زندگی من قبل از آشنایی با وادی ششم، مثل قایقی بود که وسط دریا و بدون سکان رها شده بود؛ هر موجی که میآمد، من را به سمتی میبرد؛ یک روز موج خشم، روز دیگر موج ترس یا هوسهای زودگذر بود. من همه تصمیمات خود را با احساساتم میگرفتم و عقل، گوشهای ساکت و بیصدا مانده بود. بارها زمین خوردم و پشیمان شدم، اما دوباره همان راه را تکرار میکردم؛ تا اینکه وادی ششم را شنیدم «حکم عقل را در قالب فرمانروای عظیم بشنو و به آن عمل کن.»
این جمله برای من مثل نوری بود که در دل تاریکی، روشن شد. کمکم فهمیدم که عقل دشمن احساس نیست، بلکه نگهبان و راهنمای آن است؛ مثل چراغی که مسیر را روشن میکند تا پاهایم در چاله نیفتد. وقتی شروع کردم به شنیدن صدای عقل، تصمیماتم آرامتر و سنجیدهتر شد و دیگر با هر بادی که میوزید، تغییر مسیر نمیدادم و حس کردم که درونم آرام و آن جنگ همیشگی بین ترس و امید کمتر شده است.
وادی ششم به من یاد داد که برای رسیدن به مقصد، باید فرمان زندگی را به دست فرماندهای بسپارم که هم راه و هم خطرات را میشناسد. حالا هر وقت در دو راهی قرار میگیرم، قبل از هر چیز به حرف عقل گوش میدهم و بعد قدم برمیدارم. تأثیر این وادی بر من آنقدر زیاد بوده که انگار در شلوغترین جادهها یک نقشه دقیق و یک چراغ همیشه روشن همراه دارم. میدانم تا وقتی که به فرمان عقل گوش بسپارم، حتی اگر مسیر سخت باشد نیز به مقصد امن خواهم رسید.
نویسنده: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیستوسوم)
رابط خبری: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیستوسوم)
عکاس: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر فتانه (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون بیستوپنجم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
47