English Version
This Site Is Available In English

چراغ راهی به نام کنگره ۶۰

چراغ راهی به نام کنگره ۶۰

هیچ‌گاه باور نمی‌کردم که روزی بتواند از چنگال مواد مخدر رهایی یابد؛ چراکه بیش از دو دهه در گرداب انواع مواد مخدر دست‌وپا می‌زد و هر بار که به او نگاه می‌کردم، قلبم به درد می‌آمد. من به‌عنوان یک مادر، شاهد بودم که چگونه روزبه‌روز حالش بدتر از قبل می‌شد. چشمانم همیشه نمناک از اشک بود و آوازه‌های تلخ مصرف شیشه‌اش به گوشم رسیده بود. از ویرانی‌هایی که این ماده‌ شیطانی بر جان و زندگی مصرف‌کننده می‌ریزد، به‌خوبی آگاه بودم و هرلحظه، دغدغه‌ جانکاهی قلبم را می‌فشرد. ساعت سه بامداد بود که یکی از آشنایان با چهره‌ای رنگ‌پریده خبر آورد، پسرت را در میانه‌ اتوبان پیداکرده‌اند. مواد بر لب، غرق در خوابی مرگ آلود، هرچه فریاد می‌زدم تکان نمی‌خورد، ترسیده بودم که برای همیشه رفته باشد؛ فقط خداوند می‌داند که آن شب سیاه، چه بر من گذشت؛ در آن ظلمت، تنها دعا و نیایشم این بود که خدایا فقط سلامتی پسرم را به او بازگردان.

بارها تلاش کرده‌ بود تا ترک کند؛ اما هر بار وسوسه‌ها چیره می‌شدند و اراده‌اش رنگ می‌باخت تا اینکه چراغ راهی به نام کنگره ۶۰ در زندگی‌مان تابید. هرچند در سفر اول ناکام ماند؛ چون به نوشتن سی‌دی‌های آموزشی، مهندس دژاکام پایبند نبود؛ اما در سفر مجدد، وقتی دید من با وجود اینکه پا به سن گذاشته‌ام، چقدر مصمم و با امید سی‌دی‌های آقای مهندس را می‌نویسم و گوش می‌دهم، آرام‌آرام دلش نرم شد و نوشتن سی‌دی‌ها را آغاز کرد. اکنون‌که به آن روزهای سخت و پررنج پشت سرم نگاه می‌کنم. اشک‌های شوق، بی‌اختیار بر گونه‌هایم جاری می‌شود. امروز قلبم از شادی می‌تپد؛ چون می‌بینم مسافر عزیزم سرانجام از دام تاریک اعتیاد رهایی یافته است و بزرگ‌ترین آرزویم این است که روزی در کنگره ۶۰، او را با شال نارنجی ببینم تا همان‌گونه که دست نجات‌بخش کنگره او را گرفت، او نیز دست یاری‌گر به‌سوی مسافری دردمند دراز کند و راهنمایش شود تا از این باتلاق هولناک نجات یابد.

نویسنده: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر فهیمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون دوم)
ارسال: راهنما همسفر مهتاج نگهبان سایت

همسفران نمایندگی اردستان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .