تا خداوند دو عالم حضور دارد، ناامیدی و نگرانی بیجا است. به نام آنکه با پیامبران بیرونی و پیامبر درون؛ یعنی عقل، ما را با قوانین زندگی آشنا کرد تا راه یا صراط مستقیم را پیش گیریم و به صلح و آرامش برسیم.
در کنگره، وقتی به وادی ششم رسیدم و آموزشها را دریافت کردم، متوجه شدم که همیشه وقتی میگفتم من، این من همان نفس یا روح است که در کالبد فیزیکی جای گرفته و همیشه با وجود فرمانروایی بزرگ که فرایزدی دارد، راهبری میشود. عقل یا خردی که خداوند به من، رضوان، عطا کرده آغاز و پایانی ندارد؛ حتی نمیدانم جنسش از چیست؛ چون با مرگ هم از بین نمیرود. فقط؛ باید آن را بهعنوان یک فرمانده لایق قبول داشته باشم و به فرامین آن عمل کنم تا به تکامل یا فرمان عقل نزدیک شوم و زیان کمتری ببینم.
کنگره، عقل، نفس، روح، روان و تمام اجزای صور پنهان من را که همیشه نادیده گرفته میشد، برایم شکافت و روشن کرد. در وادی ششم، مشخص شد که تا از فرامین عقل پیروی نکنی و به اجرا در نیاوری، هرگز فرماندهی لایق برای شهر وجودی خود نخواهی شد؛ همچنین عقل هرگز فرمان غلط نمیدهد مگر اینکه من با رفتارهای ضدارزشی حس خودم را خراب کنم یا اطلاعات غلط در اختیار عقل قرار دهم. در آنموقع عقل تصمیم غلطی را صادر میکند؛ یعنی نفس اماره در آنجا فرمانروایی را در دست گرفته است.
چه زیبا وادی ششم میگوید: از فرماندهی عقل تا فرماندهی نفس اماره از نظر مکانی یک مو فاصله است؛ ولی از نظر زمانی هزاران سال به طول میانجامد. و چه زیبا حضرت مولانا میفرمایند: «نه مسلمانم، نه ترسا، نه یهود؛ سر به حکم عقل میآرم فرود؛ عقل میگوید که عیش بیکران؛ هست در همزیستی با دیگران».
در کنگره آموختم، اگر میخواهم به شو، شود یا فرمان عقل برسم؛ باید از همین کارهای کوچک روزمره شروع کنم و آنها را از قوه به فعل درآورم؛ یعنی هر کاری را در زمان خودش و به نحواحسن انجام دهم تا بتوانم به مراحل بالاتر صعود کنم، دانایی مؤثر خود را تقویت نمایم و نگذارم نیروهای منفی این دانایی را از بین ببرند.
من در اینجا وظیفه خود میدانم که از آقای مهندس و استادان بزرگوارشان کمال تشکر و قدردانی را داشته باشم. چراکه من، همسفر، در مورد خودم فکر میکردم که همه چیز را میدانم، در حالیکه در حقیقت هیچ چیزی از خودم و اینکه چرا خلق شدهام و هدف خداوند از خلقت من چه بوده نمیدانستم. به قول حضرت مولانا: روزها فکر من این است و همه شب سخنم؛ که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؛ از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟ بهکجا میروم آخر ننمایی وطنم؛ سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا؟ یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم؟
آری، زمین مهد است و هدف از خلقت انسان، پیروی از فرامین عقل و رسیدن به تکامل است تا در صلح و آرامش قرار بگیریم و بدانیم که بزرگترین معجزه حیات، خودِ حیات است. این مطلب را زمانی فهمیدم که به کنگره وارد شدم و متوجه شدم معنای واقعی زندگی خوب چیست. به امید روزی که با تلاش خودم و در نظر گرفتن زمان، از ضدارزشها دوری کنم و به فرمان عقل نزدیک شوم و به مکانی برسم که از آنجا انشعاب یافتهام. گاهی؛ حتی یک بیت شعر ناب، چنان در ما اثر خواهد گذاشت و تأثیرگذار خواهد بود. مانند این شعر از حضرت مولانا: هان تو هم فرزند تنها از خِرد؛ پیروی کن تا به مینویت برد؛ با تمام مردم روی زمین؛ دوستی کن، بهترین دین است این.
نویسنده: همسفر رضوان رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)
رابطخبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون هفتم)
عکس: همسفر مرضیه رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون پانزدهم)
ویرایش: همسفر الهام رهجوی راهنما همسفر مهشید (لژیون چهاردهم)
ویراستاری و ارسال: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهارم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی هاتف
- تعداد بازدید از این مطلب :
22