ششمین جلسه از دوره بیست و پنجم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی اسبیکو، با استادی دیدهبان محترم مسافر احمد، نگهبانی مسافر مراد و دبیری مسافر همایون با دستورجلسه "دانای، دانایی موثر و سواد" پنجشنبه 6 شهریور ماه ۱۴۰۴ ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم مسافر؛
از خداوند سپاسگزارم که توفیق داد امروز در جمع شما در این نمایندگی حضور داشته باشم، خدا قوت میگویم به همه خدمتگزاران در این نمایندگی و امیدوارم عزیزانی که خدمت میکنند بهره لازم را از خدمت خود ببرند و دیگران هم از این خدمت بهرهمند شوند، تشکر و قدردانی میکنم از آقای مهندس و خانواده محترمشان که این بستر را فراهم کردند تا ما به این شکل و در این وضعیت قرار بگیریم و در کار بزرگی که در حال انجام است ما هم سهیم باشیم.
دستور جلسه "دانایی، دانایی موثر و سواد" است، بخشی که بسیاری از انسانها از آن بی اطلاع هستند و در بیابان زندگی همیشه سرگردانند و در یک سیکل به دور خودشان میچرخند. صبح بیدار میشوند یکی سر کار میرود و دیگری در خانه میماند، آن که سر کار میرود پول در میآورد و آنکه در خانه است غذا میپزد و کارهای خانه را انجام میدهد، هر وقت طرف مقابل آمد غذا میخورند و گاهی هم مسافرتی میروند و خوشی و ناخوشی هست، تمام زندگی انسان به این شکل قرار گرفته است.
اکثر انسانها تصور میکنند که زندگی همین است، یکی شانس دارد و در موقعیت خوبی قرار دارد یکی هم کم شانس است در موقعیت خوبی قرار ندارد، واقعاً موجودیت انسان و اینکه انسان چه موجودی است؟ خلقت بر چه پایهای بنا شده است؟ و آیا قرار است انسان فقط این کار را انجام بدهد؟ اگر چنین بود زندگی به گونه دیگری رقم میخورد، کمتر انسانی تفکر میکند که خلق انسان و این زندگی بر چه قوانینی حاکم است؟ چرا اینگونه ادامه پیدا میکند؟ کمتر انسانی باور و ایمان دارد که انسان موجودی است که همیشه هست و فنایی ندارد و اگر زندگی در یک مرحلهای تمام میشود بلافاصله مرحله دیگری آغاز میشود.
کاری که انسان انجام میدهد اگر با آگاهی باشد با زمانی که انسان کاری را در ناآگاهی انجام دهد خیلی تفاوت دارد، من معتقدم صددرصد افراد مصرف کننده مواد مصرفیشان را نمیشناسند؛ من سالها از کسانی که مواد مصرف میکردند میپرسیدم که بگویید این ماده که مصرف میکنند چیست؟ چه چیزی دارد که با انسان این کار را میکند؟ چه تاثیری دارد؟ آیا کسی که بخواهد مواد مخدر مصرف کند باید قانونمند باشد یا نباشد؟ آیا ما در حیات کاری داریم که بدون قانون باشد؟ خیر؛
هرکاری که بخواهیم انجام دهیم یک قانونی هست، یعنی یک راه دارد، یک روش دارد، یک متد دارد و یا در آن یک آگاهی نهفته است، بنابراین دانستن کار اصلی انسان است. ما با یک ساختاری به نام فیزیولوژی طرف هستیم که ۴۰ هزار میلیارد سلول دارد و برای ما اصلاً قابل تصور نیست که ۴۰ هزار میلیارد یعنی چه، ببینید چه سیستمی بر این فیزیولوژی حاکم است که یک سلول از ۴۰ هزار میلیارد سلول اگر بی اجازه تکثیر شود برای انسان بیماری بهبار میآورد، چه سیستمی بر این حاکم و ناظر است؟ چقدر ما نسبت به این سیستم آگاهی داریم؟ چقدر میتوانیم آن را حس کنیم؟ در واقع به کمترین میزان، اما چرا نمیتوانیم؟
.jpg)
برای اینکه بخش کوچکی از برنامهریزی و نظارت به این سیستم و حاکم بودن در این سیستم دست ما است و بخش اعظمش دست ما نیست، که باز هم این بخش کوچک که دست ما است توانایی دارد که اثر منفی روی این بخش بزرگتر داشته باشد، این همان تفکر و جهان بینی شخص است که میتواند روی این پیکره با این مشخصات تاثیر مثبت یا منفی بگذارد. کمتر انسانی به این آگاهی دسترسی و اشراف دارد، برای اینکه انسان به این آگاهی دسترسی پیدا بکند نیاز به اجازه دارد،CD معبد میگوید اگر میخواهی بدانی اجازه میخواهد و ساختار به این شکل است که بر اساس پروندهای که شما دارید تعیین میشود که کجا بروید، این پرونده همان نامه پیشین ما است که از روز الست تا الان چکار کردهایم.
پس هدایت خیلی مهم است، اگر پای شما به کنگره باز شد طبق پرونده خودتان است، ما اصلاً به این چیزها فکر نمیکنیم و توجه نمیکنیم چون باور نداریم تغییر نگرش میتواند تاثیر مثبت یا منفی در زندگی ما بگذارد، از تغییر میترسیم. یکی از کارهایی که نیروهای بازدارنده انجام میدهد ایجاد ترس است که شما اصلاً تجربه نکنید، ولی مثلث دانایی میگوید شما باید فکر کنید و همراه آن آموزش بگیرید چون هیچ تغییری بدون آموزش اتفاق نمیافتد و برای ایجاد تغییر باید تجربه کنید.
حال این دانایی به چه درد ما میخورد؛ دانایی سبب میگردد ما در درون خودمان به صلح برسیم، چون خیل عظیمی از انسانها اولین مشکل، اولین رویارویی، اولین دعوا و اولین ناراحتیشان در خودشان است، کسی که در بیرون با دیگران بد حرف میزند اول با خودش بد حرف میزند. در درون انسان دو نیرو در حال مقابله با هم هستند و به هم ریختگی انسان مربوط به این دو نیرو است، حال اگر انسان بخواهد به آسایش و آرامش برسد و بدنبال آن بتواند قدرت عقل را بالا ببرد، برای بالا رفتن قدرت عقل با استفاده از مثلث دانایی پس از رسیدن به صلح در درون خودش حسش قوی میشود و در حس تغییر به وجود میآید و حس هم اولین نیرویی است که قوه عقل را به کار میاندازد و بنابراین آن انسان میتواند تصمیمات درست را اتخاذ کند.
میتواند تصمیمات درست را از خواستههای نامعقول خودش و از اطرافیانش تشخیص بدهد، وقتی انسان تصمیم درست میگیرد در زندگیش رشد و توسعه به وجود میآورد، حتی میگوید اگر میخواهی پولدار شوی پولدار شدن برای کسی است که قدرت عقل بالایی دارد و از آن استفاده میکند. بنابراین رسیدن به صلح درونی خیلی خیلی مهم است، انسان دانا با کسی سرشاخ نمیشود، انسان دانا کاری نمیکند که تنفر و کینه ایجاد گردد ، البته گاهی هم اتفاقاتی میافتد که مربوط به نامه پیشین است و سر راه ما قرار میگیرند تا ما پروندهمان را حل کنیم و از دوره خارجش کنیم.
دانایی که مد نظر کنگره است هیچ ارتباطی با سطح سواد ندارد و در مقابل یادگیری قوانین زندگی چیزی به نام سواد مطرح نیست، سواد مثل یک تیغ دو لبهایست و اینکه چطور بخواهی از آن استفاده کنی مهم است. اگر سواد مزیت است باید از آن مزیت استفاده کند برای تغییر بیشتر، عمیقتر و مناسبتر اما میبینیم که اینطور نیست، همانطور که مثلث دانایی میگوید تجربه در جای خودش قرار دارد، تفکر هم در جای خودش قرار دارد و آموزش هم همینطور، دانایی را باید به شکلی در بیاوری که وقتی به آن رسیدی بتوانی از آن استفاده کنی که تاثیرگذار باشد آن موقع میشود دانایی موثر.
مد نظر کنگره این است که ما در یادگیری قوانین زندگی و شناخت خودمان باید به دانایی برسیم، وقتی در شناخت خودمان به دانایی رسیدیم خودمان را برتر از دیگران نمیبینیم، انسانی که به معرفت، آموزش و دانایی میرسد هیچ موقع سر فرزندش داد نمیزند، تنبیه میکند ولی چه جور تنبیهی؟ تنبیهی میکند که تربیت و آموزش دارد، خشم در آن نیست، هیچگاه خودش را بالاتر از همسفرش نمیداند، با بالا رفتن سن دانایی و عقل اضافه نمیشود بلکه با بالا رفتن سن فقط ضلع تجربه در مثلث دانایی اتفاق میافتد اما اگر در این مسیر من هم تفکر کنم و هم آموزش بگیرم میتوانم بگویم من چیزهایی میدانم که دیگران شاید کمتر اطلاع داشته باشند، انسانی که در بیرون با دیگران به صلح نمیرسد چون در درون خودش با خودش به صلح نمیرسد.
دین دستور راهنما و استاد آقای مهندس در مورد روش DST میگوید؛ طعام از این لذیذتر میخواهی؟ میگوید؛ "بعضیها هستند چون لذت مزه و این طعام را نمیشناسند باعث میشود حسشان کار نکند به این افراد چه کدو بدهی و چه کبک فرقی ندارد" چون حس کار نمیکند، جهانبینی و اندیشه نادرست از صورت چشم و حس یک انسان که قابل کنترل نیست کاملاً قابل حس است و دیگران این را میگیرند و دریافت میکنند بنابراین باید برای خودمان قدم مثبت برداریم.
میگوید؛ "فر انسانهای بر باد رفته و در خاکستر مدفون شده روزی به آنها مانند گنجی برمیگردد و بعد سقفهای مرفوع را برپا میدارند" میگوید؛ "حقیقت در اعمال و ادامه نقاب از رخ بر میگیرد" وقتی میگوید حقیقت، یعنی روش DST یک حقیقت است و کشف شده است، بوده، هست و خواهد بود. روش DST را با چیزهای دیگر کنار هم قرار ندهید و نگویید روش DST ، روش متادون درمانی، روش سقوط آزاد، اگر آنها روش هستند متد DST کشف است، اگر DST روش و متد است، آنها مسیرهای دیگری هستند که نمیشود اسمش را روش گذاشت چون به مسلخ بردن انسانها است. در جامعه جهانی میگویند هر فردی که معتاد شد دیگر نابود است و بر باد رفته است و درمانی متصور نیستند، ولی اینجا میگوید؛ فری که از دست داده است به او برمیگردد و سقف مرفوع ایجاد میکند.
.jpg)
در تقدیرنامهها میخوانند؛ "الماسهای کنگره ۶۰ را در حلقههای ناپیدای حیات به هستان و نیستان میرسانند این تواناییها را نظارهگر باش تلعلو آنها مانند همان الماسهای الهی است که در کف بحر اقیانوس بهخوابند هرگاه بیرون آیند جز معماری الله را نمیتوانی ببینی." چرا میگوید در کف بحر اقیانوس بخوابند؟ چون آنجا فشار خیلی خیلی بالاست و باعث بسته شدن بینی و گوش میشود، فشار آنقدر بالاست که باعث متلاشی شدن میگردد، منظور از فشار اعتیاد است، از اعتیاد فشاری بالاتر برای انسان وجود ندارد، چرا چشمانش باز است و میگوید نمیخواهم موادم را کنار بگذارم؟ چون فشار را احساس نمیکند و خواب است و حس کار نمیکند، مسئله اعتیاد فقط قطع مواد و رسیدن به یک نقطه نیست اگر اینطور بود چرا از خانوادهها دعوت کردیم در جلسات باشند و اگر اینطور بود آموزشها دیگر معنایی نداشت، نظم و نظام است که میتواند انسان را به نقطهای برساند.
تمام اینها که گفتیم جز این نیست که انسان چیزی نیست جز آنچه آموزش میبیند، تفکر میکند و عمل میکند. حال هرجایی که میخواهید قرار بگیرید دست خودتان است، در کنگره هیچ اجباری نیست.
در آوای شکرگزاری میگوییم؛ "دریا و آسمان و دشت پوشیده از رقصندههای آسمانی است و روح ناآرام ما خواستار رهایی است، نه از خلاصی بلکه دیدار معشوق است." برای اینکه دیدار اتفاق بیفتد باید زحمت کشید، تو را دعوت کردهاند ولی شما یک دفعه میپیچید و میگویید، ولش کن، اینجا میروی در داستان خلاصی که یک داستان کاملا جداگانه است، بنابراین عزیزانی که سفر میکنند مرتب از نظر آموزشی به CDها بپردازند و بنویسند.
خیلی خوشحال شدم امروز اینجا بودم انشالله روزهای خوبی را کنار همدیگر تجربه کنیم و کار مهمی که در حال انجام است با همدیگر جلو ببریم، لژیونهای سیگار را بسیار بسیار جدی بگیرید، به همدیگر احترام بگذارید و ببینید چقدر آرام میشوید، ما باید با خودمان به صلح برسیم و برای رسیدن به صلح باید بیخ منیت را گرفت، در CD نردبان خیلی زیبا میگوید سرت را زیر پایت بگذار تا پله پله بالا بروی، امیدوارم امسال بتوانیم جابجایی شعبه را انجام بدهیم و دستمان در دست همدیگر و قلبهایمان با همدیگر پیوند باشد تا بتوانیم این کار عظیم را انجام بدهیم تا انسانها بتوانند بیایند و از آن فضا استفاده کنند تا به زندگی برگردند و به خانواده برگردند، سعی کنید جاهایی که سازندگی ایجاد کردهاید را به یاد بیاورید، بدانید که هیچ لذتی بالاتر از اینکه به انسانها احترام بگذاری و از سر تقصیرات انسانها بگذری وجود ندارد و برای این منظور اول باید از سر تقصیرات خودت بگذری، اگر بدانی که هر مشکلی که بیرون پیش میآید منشا آن در درون خودت است آنقدر به آرامش میرسی و زندگی لذت بخش میشود که انسانها به صلح میرسند امیدوارم همه به این نقطه برسیم.
از اینکه توجه کردید سپاسگزارم.
رهایی مسافر محسن لژیون نهم
.jpg)
تایپ و تنظیم: مسافر حسین لژیون پنجم
- تعداد بازدید از این مطلب :
322