دوازدهمین جلسه از دور چهارم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی بروجن ویژه مسافران و همسفران با استادی مرزبان محترم مسافر محمد و نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر سیامک با دستور جلسه «وادی ششم و تاثیر آن روی من » روز پنجشنبه ۳۰ مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر؛
این واقعا لطف خدا نسبت به من است تا در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم. به نگهبان و دبیر خدا قوت میگویم. در طول مسیر به این فکر میکردم که چه اتفاقی میافتد که یک عده آدم میتوانند حکم عقل را در قالب فرمانروا به اجرا در بیاورند و یا چه اتفاقی میافتد که یک عده آدم نمیتوانند حکم عقل را در قالب فرمانروا به اجرا در بیاورند؟ اعتیاد کاری که میکند فرماندهی عقل را از من محمد میگیرد. اولین کاری که اعتیاد و تاریکی برروی من انجام میدهد، این است که فرمانروایی را از عقل میگیرد و عقل را داخل یک انفرادی قرار میدهد و محکم میگیرد و نمیگذارد بیرون بیاید. عقل دو سرباز دارد که برایش اطلاعات میآورند. عقل، مثل همان فرمانروای یک کشور یا قاضی یک شهر است. اولین سربازی که برای عقل اطلاعات میآورد حس است و کاری که اعتیاد با حس یک مصرف کننده میکند این است که تمام استایل یک مصرف کننده را جابجا میکند. کاری که اعتیاد با احساس آدمها میکند مانند چرخ و فلکی است که یک شخص بر آن سوار شده و هر چقدر تخریب مواد مخدر در ما بیشتر باشد، سرعت چرخ و فلک بیشتر میشود. متقابلاً زمانی که سرعت چرخ و فلک بیشتر شد، نمیتوانیم درست ببینیم، درست تفکر کنیم و درست بشنویم. کاری که روش DST انجام میدهد این است که سرعت چرخ و فلک را کم میکند، ذره ذره طی ۱۰ ماه آنقدر سرعت اشتباه رفتن من مسافر را کم میکند که بعد از ۱۰ ماه به من اجازه داده میشود که بتوانم درست ببینم و بتوانم مسیر اشتباهی که رفتم را جبران کنم.
نقطه مقابل عقل، نفس انسان است. نفس همانند آن سربازهای می ماند که آشوب می کنند تا فرماندهی را از عقل بگیرند. نفس اماره چیزی که سالها و سالها و سالها من درگیرش بودم و فقط امر میکرد که برای زنده ماندن مصرف کن. زمانی به من اجازه داده شد که در مسیر کنگره ۶۰ قدم بگذارم که وارد نفس لوامه یعنی نفس سرزنش کننده، شدم. یعنی اگر مواد میکشیدم حالم بد بود، اگر مصرف نمیکردم بدتر بود و در این شرایط وارد کنگره شدم. دومین سربازی که اطلاعات را به عقل میرساند، دانایی است. دانایی فقط در حرکت کردن در صراط مستقیم اتفاق میافتد. باید من یک رب یا راهنما داشته باشم. در کلامالله، خود خداوند میگوید: (قل الروح من امر ربی، روح فقط و فقط تحت آموزش معلم و رب است که دارد هدایت میشود.) اگر روح توانست علم و آگاهی به دست آورد، آن موقع است که عقل میتواند مثل یک خورشید بتابد و شهر وجودی من را روشن کند.
همیشه برای من سوال بود برای چه اسم کنگره ۶۰ را جمعیت احیای انسانی کنگره ۶۰ گذاشتهاند و چرا جمعیت انسانی کنگره ۶۰ نگذاشتند و به این پاسخ رسیدم، کنگره جایی است که مردهها را دارد زنده میکند. چیزی که برای ما میماند خودمان هستیم. زمانی که وارد کنگره شدم یک مرده متحرک بودم که احیا شدم و به واسطه علم آقای مهندس و درست زندگی کردن، زنده شدم. بیایید این آتش ویرانگر را مهار کنیم، چه کسی میتواند از درد و رنج انسانها کاهش بدهد؟ کسی میتواند درد و رنج انسانها را کم کند که در درجه اول درد و رنج خودش را کم کرده باشد. من میگویم در کنگره، یک عده مانند درخت هستند، درختها را دیدهاید که یک تعداد از آنها فقط سایه دارند، یک تعداد فقط شاخه دارند، یک تعداد فقط برگ و یک تعداد فقط میوه دارند، ولی یک تعداد درختها هستند که همه اینها را با هم دارند. در کنگره یک عده افراد هستند که همه چیز را با هم دارند زیرا برای رشد خودشان تلاش میکنند، تلاش میکنند که عقل بر زندگیشان حکمفرما شود. من همیشه تلاش میکنم مانند آن درختی باشم که علاوه بر اینکه میوه، شاخه و برگ دارد، اجازه میدهد که یک عده آدم بیایند و از سایه و میوه آن استفاده کنند، یک عده پرنده بیایند روی آن لانه بگذارند و زندگی کنند.
کسی که با روش DST به درمان میرسد، میتواند همه زندگی خود را تغییر دهد. در سفر اول به ما اجازه داده میشود که من مصرف کننده فقط مشکلاتم را ببینم، ولی به محض اینکه وارد سفر دوم میشوم به من اجازه داده میشود که مشکلاتم را حل کنم. کنگره ۶۰ یا سفر دوم چه زمانی برای من شروع میشود؟ چه زمانی من میتوانم به فرمان عقل نزدیک شوم؟ چه زمانی میتوانم بین صور پنهان و صور آشکار یک پل ارتباطی برقرار کنم؟ زمانی که وارد بازی بخشش شوم، زمانی که بتوانم ببخشم.اولین آیه در کلامالله شریف میگوید:( به نام خداوند بخشنده مهربان) یعنی خداوندی که دارد با عشق و محبت میبخشد. کاری که آقای مهندس میکند این است که علمش را، جانش را و زندگیاش را، با عشق و محبت میبخشد. اگر وارد بازی بخشش شدم، اگر بخشش را فهمیدم، آن موقع به فرمان عقل نزدیک میشوم. سفر اول زمانی به پایان میرسد که من محمد یاد بگیرم واقعی بازی کنم. من میگویم پروتکل درمان برای همه روش DST میباشد اما آغاز درمان متفاوت است. آغاز درمان یک تریاکی با یک هروئینی متفاوت است. در سفر دوم هم که پروتکل درمان، بخشش است برای همه یکی است اما آغاز و شروع آن متفاوت است. یکی با یک میلیون تومان به درمان میرسد، یکی با شش میلیون، یکی با جایگاه دنوری و یکی با پهلوان شدن. در این مسیری که دارم به کنگره میآیم، همیشه این را به خودم میگویم که تفاوت بین سربار و سرباز شدن یک نقطه است و من باید ببینم که جزو سربازهای کنگره ۶۰ هستم یا جزو سربارهای کنگره ۶۰.
.jpg)
نگارنده: مسافر ابوذر
ویراستار:مسافر مسعود
تنظیم: مسافر امین
ارسال: مرزبان خبری مسافر محمد
مسافران و همسفران نمایندگی بروجن
- تعداد بازدید از این مطلب :
670