یازدهمین جلسه از دوره پنجاه و هشتم از کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶٠، نمايندگي پروين اعتصامي اراک با استادی راهنما، مسافر محسن، نگهباني مسافر حبیب و دبیری مسافر امیرحسین با دستورجلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» سهشنبه 11 شهریور ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محسن هستم یک مسافر.
شاکر خداوند هستم که این جایگاه را تجربه میکنم. از نگهبان لژیون سردار تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم. حس خانه پدری، حس بسیار خوبی است و من هم وقتی در این شعبه قرار گرفتم، چنین حسی را تجربه کردم. این افتخار نصیب من شد که در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم. همچنین از مهندس و خانواده محترمشان تشکر میکنم که چنین بستری را فراهم کردند تا من به آرامش برسم. از راهنمای خوبم، آقا مهدی نیز سپاسگزارم که مرا به رهایی رساند.
در مورد دستور جلسه «از فرمانبرداری تا فرماندهی» داشتم فکر میکردم. ابتدا خواستم متنی بنویسم و از روی آن بخوانم، اما در نهایت تصمیم گرفتم هر چه به ذهن و دلم آمد، همان را بیان کنم. وقتی مسیر کنگره را میآمدم، به مهندس فکر میکردم؛ مهندس فرماندهای بینقص است. در کنگره، همه او را بهعنوان یک فرمانده پذیرفتهاند. مهندس نیز از راهنماییهای که داشته، فرمانبرداری کرده تا به مرحله فرماندهی رسیده است، همانطور که در کتاب ۶۰ درجه به آن اشاره کردهاند.
من هم وقتی به گذشته نگاه میکنم، میبینم در زمان مصرف خودم، در تاریکیها هم یک فرمانده بودم. استاد امین میفرمایند: «هر کاری که انجام میدهید اگر از آن لذت بردید، به فرماندهی آن رسیدهاید.» مثل فوتبال؛ وقتی گلی میزنید و لذت میبرید، در آن کار فرمانده شدهاید.
اما من به جایی رسیدم که میخواستم فرماندهی بدنم را به دست بگیرم و برای این کار رو به مواد آوردم. در ابتدا با مصرف تریاک، تصور میکردم فرمانده بدنم هستم. برای ۵۰ هزار تومان مواد مصرف میکردم اما انگار از بدنم ۵۰۰ هزار تومان انرژی میکشیدم. به مرور زمان همه چیز برعکس شد. مصرف مواد بیشتر شد، به شیره و مواد دیگر روی آوردم و مدام نوع آن را تغییر میدادم تا شاید فرمانده بدنم باشم. اما واقعیت این بود که فرمانده بدن من مواد شده بود، نفس من شده بود که بدنم را به هر سمتی میبرد.
به این راحتی نیست که کسی فرمانده بدنش شود. کلید فرماندهی خوب، فرمانبرداری است. همانطور که در دستور جلسات قبل هم آمده، اگر بخواهیم به فرماندهی برسیم باید ابتدا فرمانبردار خوبی باشیم. کسی که فرماندار نیروهای جسمش باشد، باید نیروی خفته خود را بیدار کند.

من در کنگره وقتی سفر میکردم، همیشه فرمانبردار راهنمایم بودم. در لژیون بارها دیدهام کسانی که فرمانبردار بودند، سفر باکیفیت و آرامشی خاص داشتند و به رهایی رسیدند. این افراد کسانی بودند که سر وقت در لژیون شرکت میکردند، سیدیها را کامل مینوشتند و نتیجه این فرمانبرداری، فرماندهی در سفر دوم و گرفتن مسئولیتهایی مثل راهنمایی، ایجنتی یا مرزبانی بود.
هیچکس نمیتواند مستقیم فرمانده شود. برای رسیدن به فرماندهی باید از دروازه فرمانبرداری عبور کرد. من خدا را شکر میکنم که هر فرمانی که راهنمایم از من خواست، آن را انجام دادم. چه در سفر اول، چه در سفر دوم و حتی الان که در حال خدمت هستم، هیچوقت به راهنمایم «نه» نگفتم.
یک سفر اولی باید بداند اگر بخواهد فرمانده عقل و بدن خودش باشد، باید امروز فرمانبردار راهنمایش باشد. اگر این کار را انجام دهد، مطمئناً بعد از ۱۰ یا ۱۱ ماه به فرماندهی خوب بر جسمش خواهد رسید.
از اینکه به صحبتهای من گوش کردید، سپاسگزارم.
تایپ و عکس: مسافر جواد (لژیون هفتم)
تنظیم و ارسال: مسافر معین (لژیون یازدهم)
«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»
- تعداد بازدید از این مطلب :
445