English Version
This Site Is Available In English

کنگره چیزی به من داد که با هیچ پولی قابل مقایسه نبود

کنگره چیزی به من داد که با هیچ پولی قابل مقایسه نبود

چهارمین جلسه از دوره پنجاه‌ و هفتم کارگاه‌های آموزشی عمومی‌ کنگره ۶۰ نمايندگی پروين اعتصامی‌ اراک، با استادی مسافر اسماعیل نگهبانی مسافر‌‌ جواد و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه «وادی ششم و تاثیر آن روی من» روز پنج‌شنبه سی تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.


خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان، اسماعیل هستم، یک مسافر.
خدا را شکر می‌کنم که امروز در این جایگاه نشستم.

ابتدا از جناب آقای مهندس و خانواده‌ی محترم ایشان تشکر می‌کنم که این مکان را برای ما فراهم کردند تا بتوانیم درمان شویم و به حال خوب برسیم.

از آقا حبیب، ایجنت محترم شعبه پروین اعتصامی نیز سپاسگزارم که اجازه دادند امروز در این جایگاه خدمت کنم.
از راهنمای درمان سیگارم، آقا محسن عزیز، که برای من بسیار زحمت کشیدند و همچنین از احمد آقا، راهنمای جونزم، تشکر ویژه دارم.

به مرزبانان جدید شعبه پروین اعتصامی تبریک می‌گویم و آرزو دارم در کارشان موفق باشند و شعبه را به بهترین شکل اداره کنند.
همچنین به مرزبانان جدید بخش همسفران تبریک عرض می‌کنم؛ مبارکشان باشد.

یک خدا قوت هم به مرزبانان دوره‌ی قبل، همکاران خوبم، می‌گویم؛ دستشان درد نکند که زحمت کشیدند.
همچنین خدا قوت ویژه به مرزبانان دوره قبل بخش همسفران، سرکار خانم هدیه و سرکار خانم نوشین، که واقعاً زحمت کشیدند.

همچنین تبریک می‌گویم به خانم‌های محترمی که موفق به دریافت شال ایجنتی شدند: سرکار خانم سمیرا، خانم مریم و خانم لیلا رفیعی.

یک خدا قوت هم عرض می‌کنم خدمت ایجنت دوره قبل، خانم اکرم، و تبریک ویژه به مناسبت رهایی مسافر محمدرضا، رهجوی راهنمای محترم، حمید عزیز.

دستور جلسه: وادی ششم (در مورد عقل)

می‌خواهم در مورد وادی ششم بگویم.
خیلی‌ها فکر می‌کنند وقتی مصرف می‌کردیم عقل نداشتیم؛ در حالی‌که این‌طور نبود.

اتفاقاً ما مصرف‌کنندگان آدم‌های زرنگ و باهوشی بودیم، اما در بعضی جاها اشتباه می‌کردیم. یکی از اشتباهات این بود که می‌گفتیم: «من معتاد نمی‌شوم!» در حالی که همه‌ی ما این جمله را گفته بودیم و بعد معتاد شدیم.

گاهی هم عقل‌مان حکم می‌کرد که بنشینیم و مصرف کنیم و بعد دو برابر کار کنیم. اولش مصرف برای ما بهانه‌ی کار کردن بود، اما جلوتر که رفتیم فهمیدیم فایده‌ای ندارد.
نفس بر ما سوار شده بود و هر جا که دلش می‌خواست ما را می‌کشاند.

راهنمایم همیشه می‌گوید: اگر به عروسی می‌رفتیم و یک طرف بهترین غذاها و جشن بود و طرف دیگر گوشه‌ای خلوت و نامناسب برای مصرف مواد، ما همان گوشه را انتخاب می‌کردیم؛ چون نیاز داشتیم و نفس‌مان می‌گفت بهترین جا همان است.

تا اینکه خدا را شکر، به‌واسطه‌ی یکی از رفقا با کنگره آشنا شدم.
چهار سال پیش وارد کنگره شدم و از همان لحظه‌ی اول عاشقش شدم.

احترام و محبتی که روز اول در کنگره به من گذاشتند، مدت‌ها بود که در بیرون از آن ندیده بودم.

یادم هست روزی در محل کار، نوجوانی که برای ما کار می‌کرد، وقتی دید وسط روز مواد مصرف می‌کنیم، به ما گفت: «شما معتادید!»
همان روز شخصیت من خرد شد. خیلی اذیت شدم.

جا دارد از همسفرم تشکر کنم که پا به پای من آمد، با اینکه بسیار اذیتش کردم.

می‌گویند: «عقل سالم در بدن سالم است.» وقتی بدن ما سالم نباشد، نمی‌توانیم درست فکر کنیم. ما همیشه تصمیم‌های اشتباه می‌گرفتیم.

خدا را شکر در کنگره یاد گرفتیم که: «صفت گذشته در انسان صادق نیست، چون جاری است.»
قرار نیست چون زمانی معتاد بودیم، برای همیشه معتاد بمانیم.

امروز درمان شده‌ایم، حالم خوب است، خدمت می‌کنم و به دیگران کمک می‌کنم.
واقعاً سالم زندگی کردن نعمتی بزرگ است.

زمانی بود که من ساعت ۱۰ یا ۱۱ صبح با حال خراب و چشم‌های قرمز بیدار می‌شدم و هر روز مرگ را به چشم خودم می‌دیدم.
اما امروز ذوق خدمت کردن دارم.

تجربه‌ی مرزبانی

وقتی برای مرزبانی انتخاب شدم، فکر می‌کردم کار ساده‌ای است و با یکی دو جلسه در ماه می‌توانم خدمت کنم.
اما این‌طور نشد.

عشق به خدمت باعث شد که کنگره اولویت اول، دوم و سوم زندگی‌ام شود.
روزهایی که کشیک داشتم، از ساعت ۱۱ صبح از خانه بیرون می‌رفتم و برایم مهم نبود تعطیل است یا نه؛ چون کنگره چیزی به من می‌داد که با هیچ پولی قابل مقایسه نبود.

از همکاران خوبم در گروه مرزبانی تشکر می‌کنم:

  • آقا غلامرضا، مغز متفکر مرزبانی که از او انرژی می‌گرفتیم.
  • آقا محمد عزیز، رابط بین مسافران و همسفران.
  • آقا پوریا، که همیشه در استقبال مهمانان خارجی پیش‌قدم بود.
  • علی آقا، که هر سوال کنگرایی داشتیم، سریع پاسخ می‌داد.

در کنار این دوستان آموزش گرفتم و چیزهای زیادی یاد گرفتم.

از ایجنت محترم، آقا حبیب، تشکر ویژه دارم. زندگی‌ام را مدیون ایشان هستم.
همچنین از راهنمای گروه خانواده، سرکار خانم لیلا رفیعی، که راهنمایی‌های‌شان در زندگی ما بسیار تأثیرگذار بود.

امروز آخرین روز خدمت مرزبانی من است.
اگرچه مسیرم طولانی است، اما سعی می‌کنم همچنان در کنگره حضور داشته باشم.

خیلی دوستتان دارم.
ممنون که به صحبت‌هایم گوش دادید. 🌹


تایپ و عکس: مسافر مجید (لژیون سوم)
ویراستار: مسافر محمد
تنظیم و ارسال: مسافر معین (لژیون یازدهم)

«مسافران نمایندگی پروین اعتصامی اراک»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .