هشتمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی راهنما دنور همسفر مریم، نگهبانی پهلوان همسفر مهوش و دبیری دنور همسفر الهام روز دوشنبه ۲۰ مرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ با دستور جلسه «عدالت؛ آیا همه افراد در کنگره باهم برابر هستند؟» آغاز به کار کرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
از همسفر مهوش عزیز نگهبان سردار و همینطور از خود سردار ممنونم بابت اجازه خدمت. در این چند سال، که خداوند قسمت کرد و توفیق داد تا خدمت کوچکی در این بخش داشته باشم، این دفعه دوم است که بعد از این همه سال توانستم استاد جلسه شوم و بتوانم این جایگاه را دوباره تجربه کنم و آموزش بگیرم. از این بابت خیلی ممنونم از عزیزان و امیدوارم تعطیلات خوبی را پشت سر گذاشته باشید؛ حال چه عزیزانی که به سفر رفتند و چه کسانی که در شهر خودمان بودند، در کنار خانواده آرامش را سپری کرده باشند. زمانی که همسفر مهوش با من تماس گرفتند و در رابطه با استادی جلسه با من صحبت کردند، با کمال میل پذیرفتم و وقتی که تلفن را قطع کردم با خود گفتم ببینم دستور جلسه چه هست؟ خیلی جالب بود، دستور جلسه عدالت بود چیزی که به قول قدیمیها از وقتی که دست چپ و راست خود را شناختم من با خود کلمه عدالت مشکل داشتم، همیشه چرا، چراهای من به خدا باز بود، همیشه طلبکار بودم که خدایا؛ چرا این شخص این خانه را دارد و ما نداریم؟ چرا آنها اینقدر پول دارند و ما نداریم؟ چرا آنها در فلان آبوهوا زندگی میکنند و ما نداریم؟ و... همیشه این چراها بود و همیشه طلبکار بودم، همیشه حالم بد بود؛ چون از خودم و از خدای خودم بدم میآمد، تنفر و خشم داشتم! زمان با همین چراها گذشت و گذشت و جلوتر آمدم و ازدواج کردم، این چراها خیلی پررنگتر شد به واسطه زندگیکردن در کنار یک مصرفکننده و این دفعه میگفتم؛ چرا من باید یک شوهر معتاد داشته باشم؟ این چه عدالتی است؟ از قدیم گفتند ظالم سالم است! آنهایی که ظالم هستند را تو سالم نگه میداری و... اینها همیشه بود و اصلاً نمیخواهم اغراق یا زیادهگویی کنم، واقعا آن چیزی که در درونم بود و در دلم موج میزد را میگویم.
در ادامه دربهای کنگره به روی من باز شد و با کنگره آشنا شدم، تازهوارد بودم، تازه نشسته بودم در لژیون و یک عزیزی از هم لژیونیها صحبت کرد و سوال پرسید و راهنمای عزیزم همسفر زهرا گفتند: هر جایگاهی که شما هستید عین عدالت است. واقعاً در آنجا بیشتر سوختم و بیشتر حالم بد شد و با خودم گفتم راهنما چه میگویید؟ این چه عدالتی است؟ مگر من چیکار کردهام که از عدالت خداوند باید غضب آن به من برسد که این شوهر گیر من بیاید؟ خیلی زمان برد، نمیتوانم بگویم چقدر طول کشید. آموزش دیدم و بعد از آموزش متوجه شدم. اصلاً متوجه نشدم که سفر اول من چگونه گذشت و یواش یواش گذشت و رسیدم به سفر دوم که خیلی منگ بودم و آموزشها خیلی ذره ذره داشت برای من اتفاق میافتاد؛ تا اینکه متوجه شدم هر چیزی که الان بر سر راه من قرار میگیرد عین عدالت است. در کنگره یاد گرفتم که حیات الان من فقط متعلق به الان نیست و بُعدهای قبلی بوده و بُعدهای بعدی هم اتفاق میافتد و هر چیزی که به همراه دارم، هر دانش و یا هر علمی که دارم، به قول آقای مهندس: من از این حیات، بعد از مرگ که هیچ نیستیای نیست به حیات بعدی میبرم و یاد گرفتم که آن شخصی را که من میبینم، به این ظاهری که مُرفه هست و از طریق صراط مستقیم مُرفه هست و نه از طریق دزدی و...! از طریق همان صراط مستقیم الان یک شخص مُرفه هست و ثروت یا جایگاه خوبی دارد، این مال همان حیات قبلی آن است، من از کجا بدانم که در حیات قبلی او چه اتفاقاتی افتاده است، چه زجرهایی که نکشیده، چه دستهایی را گرفته و یا نگرفته است، کمکی کرده یا نکرده و... الان در حیاتهای بعدی این اتفاقها برایش میافتد.
آیا همه افراد در کنگره برابر هستند؟ خب بله از یک لحاظ همه برابرند، از زمانی که من تازهوارد هستم و این درب را باز میکنم و وارد شعبه میشوم، هر قیافه و هر رنگ پوستی داشته باشم، هر زبان و گویشی که داشته باشم، ثروتمند و یا بیپول باشم، بالای شهر یا پایین شهر باشم و… در اینجا با آغوش باز من را بغل میکنند، به من احترام میگذارند، چایی جلوی من میگذارند، یک راهنمای تازهواردین در اختیارم میگذارند، بعداز سه جلسه به من میگویند با حس خودت میتوانی یک راهنما انتخاب کنی که همراه همیشگی تو است. از این لحاظ افراد کنگره با هم برابر هستند؛ اما وقتی وارد این حیطه میشود اینکه من در جایگاه سفر اولی باشم و یا سفر دومی یا خدمتگزار باشم، اگر گوش به فرمان باشم و سیدیهایی را که باید آموزش ببینم را بنویسم، بهموقع بروم و بهموقع بیایم، سر ساعت باشم و طبق قوانین انجام بدم خب معلوم است که عدالت برای من اتفاق میافتد. عدالتی که برای من اتفاق میافتد این است که جایگاه بعدی من مشخص میشود، با عملکرد من. وقتی که عملکرد من درست باشد، در قوانین تخطی نکنم و پا از قوانین بیرون نگذارم، گوش به فرمان ایجنت و مرزبانان باشم، قوانین را درست اجرا بکنم خب مسلماً جایگاه بعدی من اتفاق میافتد و این عین عدالت است. حالا یک نفر سفر اولی، درست نمیآید، سیدی درست نمینویسد و حالش هم همیشه خراب است خب عدالت دارد برایش انجام میشود. من سفر دومی اگر درست نیایم و قوانین را درست انجام ندهم و همیشه در حاشیه باشم خب معلوم است که من جایگاههای خدمتی را تجربه نمیکنم حالا هر چقدر هم که آرزوی جایگاههای خدمتی را داشته باشم؛ تا زمانی که در خط و مسیر قوانین نباشم عدالتی برای من اتفاق نمیافتد.
در لژیون سردار هم همینطور است، شخصی میآید که تمام دارایی او ۵۰ هزار تومان است و در لژیون سردار کارت میکشد. همانطور که دبیر صحبتهای جلسه قبل را خواندند، من کارت میکشم یا به قول خودم بخششی را انجام میدهم؛ ولی ممکن است اصلاً در این بُعد چیزی دستگیر من نشود، بعضیها منتظر ثروت یا باز پرداخت هستند؛ ولی ممکن است این اتفاق برای آنها نیفتد و در حیات بعدی اتفاق بیفتد.
آقای مهندس میگویند: هر آن چیزی که شما دارید، هر دانش یا هر علم و آگاهیای که دارید و کسب میکنید به یکباره برای حلقه بعدی شماست. شاید در حلقه بعد اینها دستگیر من شوند، دستگیر خودم، خانواده و یا فرزندانم بشوند، پس اینطور نیست که من فقط چشم بدوزم و بگویم خب حالا من این پرداختی را انجام دادم در لژیون سردار، چرا هیچ اتفاقی برایم نیفتاد؟ عدالت خداوند کجاست؟ اصلا شاید به قول استاد جلسه قبلی همسفر زهرا که گفتند: آمدم پرداختی انجام دادم و مشکلاتم بیشتر شد، مثل خود من، زمانی که اعلام دنوری کردم یک مبلغی رو پرداخت کردم سه روز بعد گوشی مسافرم را دزدیدند، یعنی به شکل وحشتناک و خیلی غیرمنتظره بود این اتفاق، علاوه بر اینکه آن گوشی دزدیده شد باید یک پولی هم قرض میگرفتیم و چندین برابر قبلی پول پرداخت میکردیم تا گوشی جدید بگیریم. در این حالت اگر کسی باشد که آموزش ندیده باشد میگوید: خب من در لژیون سردار پرداختی داشتم پس چرا برای ما این اتفاق افتاد؟ چرا اینجور شد؟ این عدالت نیست! اتفاقاً عدالت خیلی قشنگ دارد کار خودش را انجام میدهد. با خودم گفتم: چون ممکن است اصلاً باز پرداخت این بخشش من در این حلقهٔ حیات نباشد و در حلقههای بعدی من باشد و دستگیر من میشود و پیش روی من میآید.

مرزبان کشیک:همسفر فروغ، مسافر مهدی
تایپیست: همسفر صفا رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر زینب (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
136