در درون ما همه چیز نهاده شده است؛ باید آن را استخراج کنیم. شرط ادامه حیات و زندگی کردن در آن است که همه چیز را در خودمان توسعه دهیم و فکر ما فقط روی معنویات نباشد و باید معنویات و مادیات را با هم بالا ببریم. اگر این نیروهای خفته را استخراج نکنیم؛ مانند حیوانی هستیم که در زندگی فقط به فکر خوردن، آشامیدن و خوابیدن است؛ مثلا نوازندگی پیانو و زبان اسپانیولی در درون ما وجود دارد؛ باید آن را استخراج کنیم و هر وقت بخواهیم، میتوانیم آن را توسعه دهیم و دانش و دانایی خود را در این زمینه بالا برده و از زندگی و حیات لذت ببریم.
برای بیدار کردن نیروهای خفته باید تفکر کرد و حرکت نمود. در حرکت تمامی نیروها استخراج میشود؛ مثل نیروهای خفتهای که در زمین وجود دارد با حرکت اینها را بیدار میکنیم. اگر من صبح تا شب ورد یا نماز بخوانم، روزه بگیرم، دعا بخوانم، آیا نیروی خفته در زمین بیدار میشود؟ باید این را مد نظر داشته باشید که در هنگام حرکت خطر در کمین است؛ شاید با شکست مواجه شویم. شکست پل پیروزی است و این جز قوانین خداوند میباشد. با تفکر و حرکت مسیر سالم پیدا میشود؛ اگر شکست خوردیم، غُصه آن را نخوریم. اگر نمیتوانیم حرکت کنیم، دلیلش این است که خود را گم کردهایم. ابتدا باید خودمان را پیدا کنیم، سپس در راه عشق واقعی جان فشانی کنیم.
استاد میگوید: یاد آن قهوهخانهها وچایخانههای قدیم بخیر که در آن محیط سخن جوانمردی، رزم و غرور بود و آنان که راه حق میرفتند، کمکم از آن دایره دور شدند و این مراکز مرکز افیون شدند. یکی از چیزهایی که باعث شده خودمان را گم کنیم، اعتیاد است. تنها جایی که خودمان را پیدا کردهایم، کنگره۶۰ میباشد که باعث درمان و رهایی از اعتیاد ما شده است و در مسیر الهی قرار گرفتهایم. استاد بارها در مورد پردهها صحبت میکند. پردهها میتوانند، موانع یا راههایی برای رسیدن به حقیقت باشند و انسان باید با شناخت و آگاهی از این پردهها عبور کند. پرده چیست؟ پرده اعتیاد، پرده باورهای غلط، پرده اعتقادات دروغین، خرافات، کینه، حسادت، دشمنی، غیبت و غیره همه اینها پردههای پوسیدهاند تا انسان از این پردهها بیرون نیاید به نتیجه نمیرسد.
چگونه انسانها را دوست داشته باشیم؛ حتی انسانهایی که بد هستند!؟ باید آنها را درک کنیم و به آنها محبت کنیم. تنها چیزی که تمام هستی را به هم وصل میکند و بقا دارد، محبت است. محبت زمانی خوب است که ما را به دانایی برساند، عشق و محبت زوری نیست؛ باید از دل باشد. منظور از عشق، فقط عشق زن و مرد نیست، این تنها یک شاخه از عشق است. عشق به تمام هستی، عشق به استاد و عشق به همنوع به عنوان یک عشق پاک و ارزشمند است. همه اینها جلوههایی از عشق حقیقی هستند. آنچه که دو بُعد جهان و آخرت را به هم پیوند میدهد، همان حس درون و برون ما است، آن را میبینیم؛ اما با چشم دیگر که باعث وصل شدن میگردد؛ اگر حس نباشد، وصل انجام نمیگیرد. آنچه است، احساس است که وصل را می طلبد.
تجربه یک بار خوب است و باید به نتیجه برسیم؛ مثل متد DST که با یک بار تجربه به درمان و رهایی برسیم. در پایان استاد توصیهای داشتند، برای اینکه در زندگی به پیروزی برسید؛ باید رفتار و کردار ما با انسانهای مختلف فرق کند با هر کس مثل خودش رفتار کرد، با آدمها آدم، با انسانها انسان، با نادانان و احمقها مثل خودشان رفتار کرد.
برداشت من از این سیدی:
با گوش دادن و نوشتن این سیدی نیروهای درون خودم را بهتر میتوانم، پیدا کنم و برای توسعه و استفاده بهتر از نیروهای درون خودم، برای زندگی کردن و ادامه حیات اول باید تفکر درست داشته باشم و بعد در جهت آن حرکت کنم. در راه با مشکلات و انسانهای مختلف روبرو میشوم در هر صورت باید به انسانها عشق بورزم و دوست داشته باشم؛ حتی اگر بد باشند؛ ولی باید طرف خودم را بشناسم. در راه تجربه یک مسیر، اگر خوب بود، فقط یکبار آن را تکرار کنم؛ مثل تجربه متد DST برای درمان اعتیاد، که در کنگره با یک بار تجربه، انسان به درمان و رهایی میرسد و من در این راه باید فرمانبردار خوبی باشم، تا فرمانده خوبی شوم.
تایپیست: مرزبان همسفر مریم
رابط خبری: راهنمای تازه واردین همسفر زینب
ویراستار و ارسال: همسفر فاطمه رهجو راهنما همسفر فرزانه (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی گوجان
- تعداد بازدید از این مطلب :
90