سلام دوستان ساره هستم یک همسفر:
در کنگره۶۰ آموختهایم که هر چیزی دارای صور آشکار و صور پنهان است. مسئله فرماندهی نیز به همین صورت است. زمانی که در مورد فرماندهی صحبت میکنیم، فردی با لباس نظامی که به تعدادی سرباز فرمان میدهد، در ذهن ما مجسم میشود که این صور آشکار قضیه است؛ اما صور پنهان فرماندهی و فرمان دادن در درون انسان است؛ یعنی انسان به اعضای بدن خود فرمان بدهد که کاری را انجام دهند و اعضا از او تبعیت کرده و فرمان او را اجرا کنند. در این صورت، او توانسته است یک فرمانده باشد.
گاهی شخص میخواهد کاری را انجام دهد، مثلاً در میان صداهای بسیار، یک صدا را بشنود یا کلامی را در جایی بگوید؛ اما به جای آن، صدای دیگری میشنود یا کلام دیگری به کار میبرد؛ زیرا فرماندهی او در این زمینه دستخوش مسائل دیگر است و دقیقاً اجرا نمیشود.
در یک شخص سالم، همه خواستههای او بدون اشکال و به موقع انجام میشود؛ اما گاهی در شرایط خاصی ممکن است، این فرماندهی به هم بریزد و نتواند، فرمان صحیح را اجرا کند. مثلاً زمانی که یک شخص دچار اعتیاد یا بیماری دیگری میشود، فرماندهی را از دست میدهد و بسیاری از کارهایی را که انجام آن پیشتر برایش ممکن بود، دیگر قادر به انجام آن نیست. برای مثال قبلاً میتوانست، روزی ده ساعت کار کند؛ ولی اکنون قادر به انجام این کار نیست. او میخواهد این کار را انجام بدهد؛ یعنی خواسته درونی دارد و دستور هم میدهد؛ اما اجرا نمیشود. اگر هم بخواهد اجرا شود، مشروط به آن است که مواد یا داروی خاصی مصرف کند.
استاد امین بیان کردند: «فرماندهی خواست درونی هر انسانی است؛ یعنی انسان در هر جایگاهی که قرار دارد، فرمانده بودن جزئی از خواستههای او است». من باید بدانم که برای رسیدن به خواسته درونی خودم که همان فرماندهی است، تنها یک راه وجود دارد و آن فرمانبرداری است.
کسی میتواند فرمان بدهد که قادر باشد، کاری را خود انجام دهد. اگر بخواهد در انجام آن کار توانا شود؛ باید به دانایی مؤثر برسد. برای رسیدن به دانایی باید آموزش ببیند و برای آموزش نیز نیازمند یک راهنما و استاد است که باید از او اطاعت کند، در غیر این صورت نمیتواند به فرماندهی برسد. در واقع الفبای فرماندهی، فرمانبرداری است.
سلام دوستان مهری هستم یک همسفر:
انسانها همواره به دنبال در اختیار گرفتن نیروهای درونی خود هستند؛ زیرا هنگامی که به فرماندهی نیروها دست پیدا میکنند، احساس شعف در وجودشان شکل میگیرد و برعکس، اگر فرماندهی را از دست بدهند، حس غم و اندوه آنان را فرا میگیرد.
این روند از دوران کودکی، هنگام برداشتن نخستین قدمها آغاز شده و تا بزرگسالی و آخرین روز زندگی نیز ادامه دارد. فرماندهی طیف گستردهای را در برمیگیرد و هر فرد به میزان دانایی خود به آن دست مییابد. دانایی میتواند در زمینههای مختلفی همچون ورزش، علم، هنر و ... وجود داشته باشد.
استاد امین بیان کردند: «فرماندهی؛ یعنی انسان بتواند در صور پنهان و آشکار، بر نیروهای درونی و بیرونی خود احاطه داشته باشد و کاری را که از آنها میخواهد، انجام بدهند. در این صورت، شخص به فرماندهی رسیده و بسیاری از مشکلاتش برطرف خواهد شد». برای اینکه انسان بتواند به فرماندهی برسد و فرمانده شایسته باشد، در درجه اول باید در برابر فرامین خداوند تسلیم و مطیع باشد؛ یعنی شرط لازم برای رسیدن به فرماندهی، فرمانبرداری است. در تعاریف کنگره۶۰ رب، در وهله نخست به خداوند، سپس به آموزگاری گفته میشود که به شخص آموزش میدهد و در معنی خاص به راهنمای درمان اطلاق میگردد. بنابراین کسی که مشتاق رسیدن به فرماندهی است؛ باید ابتدا سخن رب یا مربی خود را گوش کرده و به آن عمل کند.
حال در پاسخ به این سوأل که چرا باید شخص فرمانبرداری کند تا به فرماندهی برسد، میتوان دو نکته را بیان کرد: نخست اینکه تنها کسی میتواند فرمان دهد و فرمانش اثرگذار باشد که خود توانایی انجام کاری را داشته باشد که از دیگران میخواهد، انجام دهند؛ بنابراین برای کسب این توانایی، شخص باید به دانایی مؤثر برسد و چون یکی از اضلاع مثلث دانایی، آموزش است، در نتیجه فرد باید استادی انتخاب کند تا به او آموزش دهد و او نیز فرمانبردار باشد.
نکته دوم آن است که هر انسانی به تاریکی فرو رود در نفس اماره یا لوامه قرار می گیرد؛ یعنی نفس به او دستور دهد، چه کاری انجام دهد.
چنین شخصی که خود تحت فرمان دیگری است، نمیتواند به دیگران فرماندهی کند. پس باید ابتدا با کمک آموزشهای رب و راهنما، از اطاعت نفس و تاریکی خارج شود تا توانایی فرماندهی پیدا کند.
مجدداً به این جمله برمیگردم که شرط رسیدن به فرماندهی و در اختیار گرفتن نیروها، فرمانبرداری است.
سلام دوستان صدیقه هستم یک همسفر و مسافر نیکوتین:
در زندگی همواره اتفاقاتی رخ میدهد که ما یا خود را فرماندهنده آن میدانیم یا میگوییم: تقدیرمان چنین بوده است. به ویژه وقتی حادثهای ناگوار یا اتفاقی ناخوشایند پیش میآید، ذهن ما به دنبال مقصر میگردد؛ اما حقیقت این است که من با نداشتن تسلط بر نیروهای درونی خود و با از دست دادن فرماندهی آنها، باعث بروز مشکلات در زندگی خودم شدم.
در کنگره آموختم که اگر در صراط مستقیم حرکت کنم و با تفکری درست و مثبت پیش بروم، تمام نیروهای وجودیام در اختیار من خواهند بود، در این صورت من هستم که شهر وجودی خود را فرماندهی میکنم و با اذن خداوند میتوانم، به این فرماندهی برسم و سرافراز شوم. این موضوع ریشه در فرمانبرداری دارد، همانطور که آقای امین بیان کردند: «اگر من فرمانبردار خوبی باشم، به فرماندهی میرسم». وقتی در هر مرحله از زندگی، از قوانین، راهنما و دستورات الهی فرمانبرداری کنم، آنگاه شایسته فرماندهی میشوم در این جایگاه است که تمام نیروهای درونم تحت اختیارم قرار میگیرند و میتوانم، فرمانده شهر وجودی خودم باشم تا جایی که به رستگاری واقعی نزدیک شوم، خود حقیقیام را بشناسم و اختیار خویش را در دست بگیرم.
تجربه شخصی من در این زمینه به مصرف قلیان و سیگار برمیگردد. در آغاز، اصلاً متوجه نبودم که عمل ضدارزشی انجام میدهم؛ اما به مرور زمان با حضور در کنگره و گذراندن مدتی در لژیون، فهمیدم که این رفتار، ضدارزش است. من نمیخواستم این کارها را انجام بدهم؛ اما موفق نمیشدم تا جایی رسید که دریافتم، درجا میزنم، میدانستم که نباید مصرف کنم؛ اما چون فرمانده وجودم نبودم، نمیتوانستم از آن دست بکشم.
سرانجام پس از کشمکشهای فراوان با خودم، تصمیم گرفتم وارد لژیون وایت شوم و با یاری راهنما همسفر وحیده، سفر نیکوتین را آغاز کردم. به لطف خداوند، توانستم از چنگال این ضدارزش که به ظاهر ساده مینمود؛ اما در حقیقت جسم، روح و روانم را تخریب میکرد، رها شوم و اکنون یک سال است که آزاد و رها زندگی میکنم.
در پایان از خداوند بزرگ سپاسگزارم که حضور در کنگره۶۰ را نصیبم کرد. از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان صمیمانه تشکر می کنم که با آموزشهای ناب خود، این مسیر روشن را برای ما هموار کردند. همچنین از راهنما همسفر صدیقه، قدردانی میکنم که در این راه، یاور و همراه ما هستند تا بتوانیم، ثابت قدم بمانیم.
سلام دوستان مائده هستم یک همسفر:
تا زمانی که فرمانبرداری نکنیم، به فرماندهی نمیرسیم و شرط لازم آن، رسیدن به دانایی مؤثر است. فرمانبرداری گفتنش آسان است؛ اما به عمل درآوردنش دشوار و نیازمند ایمان است؛ زیرا برای آن که فرمانده خوبی باشیم، پیش از هر چیز باید فرمانبرداری را بیاموزیم.
فرماندهی؛ یعنی انسان به مجموعهای از نیروها چه درونی و چه بیرونی احاطه داشته باشد. اگر انسان بر نیرویی غلبه پیدا کند و آن نیرو بتواند، کاری را که او میخواهد، انجام دهد، در آن زمینه به فرماندهی رسیده است. بنابراین تنها کسی میتواند، فرمان بدهد که خود توانایی انجام همان کار را داشته باشد، این شرط فرماندهی است. برای دستیابی به این توانایی، ناگزیر باید به دانایی مؤثر برسد.
انسان تنها کاری را میتواند به انجام برساند که به دانایی مؤثر آن رسیده باشد. همچنین صادق بودن و ایمان داشتن به معلم، راهنمای خود و پذیرش فرمان ایشان بدون چون و چرا، مسئلهای بسیار حائز اهمیت است.
آقای مهندس بیان کردند: «تا وقتی فرمانبردار نباشی، به فرماندهی نمیرسی. کسانی که در کنگره خدمت میکنند نیز تا زمانی که فرمانبردار نباشند، فرماندهان خوبی نخواهند شد و ذرهذره از مسیر خارج میشوند، مگر اینکه طبق دستور عمل کنند».
وقتی انسان قادر به انجام کاری جدید میشود؛ یعنی توانایی انجام کار تازهای را پیدا کند، دامنه فرمانده او افزایش مییابد. احساس خوبی که از این عمل به انسان دست میدهد، بسیار لذتبخش است و موجب افزایش اعتماد به نفس میشود.
از آقای مهندس و استاد امین تشکر میکنم که باعث شدند، ما به دانایی برسیم و امیدوارم بتوانیم در این مسیر، راه کنگره را ادامه دهیم و قدردان آموزشهای ایشان باشیم.
نویسندگان: اعضای لژیون هفتم راهنما همسفر صدیقه
رابط خبری: همسفر فریده رهجوی راهنما همسفر صدیقه (لژیون هفتم)
ویرایش و ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طیبه (لژیون چهارم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی خواجو
- تعداد بازدید از این مطلب :
180