زمانی که در چنگالهای برنده اعتیاد دست و پا میزدم، شناختی از عقل نداشتم و اشتباهاتی که مرتکب میشدم، تصور میکردم که عقل ندارم و عقل را در مغز میپنداشتم که بر اثر تغذیه کامل نشده است. همواره در حال سرزنش کردن خود در اثر اشتباهاتم بودم؛ این سرزنشها نه تنها عقل سالم را به من برنمیگرداند، بلکه هر روز بدتر میشد.
زمانی که وارد کنگره شدم، خود را محکوم به بیعقل کرده بودم و این بار سنگین بیعقلی من را از پای درآورده بود، حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نماییم بسیار دلنشین بود که گویی یک قدرت شگفتی به من داده شد. تیتر اول وادی ششم به میزانی جذاب و دلنشین بود که من را برای ادامه دادن مشتاق میکرد. هر بار با خواندن خط به خط وادی ششم، تضمینی میداد که عقل مانند خورشید است و به همه هستی و نیستی میتابد. دریافتم که به هر میزانی که سمت ارزشها بروم، نور عقل بیشتری به خانه من میتابد و این جمله من را تکان داد.
با خود گفتم من که در صراط مستقیم هستم و به کسی بدی نمیکنم، نمازهایم را میخوانم و حتی روزههای مستحب میگیرم، من که سفره صلوات برگزار میکنم، چرا عقل من فرماندهی نمیکند، کنجکاو شدم و برای خواندن ادامه وادی که پاسخ سوالهای خود را پیدا کردم. صفحه دوم کتاب را بارها و بارها خواندم، گیج و مبهوت بودم، آری! نویسنده وادی عقل را دارد. به آرامی با نفس اماره درون خود آشنا شدم و با تشبیه جسم به شهر وجودی از وجود اقوام وحشی در جسم و جان خود آشنا شدم.
درون انسانهای صالح همواره خواستههای معقول وجود دارد و فقط فرمان درست صادر میشود اما؛ در اثر فشار روسای قبایل وحشی و منحرفین تصمیمهای غیرمنطقی میگیرند، فرمانروای بزرگ زمانی که آگاهی کاملی از چیزی ندارد، فرمانی را جهت اجرا صادر نمیکند. خدای من این وادی میخواهد من را با نفس درون خود و نفس اماره آشنا کند که تاکنون شناختی از وجود آن نداشتم.
متوجه ضدارزشهای خود شدم که با لباس مبدل همه امور شهر وجودی را گرفته بود، در حال کشمکش درونم بودم که صدایی به من میگفت، افکار منفی مانند زیادهخواهی و حس انتقامی که دارم ضدارزشی است و صدایی دیگر برای من دلسوزی میکرد که نه دیگران تو را به این کارها مجبور میکنند و میخواستم خود را آرام کنم و مدام در حال حرف زدن بودم که دیگران باعث شدند که من نتوانم فرمان عقل را اجرا کنم. ندایی به گوش من میرسد که چرا قضاوت میکنی.
من با ابزارهای کنگره داشتم کالبدشکافی میکردم، علت قضاوت نیازم بود و نیازم به دلیل منیتم بود و در آخر منیت من بر اثر نداشتن آگاهیم بود. من متوجه ضدارزش درون خود نشدم و در طی سه سالی که در کنگره توسط تک تک سیدیها با جهانبینی توسط راهنمایم آموزش میبینم، ضدارزشیهای درون خود را که پوشیده به لباسی نیکو بود، آشنا کرد. با خواندن وادی عقل به من هشدار میدهد که یاس و ناامیدی از مسائل ضدارزشی درون تو هستند که نفس امرکننده دستور به القای منفی به کشور وجودی ما میدهد و همه شهر وجودی را به لرزه در میآورد.
من با خط خط این وادی درد کشیدم، دردی که حتی جسم من را نیز درگیر کرده بود، بغض عجیبی گلویم را میفشرد برای ترسهایی که پرده روی عقل من کشیده بود. صدایی نیز من را به خودم میآورد که خداروشکر همه این مطالب را فرا گرفتم و اگر تا آخر عمر خبری از صور پنهانم نداشتم تکلیفم چه بود؟ کنگره ۶۰ به من ابزار میدهد و من باید ادامه بدهم، باید آگاهی بیشتری کسب کنم که هیچ جای دنیا این علم را ارائه نمیدهد، آری من ادامه میدهم.
این وادی به من میگوید که لازم نیست برای رسیدن به حکم عقل از حرکاتهای بزرگ شروع کنم، بلکه با کوچکترین کارهای شخصی خود میتوانم به آرامی فرمانهای بزرگ را اجرا نمایم. نویسنده وادی مو به مو برای ما میشکافد که چگونه فرمانبردار عقل باشیم تا او را به فرمانده لایق تبدیل کنیم. باید روی این واژهها تفکر عمیقی داشته باشیم که از فرماندهی عقل تا فرماندهی نفس اماره از نظر مکانی یک مو فاصله است اما؛ از نظر زمانی هزاران سال به طول میانجامد.
نویسنده: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون ششم)
رابط خبری: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون ششم)
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر خدیجه (لژیون چهارم)
همسفران نمایندگی حافظ
- تعداد بازدید از این مطلب :
19