نهمین جلسه از دوره ششم جلسات آموزشی سردار نمایندگی ارتش با استادی پهلوان همسفر فریده، نگهبانی همسفر زهرا، دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «عدالت، آیا همه افراد در کنگره60 با هم برابرند؟» در روز سهشنبه مورخ 21 مردادماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۰۰ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که امروز در این جلسه حضور پیدا کردم. خیلی ممنونم از خانم زهرا که این فرصت را برای من فراهم کردند تا امروز اینجا باشم. خداقوت میگویم به دبیر و خزانهدار محترم. همچنین تشکر میکنم از خانم حشمتبانو و لژیون مرزبانی که هر ماه این بستر را فراهم میکنند تا شما بتوانید در امنیت و آرامش کامل این لژیون را برگزار کنید. از جناب مهندس بینهایت سپاسگزارم که آغاز این جریان مقدس بودند، اولین زنجیره این حلقه که باعث شدند با آن پیوند محبتی که ما نسبت به ایشان داریم ما هم بخواهیم که به این حلقه بپیوندیم.
از حضور شما همسفران تشکر میکنم، چون حضور شما بسیار ارزشمند است. در لژیون سردار قرار نیست که فقط یک مبلغی را پرداخت کنیم و بگوییم ما عضو لژیون سردار هستیم و تمام؛ این ظاهر و صور آشکار آن است که در این لژیون یکسری مبالغ را جمع میکنیم. صور پنهان آن این است که ما در کنار یکدیگر جمع شویم و در این حلقه آن آموزش اتفاق بیافتد. تجربهای که در مشارکتها تکتک ما بیان میکنیم و زمانی که در کنار این آموزش تجربه باشد، نقطه تفکر در ما شکل میگیرد و کمکم مثلث دانایی بزرگ و بزرگتر میشود. ما به اینجا آمدهایم که ظرف وجودیمان را بزرگ کنیم؛ مگر کار دیگری در این دنیا داریم؟ امیدوارم ظرف وجودی تکتک ما روزبهروز بزرگتر شود و خداوند رحمت بیشتری را بر ما جاری کند.
دستور جلسه را که همه شما عزیزان میدانید، بسیار دستور جلسه هوشمندانهای است؛ اینکه عدالت، آیا همه افراد در کنگره با هم برابرند؟ در اینجا دو واژه عدالت و برابری را کنار یکدیگر قرار داده تا ما بتوانیم با یکدیگر قیاسشان کنیم. چون اغلب ما، که خودم هم شامل میشود، فکر میکردم عدالت یعنی برابری؛ اگر انسانها شرایط برابر ندارند یعنی خدا عادل نیست؟ این حرفی است که من در نوجوانی میزدم و تا سن بیست و هفت یا هشت سالگی میگفتم خداوند عادل نیست. چرا یکی در رنج و یکی در رفاه است؟ مگر میشود از دو بستر مختلف خدا انتظار داشته باشد که دو طاووس رشد کنند؟
دیدگاه من نسبت به عدالت بسیار فانتزی بود، چرا که برابری و عدالت را یکی گرفته بودم، درصورتیکه این دو معنای متفاوتی دارند. برابری یعنی هر چیزی را بهصورت مساوی تقسیم کردن، ولی عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش قرار بگیرد و بنا بر شایستگی خودش پاداشش را دریافت کند. این دو بسیار با هم متفاوتند.
اگر بخواهم مثالی بزنم، اینکه من بگویم چون همه شما را دوست دارم میخواهم به همه شما یک کفش سایز چهل دهم. خب این کفش به درد کسی که پایش سایز سیوهشت است نمیخورد. یا من بگویم خانم و آقا فرقی نمیکند، من میخواهم برای همه مانتوی سفید بگیرم. مانتوی سفید به چه درد آن آقا میخورد؟ اما از نظر من این برابری است، اما این عادلانه نیست.
این عادلانه بودن هم گاهی شاید این معنا را در ذهن من ایجاد کند که یک تبعیضی این وسط وجود دارد، اما حقیقتاً تبعیض نیست و درک من امروز بر این است که آدمها بر اساس تلاششان، شایستگیهایشان و مسئولیتهایی که میگیرند به آنها یکسری نقشها داده میشود. فقط اگر بخواهیم این را ابتدا در کنگره بیاوریم خوب است، در جامعه آن را باز کنیم و بعد به خانواده بیاوریم و ببینیم آیا واقعاً برابریم؟ آن فرزندی که مخارج خانه را میدهد با آن فرزندی که ناخلف است و مصرف میکند واقعاً برای پدر و مادر یکی هستند؟ هر دو را دوست دارند ولی آیا یکجور با آنها رفتار میکنند؟ یکجور به آنها مسئولیت میدهند؟ قطعاً خیر. کنگره هم همین شکل است.
در کنگره یکسری موارد وجود دارد که برای همه برابر است؛ اینکه در مسیر آموزش، درمان و رشد همه شرایط و بسترشان یکی است. اینگونه نیست که کسی که خوشگلتر یا پولدارتر است مقام بالاتری دارد، اصلاً چنین چیزی نداریم. همه یک سیدی را مینویسند و در یک فضا آموزش میگیرند. همه اجازه دارند بعد از نوشتن چهل سیدی و گذشتن یک سال از رهاییشان، برای مثال کاندید مرزبانی شوند و یا در آزمون شرکت کنند. این یعنی برابری.
اما از یک جایی به بعد، با توجه به تلاش و مسئولیتپذیری و خدمتهایی که میکنم، با توجه به شایستگیای که از خودم نشان میدهم، عدالت به من نقشهای مختلفی میدهد. همانجا است که یک نفر کمتر تلاش کرده یا خدمتی نکرده، یک نفر در آزمون راهنمایی پذیرفته نشده، یکی بیشتر تلاش کرده و قبول شده، یکی پایبند خدمتش بوده، آمده جلو و بعد از آن مجدد درخواست خدمت داده و حالا ایجنت شده است.
حال اگر همین رویه را در لژیون سردار بیاوریم، داشتم به این فکر میکردم که لژیون سردار خود عدالت است. اینکه یک نفر که توان بیشتری دارد پرداخت میکند تا آن برابریای که قرار است همه در آن درمان شوند فراهم بماند. یک نفر زور بیشتری دارد و بار بیشتری برمیدارد تا در کنار کسی که ناتوانتر است همه در یک شرایط مساعد به مقصد برسیم.
تصور کنید اگر ما با هم همسفر باشیم، در حال رفتن یک مسیری هستیم و قرار است بین راه غذا بخوریم و کسی از ما پولی برای تهیه غذا ندارد. من بخورم و او گرسنه بماند؟ اگر میتوانم چرا او را مهمان نکنم؟ شاید صد کیلومتر جلوتر پول من تمام شود و او من را مهمان کند. شاید جایی کسی سن بالاتری دارد و قرار است من بارش را حمل کنم. مهم این است که همه ما با حال خوب و شرایط مساعد به مقصد برسیم که لژیون سردار همین کار را میکند.
واقعاً به نظر من در کنگره ۶۰ عدالت شعار نیست. ما داریم عدالت را میسازیم و زندگی میکنیم. زمانی که در راه بودم به این فکر میکردم چه میراثی قشنگتر از این برای فرزندانمان و کنگره که ما داریم عدالت را میسازیم. از اینکه یک جامعه عادلانه را حداقل در کنگره ۶۰ تجربه میکنیم و بعد از ما هم افراد دیگر تجربه میکنند.
زمانهایی هست که هر انسانی باید در جبهه درست بجنگد. شاید جبهه درست برای ساختن یک جامعه عادلانه برای فریده کنگره است. هر کسی را بهر کاری ساختهاند. مثلاً بخش سیاست را سیاستمدار باید درست کند، بخش اقتصادی را اقتصاددان و ... . من در کنگره یاد گرفتهام به اندازه توانم عدالت را جاری کنم. همه ما دوست داریم عدالت در حق ما رعایت شود و عدالت را جاری کنیم. اگر اینطور نباشد دلیل آن این است که بلد نیستیم و نمیدانیم.
مدام فکر میکنیم حق با خودمان است. ما میگوییم هر چیزی سر جای خودش، پس این جایش اینجاست. در صورتیکه جایش اینجا نیست، من فکر میکنم باید اینجا باشد. اینکه من یاد بگیرم جای درست هر چیزی کجاست، این به من کمک میکند تا تبدیل به یک آدم عادل و منصف شوم و چه چیزی زیباتر از این. حق عضویتی که در کنگره ۶۰ داده میشود برای لژیون سردار شش میلیون است. از یک جایی به بعد افراد با توان خودشان شرکت میکنند. هیچ اجباری وجود ندارد و تماماً اختیار من فریده است.
در غیر این صورت جناب مهندس میتوانستند در همان اولین جلسه مشاوره بگویند سالی پنجاه میلیون هزینه ماندن در اینجاست. اکثراً هم هر طور شده فراهم میکردیم چون داشتیم در اعتیاد میسوختیم. اگر روز اولی که من به کنگره آمدم به من میگفتند که باید پنجاه میلیون بدهی، من از همان در برمیگشتم چون نداشتم. آن موقع چه کسی چراغ این مکان را روشن نگه داشته بود؟ چه کسی این هزینه را متقبل شده بود که من رایگان درمان شوم؟ یک شخص دیگر. پس الان هم وظیفه من است که به اندازه توانم این چراغ را روشن نگه دارم.
آقای مهندس میگفتند که هزینه نگهداری روزانه شعب کنگره ۶۰ پانصد میلیون است. آن روز بسیار خوشحال شدم. گفتم خدایا شکر که یک روز من چراغ کنگره را روشن نگه داشتم. چه چیزی قشنگتر از این؟ واقعاً هیچ چیز. هیچ سرمایهگذاری در زندگیام انجام ندادهام که اینقدر سودآور باشد، بزرگترین سرمایهگذاری معنوی زندگیام. از خداوند میخواهم آنقدر به من توان بدهد تا بتوانم باز تمدیدش کنم، بتوانم فرزندانم را پهلوان کنم و بتوانم تا ابد خادم این لژیون بمانم، چه مادی و چه معنوی. خیلی ممنون که به صحبتهای من گوش دادید.

.jpeg)
عکاس: همسفر نگار رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون پنجم)
تایپ، ویرایش و ارسال: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر عطیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
22