اضلاع مثلث دانایی عبارتند: از تفکر، تجربه و آموزش. یعنی اگر ما در مقولهای به اندازه کافی تفکر، تجربه و آموزش داشته باشیم، میتوانیم ادعا کنیم که در آن مقوله به دانایی رسیدهایم؛ اما اگر اضلاع برابر نباشند مثلاً تجربه زیاد باشد؛ اما تفکر کم باشد یا تفکر باشد و آموزش کافی نباشد، آن وقت دانایی فقط در حد دانستن است، دانستنی که توان عمل به آن را نداریم.
اکثر انسانها دارای مثلث بزرگی از دانایی هستند، بسیاری از مسائل را میدانند؛ اما مثلث دانایی مؤثر آنها که در درون مثلث دانایی قرار میگیرد معمولأ خیلی کوچک است. یعنی میزان دانایی مؤثر به مراتب کمتر از میزان دانایی است.
باید بدانیم برای دانستههای ما و یا علم و دانش ما که توان عمل به آنها را نداریم، ارزشی وجود ندارد. باز هم به قول سردار "برای باورها ارزشی نیست" باور، اعتقاد، علم و دانشی که ما به آن عمل نمیکنیم ارزشی ندارد. به دیگر سخن این نوع از دانستن فرقی با ندانستن ندارد.
برای کسب دانایی باید روی سه ضلع تفکر، تجربه و آموزش کار شود ما خیلی چیزها را میدانیم؛ ولی به آنها عمل نمیکنیم به عنوان مثال؛ میدانیم غیبت، دروغ، قضاوت و ... بد است ما انجام میدهیم؛ چون کاربردی کردن دانایی سخت است و دوری از ضدارزشها و تغییر نمودن زمان میخواهد و باید بهصورت تدریجی تغییر کرد.
دانایی به دو صورت است؛ دانایی خاص و عام. دانایی خاص مانند اینکه فردی در یک رشته تحصیلی خاص درس میخواند و در آن زمینه به دانایی خاص میرسد؛ ولی دانایی عام روابط عمومی میباشد. دانایی یعنی دانستن. من همیشه میگویم که میدانم؛ پس چرا آنقدر در زندگی و رفتارم مشکل دارم؟ تازه متوجه شدم که دانستن، سواد یا پول میزان دانایی نیست باید دانش و آگاهی خود را نسبت به هر مسئلهای بالا ببریم و عمل نماییم.
در کنگره60 مثلثهای زیادی وجود دارد که محوریت کنگره روی این مثلثها میچرخد تا از تاریکی عبور نکنیم به روشنایی نمیرسیم، تا مثلث جهالت را نگذرانیم به مثلث دانایی و دانایی مؤثر نمیرسیم. کنگره راه را نشان میدهد حال بستگی به خودمان دارد که چگونه و چه اندازه بتوانیم مثلث دانایی که از سه ضلع تشکیل شده را کاربردی نماییم! تا به مثلث دانایی مؤثر برسیم. نشانه دانایی در نهایت به تفکرات و اعمال ما منتهی میشود.
در جایی دیگر از کتاب عبور از منطقه60 درجه زیر صفر و باز هم از قول سردار نقل میشود، اگر بوی گل و یا چمنی حقیقی باشد، نیاز به بیان نیست؛ زیرا از فاصله دورتر هم میشود با حس آن را دریافت کرد، یعنی اگر یک گل دارای عطر خوش و خوبی باشد، نیاز نیست که داد و فریاد بزند که من گل هستم و عطر و بوی خوبی دارم، هر کس در کنار او باشد این عطر را حس میکند و نیازی نیست که گل این را بگوید.
انسانی هم که داناست، دانایی او خیلی خوب قابلتشخیص است، هیچ نیازی نیست که فریاد بزند که من دانا هستم، این نشانه بارزی از نادانی است. یادمان باشد، ابراز دانایی و گفتن این مطلب نشانه نادانی است و یک انسان دانا هیچوقت نمیگوید: که من دانا هستم. این موضوع یکی از رمز و رازهای عجیب دنیای ماست، نگهبان کنگره تحت عنوان شعبدهبازی بزرگ خلقت، از آن یاد میکنند گویی همه چیز برعکس است.
وقتی بگویی که من دانا هستم میدانند که تو نادانی و وقتی که نمیگوئید که دانایی، تو را دانا میبینند. زمانی بگوئید که من بلند مرتبه و انسانی شریف هستم، میدانند که تو نه بلند مرتبهای و نه شریف. وقتی که با تواضع و فروتنی در کنار دیگران باشی، تو را بلند مرتبه و شریف میبینند.
منابع: کتاب ۱۴مقاله، جزوه جهانبینی، سایت کنگره۶۰
نویسنده: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر مهری (لژیون اول)
رابط خبری: همسفر هاجر رهجوی راهنما همسفر مهری (لژیون اول)
ویرایش و ارسال: همسفر آذر رهجوی راهنما همسفر فرشته (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی باباطاهر همدان
- تعداد بازدید از این مطلب :
47