English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار ناممکن‌ها را ممکن می‌کند

لژیون سردار ناممکن‌ها را ممکن می‌کند

دست‌هایی که کمک می‌کنند مقدس‌تر از لب‌هایی هستند که دعا می‌کنند. من می‌خواهم از حس و حال لژیون سردار، لژیون عشق و لژیون معجزه، لژیونی که قشنگ‌ترین حس‌های دنیا در آنجاست برایتان بگویم. خوشا به حال کسانی که در این زنجیره وصل هستند. لژیون سردار مانند کنگره ناممکن‌ها را ممکن می‌کند، در این لژیون فقط کافی است از خداوند بخواهی و خداوند اجازه ورود بدهد.

من خداوند را هزاران بار شاکرم که بهم اجازه ورود به کنگره و هم اجازه ورود به لژیون سردار را بخشید. من در ابتدا تردید داشتم نه برای بخشیدن مال، برای اینکه نکند عمری باشد تا بتوانم تعهدی خودم را کامل کنم. در ابتدا بخشیدن را از راهنمایم آموختم، کسی که کینه و نفرت را از دل من پاک کرد و حس خوب راهنمایم بود. وقتی توانستم دلم را پاک کنم در لژیون سردار به عنوان مهمان نشستم و مشارکت‌ها را گوش کردم.

این زمانی بود که من با بزرگترین مشکل خود دست و پنجه نرم می‌کردم، صحبت‌های افراد در لژیون مرا به فکر می‌انداخت که آیا منم می‌توانم، وقتی برای دومین بار در لژیون حاضر شدم اسمم را در لیست اضافه کردم، اما مدام در دل خود زمزمه می‌کردم که خدایا هم بهم فرصت زندگی بده و هم طعم شیرین خواسته‌ام را.

بعد از عضو شدن در لژیون سردار برای اولین بار که مشارکت کردم در دلم اندوه سنگینی بود اما یک جای دلم همیشه می‌گفت کنگره بر هر درد بی درمان دواست، اما لژیون سردار ناامیدم نمی‌کرد، حس خوب و حرف‌های خوب راهنمایم هر روز مرا امیدوارتر می‌کرد، هر باری که قسطی از سرداری‌ام را پرداخت می‌کردم انگار یک قدم به هدفم نزدیک می‌شدم.

هنوز وسط راه نرسیده بودم بهترین و قشنگ‌ترین طعم دنیا را چشیدم و دفعه بعد با گریه مشارکت کردم و گفتم عضو لژیون سردار بودن زیر پرچم سردار بودن و ماندن در لژیون سردار حس فوق العاده‌ای است من خدا را شاکرم که این اجازه را بهم داد که در اینجا باشم. من به جایی رسیده بودم که اصلاً نمی‌توانستم به زبان بیاورم، حتی نمی‌شد در خواب دید.

دوستان دیده‌اید وقتی که آدم از همه جا رانده شود دیگر هیچ جا امیدی نباشد، وقتی چنگ می‌زند به آخرین جایی که امیدش آنجاست یعنی آخرین امید، دیگر دست از آنجا نمی‌کشد تا اینکه خواسته دلش برآورده شود من در این شرایط وارد کنگره شدم و لژیون سردار تمام خواسته مرا کامل کرد. لژیون سردار به من بخشیدن را یاد داد و من فهمیدم تا ندهم نمی‌توانم بگیرم، باید با دستی بدهم و با دست دیگر بگیرم، همه این بخشیدن‌ها، همه این خدمت‌ها و همه دعاهای دل‌های ناآرام به من چیزی را بخشید که تمام داراییم بود.

وقتی من به بهترین خواسته دلم رسیدم در این شرایط نمی‌دانستم از ته دل بخندم یا گریه کنم، قشنگ‌ترین حس که می‌گویم همین حس است و اما حالا من دبیر لژیون سردار هستم وقتی اسمم را برای دبیری اعلام کردن با گریه گفتم خدایا شکرت من روزی نمی‌دانستم هستم تا قسط‌های تعهدی‌ام را پرداخت کنم و اکنون کامل کرده و در این لژیون خدمت می‌کنم، این یعنی ممکن کردن غیر ممکن‌ها.

این مقدار پولی که برای لژیون سردار می‌دهم گویی پول خودم نیست، گویی این پول قبلا تهیه شده است و فقط در دست من امانت است. امیدوارم روزی تمامی اعضای کنگره۶۰ زیر پرچم سردار باشند و بهترین حس‌های دنیا را تجربه کنند. در آخر خیلی ممنونم از آقای مهندس که به دست ایشان هر ناممکنی ممکن می‌شود و بعد از راهنمای بزرگوارم تشکر می‌کنم که با راهنمایی‌هایش، من غرق در تاریکی را به سمت روشنایی نور هدایت کردند و امید دوباره را در دلم زنده نمودند. خدایا به من فرصت و اجازه بده قطع کننده این زنجیره نباشم، تا ابد یک زنجیر در این زنجیره باشم و به این ریسمان محکم بپیوندم.

نویسنده و تایپ:  مرزبان همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم)

ویرایش و ارسال: همسفر فرنوش رهجوی راهنما همسفر مهین (لژیون ششم) نگهبان سایت 

همسفران نمایندگی حکیم هیدجی 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .