نداشتیم. در کنگره به ما یاد میدهند که دقیق و منظم باشیم؛ از روز اول زمان را بشناسید، سر ساعت شربت بخورید، آموزش بگیرید و آیا در لژیون هستید، سیدیها را بنویسید. اینجا دیگر “چرا” ندارد. جایی که “چونوچرا” میآورم، فرصتهای مربوط به فرمانده بودن را بیهوده هدر میدهم. کسی که این کار را میکند، فردا نمیتواند برای زندگی خودش فرمانده خوبی باشد. فردا نمیتواند برای جسم خودش تعیین تکلیف کند.
شما سفر اولیها، کسانی که کنار شما نشستهاند – مانند ایجنت، مرزبان و راهنماها – الگوی شما هستند؛ کسانی که فرماندهی را در دست خود گرفته و در اختیاردارند. مثل آقای مهندس که در سیدیهای خود تمام مشکلاتی را که برایشان پیشآمده، کامل برایمان توضیح دادهاند. ایشان سختیهای این راه را به جان خریدند تا جایی که آلان در تهران هجدهمین کنگره دانش بینالمللی اعتیاد در حال برگزاری است. این فقط از دست یک فرمانده برمیآید!
فقط این را بدانید: من باید بهعنوان یک فرمانبردار، تمام و کمال در خدمت راهنمایم باشم و در خدمت آموزش کنگره باشم تا یک روزی خودم نیز مثل اساتید باشم.
من، علیرضا، از روز اول “یکدفعه راهنما” به دنیا نیامدهام. سختیها و مشکلات و نیروهای منفی را گذراندهام تا به اینجا رسیدم. امیدوارم این برای خودمان درسومشقی باشد تا فرمانده خوبی برای خودمان، جامعهمان و خانوادهمان باشیم.
در ادامه جلسه هماهنگی ایجنت و مرزبان با خدمتگزاران نمایندگی:


مرزبان خبری: مسافر صادق
تایپ: مسافر بهرام لژیون پنجم
عکاس: مسافر مهدی لژیون پنجم
ویراستاری: مسافرمحمد
ارسال: مسافر محمدرضا
- تعداد بازدید از این مطلب :
92