«خدا هست»؛ چه واژه شیرین و دلگرم کنندهای! چرا بعضی وقتها ما انسانها فراموش میکنیم که خدا وجود دارد؟ در میان مشکلات غوطهور شده و آنقدر غرق در آن میشویم که حتی متوجه نیستیم به گوشهای از زندگی در سکوت و تنهایی پرتاب شدهایم؛ نه قدرت حرف زدن داریم نه تصمیمگیری، نه تشخیص خوب از بد، نه تفکر منطقی و عاقلانه و حتی قدرت دریافت احساسات خود را نیز از دست میدهیم.
از زمانی که به کنگره آمدم به دنبال پایان این سیاهیها بودهام. چندین سال است به دنبال جایی میگردم که خود را پیدا کنم، جایی که مرا به من نشان دهد و فکر میکنم که کنگره۶۰ همانجا است. این دقیقاً همان زمانی بود که به عمق این جمله پیبردم که «خدا هست» و این واژه یعنی خدا، بوده، هست و خواهد بود. پس چرا غم؟ چرا غصّه؟ در جواب به این پرسش باید گفت: وسعت این غم و رنج به میزان آگاهی، دانش و دانایی ما نسبت به خداوند و خلقت بستگی دارد؛ ولی من همچنان تلاش میکنم و صبر و استقامت به خرج میدهم تا فرمان الهی برایم صادر شود. مطمئنم پایان شب سیه، سفید است. مطمئنم که خدا هیچگاه مرا رها نکرده و نخواهد کرد. او سالهاست که خدایی میکند و در اینگونه مواقع بیشتر احساس میکنم در آغوش خداوند هستم، بیشتر میفهمم که دنیا دارای حساب و کتاب است و از برای هیچ آفریده نشده و به قول محمد بلخی مولوی:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
قطعاً اکثر شما این حرف مرا لمس کردهاید که تحمل عمق این رنجها حتی استخوانهای تو را هم خرد کرده است؛ خیلی دردناک و دردآور است و تا اعماق وجودت میسوزد و تو میبینی؛ ولی برای این سوختن کاری نمیتوانی انجام بدهی جز پناه بردن به آغوش خداوند و شاید در گوشه چادر نماز مادرت یا نگاه پُر مهر پدرت و یا سنگ مزار مادر و پدرت، چون خاموش کردن این آتش فقط به خواسته، همت و تلاش تو نیاز ندارد؛ بلکه باید توأم با خواسته، سعی و تلاش مسافرت در سایهسار فرمان الهی باشد تا به ساحل امن آرامش و اطمینان خاطر برسی. فکر میکنم یکی از نکاتی که همسفران همیشه باید در ذهن خود مرور کنند تکرار این جمله میباشد؛ تنها محبت است که باقی میماند. در لحظات دشوار و لحظات پر از حس غم و تنهایی نسبت به خود و مسافرتان مهربان و صبور باشید، از خدا طلب مغفرت نمایید و نیز درخواست آرامش و وسعت قلب کنید. یادتان باشد که شما به واسطه مسافران به این سفر دعوت شدهاید.
یادمان باشد رنج، درد و عذابی که مسافرمان قبل از شروع سفر واقعی خود متحمل میشود؛ منظور همان گریزهای یکی در میانی است که تصور میکند کسی متوجه آن نمیشود؛ به مراتب سختتر و ویران کنندهتر از دردی است که ما میکشیم؛ چون انتخاب این درد دیگر از روی ناآگاهی و لذت نیست بلکه همراه با علم و آگاهی از میزان خسران و نابودی ناشی از لغزشها است. به نظر من این دیگر نشئگی نیست آخر خماری است که پس از گذشت آن دوران طلایی مصرف، جای خماری و نشئگی عوض میشود؛ زیرا بعد مصرف خمار میشود و در صورت مصرف نکردن نشئه خواهد شد. در پایان از خداوند میخواهم به همسفرانی که هنوز حس و حالهای خوبی از عدم همراهی مسافر خود با درمان و کنگره دریافت نکردهاند، فرصت دهد.
از خداوند بخشنده و مهربان میخواهم به مسافرانی که هنوز گاهی با تجربه هزاران باره گریز به کوچه پس کوچههای دنیای اعتیاد برمیگردند، کمک کند تا از این دل آشوب هم خودشان را رها کنند و هم به همسفران خود آرامش هدیه دهند و جرعه جرعه از نوشیدنی گوارای درمان، رهایی و تعادل بنوشند و بنوشانند. الهی به فضل و لطف خدا، ساقی آرامش، مهربانی، عشق و محبت در زندگی برای خود و دیگران در لباس خدمت باشند و به قدر و منزلت این سفر در زندگی که توسط کنگره برای آنها برنامهریزی میشود، پیببرند و دریابند که منتخب هستند.
نویسنده: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر شهین (لژیون دهم)
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر شهین ( لژیون دهم)
ویراستار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیست وچهارم)
عکاس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون هفتم)
ارسال: همسفر عالیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی شیخ بهایی
- تعداد بازدید از این مطلب :
243