دوازدهمین جلسه از دوره چهارم کارگاههای خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی امیر اراک به استادی همسفر فهیمه، نگهبانی همسفر معصومه و دبیری همسفر فرانک با دستور جلسه « دانایی، دانایی مؤثر و سواد» روز دوشنبه ۳ شهریورماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحال هستم و خداوند را شاکرم بابت اینکه خداوند اذن ورود به کنگر۶۰ را به من داده است و توانستهام اجازه این خدمت را کسب کنم. از آقای مهندس حسین دژاکام، استاد امین دژاکام و خانواده محترم ایشان تشکر میکنم که این بستر را برای من فراهم کردند تا به این مکان امن بیایم و آموزش بگیرم.
از راهنمای خود متشکرم که با لطف و مهربانی بیش از اندازه خودشان؛ حتی دلسوزتر از مادر وقت برای من گذاشتند تا تاریکیهای درون خود را ببینم، برای درمان آنها تلاش کنم و از همه شما عزیزان تشکر میکنم؛ چون طبق فرموده استاد امین دژاکام در این جمع من میتوانم رشد کنم و تکامل پیدا کنم و همچنین از نگهبان هم تشکر میکنم که اجازه خدمت دادند.
درباره دستور جلسه؛ «دانایی، دانایی مؤثر و سواد» همینطور که در جزوه جهانبینی آمده است؛ دانایی همان تفکر، تجربه و آموزش است که میتواند اضلاع او متفاوت باشد؛ اگر من تجربههای زیاد از حدی داشته باشم، تفکری پشت آن نباشد امکان این است که درست عمل نکنم، به نتیجه دلخواه نرسم و اگر ضلع آموزش زیادتر باشد، نتوانم به آن چیزهایی که آموزش دیدهام عمل کنم؛ ولی زمانیکه تمام اضلاع این مثلث با هم مساوی و برابر رشد کرده باشند به آن میگویند؛ دانایی مؤثر یعنی من بتوانم به اندازه کافی تفکر مفید کنم، در راستای عمل سالم تفکر داشته باشم و آموزش ببینم تا در کاری که انجام دادهام نتیجه موفقی داشته باشم که اینها هیچکدام به سواد ربط ندارد.
سواد جای خود را دارد و کسی که سواد دارد؛ لزوماً انسان دانایی نیست شاید استاد دانشگاه باشد؛ ولی یک زندگی موفق نداشته باشد و نتواند کانون گرم خانواده را کنار هم جمع کند یا پروفسور باشد؛ ولی دچار بیماری اعتیاد شود که این هیچ ربطی به سواد ندارد مثلاً؛ کسی ۲ کلاس بیشتر سواد نداشته باشد؛ اما خانواده گرم و فرزندان خوبی تربیت کرده باشد و در جامعه موفق باشد به چیزی که عقل خود حکم میکند بتواند عمل کند حتی کارهای کوچک.
برای من اینطور بود که قبل از اینکه به کنگره بیایم همیشه فکر میکردم اگر زیاد از حد به چیزی فکر کنم و بعد بخواهم انجامش بدهم، موفق نمیشوم بهخاطر همین همیشه خود را در عمل انجام شده قرار میدادم و زیاد بهش فکر نمیکردم که باعث شد، تجربههای زیادی برای من صورت بگیرد و معمولاً همه ناموفق بودند و موجب میشد ناامیدی و ترس به سراغ من بیاید؛ چون تکرار میشد، موفق هم نمیشدم و از ترس قضاوت مردم که بگویند چرا این کار را نمیتواند درست انجام دهد! این افکار به سراغ من میآمد.
واژهها برای من درست معنا نشده بود مثلاً؛ عدالت، من معنای عدالت را برابر با مساوات میدانستم در صورتی که اینطور نبود و دقیقاً من در جایگاهی قرار گرفتم که خود برای خودم تدارک دیده بودم و فکر میکردم من حیف شدهام بهخاطر همین، منیت به سراغ من میآمد.
منیت، ترس و ناامیدی اضلاع مثلثی است مقابل دانایی که از رشد کردن من جلوگیری میکرد. به حدی این مسئله پیش آمد تا به عمق تاریکیها گرفتار شدم و خداراشکر زمانی که به کنگره۶۰ آمدم سعی کردم، داخل لژیون هرچه که راهنمای من گفت، فقط چشم بگویم، هر یک چشمی که من میگفتم یک قدم به فرمان عقل خود نزدیک میشدم و این یک تمرین است برای من تاربتوانم فرمانروایی عقل خویش را در دست بگیرم مانند: زمانی که راهنمای من میگوید؛ مشارکت کن و میدانم مشارکت برای من خوب است و هنگامی که انجام نمیدهم یعنی؛ داناییام به دانایی مؤثر نرسیده است و نمیتواند باعث پیشرفت من شود.

مرزبان کشیک: همسفر زهرا و مسافر مهدی
تایپیست: همسفر فاطمه رهجو راهنما نجمه (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر نصیبه رهجو راهنما همسفر شهلا (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر محدثه رهجو راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم) دبیر سایت
ارسال: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر فاطمه (لژیون سوم) نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
178