اولین جلسه از دور پنجم لژیون سردار نمایندگی بیرجند، با دستور جلسه" وادی ششم و تاثیر آن روی من" با استادی ایجنت محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافر قدرت و دبیری مسافر مرتضی در روز سه شنبه مورخ 28 مردادماه 1404 راس ساعت 14:30 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
ابتدا تبریک میگویم به مسافرین قدرت، مرتضی و مجتبی عزیز برای این جایگاه جدید. من خیلی وقتها، نود درصد صحبتهایم را از آنچه در پیرامون خودم اتفاق میافتد بیان میکنم. تجربیات خودم در مسیری که حرکت میکنم، چه در بیرون و چه در داخل، بیان میکنم و در این ده دوازده ساله همیشه این را به عینه دیدهام که هر گروهی که میآید، در ابتدا مکمل گروه قبلی است، اما همیشه گروه جدید از گروه قبلی قویتر است و مطمئنم که این عزیزان نیز قطعاً قویتر عمل خواهند کرد. نه اینکه گروه قبلی ضعیف عمل کرده باشد، بلکه این گروهها کاملترند، زیرا یک سری خطاهایی را در گذشته دیدهاند و دیگر تکرار نمیکنند، همچنین کارهایی که گروه قبلی انجام داده و نتیجه داده است را ادامه میدهند و به علاوه دستاوردها و ایدههایی که خودشان دارند را نیز به کار میگیرند.
یکی از دلایلی که کنگره جایگاهها را مرتب میچرخاند، این است که انسانهای مختلف با افکار و ایدههای جدید وارد شوند و نوآوری داشته باشند. اینگونه نیست که بگوییم «رضا بلد نیست، این آقا رشتهاش اقتصاد است، این آقا بیاید»؛ بلکه هر کس با هر جایگاهی که در بیرون دارد، در کنگره به او بر اساس خواسته و تلاش او جایگاه داده میشود. طبق دستور جلسه قبلی که «آیا همه با هم برابرند؟» مطرح شد، در ابتدا همه با هم برابرند، اما در ادامه تلاش و کوشش افراد است که آنها را متمایز میکند و دیگر با هم برابر نیستند.
باز هم به آنها تبریک میگویم و آرزوی موفقیت برایشان دارم.

در مورد دستور جلسه وادی ششم: قبل از ورود به کنگره، مثلاً میگفتم «این آدم عقلش کم است، این آدم عقلش زیاد است، این آدم چنین است» و این قضاوتها برای خودم بود. دانشی که آدم داشت یا فهمی که به آن عقل میگفتم، باعث میشد فکر کنم عقل بعضیها بیشتر است، در حالی که عقل به اعتقاد من برای همه انسانها یکسان است. عقل یک چیز است که ماهیتش را نمیدانیم و جایگاهش را نمیشناسیم، ولی معتقدم همه انسانها به اندازه دانشی که دارند از عقل خود استفاده میکنند.
تقریباً نود و چند درصد کسانی که مصرفکننده مواد مخدر هستند، میدانند که مواد مخدر مضر است، اما چرا برای درمان خود اقدامی نمیکنند یا میگویند «نمیتوانم درمان شوم»؟ این بستگی به دانش دارد؛ زیرا دانش کم است، و اگر دانش کافی وجود داشته باشد، همه چیز حل میشود.
شخصی که در کنگره شستشو میکند، طبق متد DST و دستور راهنمایش و پروتکلی که تعریف میشود، از پکیج مشخصی استفاده میکند؛ چهل سیدی، یک سال حضور منظم در جلسات، مصرف دارو به موقع، خواب در ساعت ده و نیم یا یازده شب و بیدار شدن شش صبح. این پکیجها مربوط به درمان است، نه ترکهای بیرون، زیرا هدف کنگره درمان است. وقتی اینها کنار هم قرار میگیرند، سفر اول و حضور منظم فرد، همه به موقع انجام میشود.
افرادی که این موارد را انجام میدهند، از عقل خود استفاده میکنند. عقل اینجا چیست؟ راهنما این عقل را به ما منتقل میکند. همه رهجوها میتوانند از راهنما به همان اندازه بهره ببرند، زیرا راهنما نمیگوید «این حرف برای تو نیست»، بلکه انتقال آن برای همه است. برخی از افراد از آن بهره میبرند و برخی کمتر؛ عقل وجود دارد و برای همه یکسان است، اما هر کس به اندازه دانشی که دارد از آن استفاده میکند، یکی پنج درصد، یکی ده درصد، یکی بیست درصد و غیره.
اگر بخواهیم این موضوع را به لژیون سردار ربط دهیم، همان بحث شیرین « پول دادن» است. واقعاً پول شیرین است؛ به دست آوردنش لذتبخش و از دست دادنش سخت است. افرادی که ملک خریداری کردهاند، حالشان معمولاً خراب است؛ من ملکی سراغ دارم که قیمتش چهار میلیارد بوده و اکنون دو و نیم میلیارد است، اما باز هم خریدار ندارد.
اینها در اطراف ما هستند. ما برای دیدنشان آمدهایم، نه برای تصاحب و حمل کردنشان. پول، ماشین لوکس و خانه خوب داشتن، خوب است، اما به چه قیمتی؟ وقتی به خود نگاه میکنم، میبینم هیچکدام از اینها به درد من نمیخورد. افرادی هستند که میلیاردها پول دارند، اما خودروشان شاید دویست میلیون ارزش دارد.
افراد باید از پول خود استفاده کنند و به دیگران نیز بدهند. زمانی بخشیده میشویم که دیگران را ببخشیم و زمانی پولدار میشویم که پول خود را ببخشیم. مالکیت واقعی پول زمانی است که بتوانیم به راحتی آن را به دیگری بدهیم.
فرد مالک پولش است و میتواند ببخشد. اگر مالکیت و هویت چیزی برای من باشد، میتوانم آن را به کسی بدهم، وگرنه اگر گم شود، مسئول هستم.
نشستها نیز برای مشارکت همه و سود جمعی است. من با حال خراب وارد کنگره شدم، شاید پول نداشتم، اما به نظر خودم ثروتمند بودم. پول نداشتم، اما زندگی با پول نداشتن را بلد بودم.
وظیفه من کمک کردن در حد توانم است. توان هر کس متفاوت است؛ یک میلیون، دو میلیون یا بیشتر، به لژیون سردار کمک کنیم، زیرا عقل سلیم این را میگوید.
در بحث بچهداری؛ عزیزترین شخص برای هر کس، فرزند اوست. اگر تصادفی در خیابان اتفاق بیفتد، شاید احساس ترحم کنیم، اما اگر آن بچه خودمان باشد، تفاوت احساس چقدر خواهد بود؟ این بچه در آینده به کمک نیاز دارد، رفیق و دوست ما به کمک نیاز دارد و چراغش باید روشن بماند. برای روشن نگه داشتن چراغ، باید فیزیکی خدمت کنیم، راهنما شویم، مرزبان و ایجنت شویم و به همه کمک کنیم و برای پایدار ماندن این مکان به پول نیاز داریم و همه ما دراین امر مسئولیم .
پول باید از جایی تامین شود و داده شود. امروز آب معدنیای را که به کسی دادم که تشنه بود؛ دیگر نیازی نیست حسرت بخورم. در مقابل یکدیگر مسئولیت مستقیم نداریم ولی وظیفه انسانی داریم.

اینها را گفتم تا روزی که بخواهیم بمیریم، بگوییم «من هر کاری که از دستم برمیآمد انجام دادم، تمام شد». توانستم آب معدنی بدهم و دیگر نیازی به حسرت نیست. حسرت بزرگترین آسیب است. هیچ گاه حسرت داشته های دیگران را نخوریم و برای به دست آوردن آن، خواسته و تلاش داشته باشیم. هنگامی که به آن رسیدیم نیز مالک کامل آن نخواهیم بود و آن را برای دیگران نیز بخواهیم. اینها در گرو بیداری و آگاه بودن است.
بیداری ما در گرو کمک به دیگران است. اگر با لالایی راهنما بیدار نشدیم، با هشدار ایجنت بیدار میشویم و اگر باز هم نشد، شاید دستگاه پرس کارخانهها ما را بیدار خواهد کرد.
مهم این است که عمل کنیم، نه فقط حرف. کسی که میگوید «از فردا شروع میکنم»، موفق نخواهد شد. باید از امروز شروع کنیم.
اگر توان یک میلیون دارم، دو میلیون بدهم؛ ، اگرپنج میلیون دارم، سردار شوم. اگر شصت میلیون دارم و می توانم دنور شوم، به فکر پهلوانی باشم؛ تجربه کنیم و نتیجهگیری کنیم. یک سال در سفر اول و یک سال دیگر در سفر دوم؛ اگر به تلاش مان ادامه دهیم، قطعا" نتیجه می گیریم.
انسانها با بخشیدن و کمک به دیگران رشد میکنند. خوشحالی واقعی زمانی است که از موفقیت و خوشبختی دیگران نیز شادمان باشیم.
امیدوارم همگی به آگاهی و دانش لازم برای بیدارشدن برسیم.

عکاس: مسافر محمدحسن لژیون یکم
تایپ و ارسال خبر: مسافر جواد لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
150