English Version
This Site Is Available In English

جهل است که صدای عقل را کم رنگ می‌کند

جهل است که صدای عقل را کم رنگ می‌کند

اولین جلسه از دوره ششم کارگاهای آموزشی خصوصی مسافران نمایندگی آبیک با استادی مسافر داریوش، نگهبانی مسافر امیر ودبیری مسافر ابراهیم با دستور جلسه «وادی ششم و تاثیر آن ئروی من»در روزیکشنبه  26 مرداد ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد: سلام دوستان داریوش هستم مسافر. دستور جلسه امروز «حکم عقل را در قالب فرمانده کاملاً اجرا نماید»، انسان هم از صور آشکار و هم از صور پنهان تشکیل شده است. صور آشکار که مشخص است که جسم خودمان است و صور پنهان ما عین عقل و عین نفس دیده نمی‌شود مانند برق که در سیم کشی اینجا است و لامپ را روشن می‌کند ما نمی‌توانیم آن را ببینیم و هر چیزی که قابل دید نیست نمی‌توانیم بگوییم که وجود ندارد و در وادی ششم اول جهل را برای ما تعریف می‌کند.
کلاً هرچیز برای ما متضادی برای خودش دارد مثلاً در روز ما شب را داریم ، زمانی که درباره عقل صحبت می‌کنیم باید صحبت از جهل هم کنیم اگر جهل را بشناسیم می‌توانیم عقل را هم بشناسیم، جهل است که صدای عقل را کم رنگ می‌کند. عقل چیزی است که از بین رفتنی نیست جسم ما ممکن است از بین برود ولی عقل ما برای بعد دیگر زنده می‌ماند.
من از خود بخواهم بگویم یک زمانی آمدم مواد مخدر را ترک کنم مشورت گرفتم دیدم که یک آمپولی آمده است این آمپول انگلیسی است بنام تمجیزک، من آمدم با آن ترک کنم هر روز آشفته‌تر شدم به قول خودمان هر روز آن تاریکی را بیشتر دیدم و دیگر از ترک کردن خارج شده بودم و این افکار منفی بود که برای ما تصمیم می‌گرفت.
همان نفس امر کننده بود.من راهی را پیدا نکرده بودم که ترک کنم چون آن نفس امر کننده هر روز به یک شکل خودش را به من نشان می‌داد یک روز به من می‌گفت که دکتر بروم دکتر به من متادون می‌داد، من خیلی از راه‌ها را برای ترک کردن رفتم اکثر بچه‌هایی که اینجا نشسته‌اند راهی مانده باشد که برای ترک نرفته باشند.

من در تاریکی و جهل بودم جهل این نیست که من هیچ چیز نمی‌دانستم من می‌دانستم ولی با دانسته‌های غلط زندگی می‌کردم دانسته غلط من همان تمجیزک بود که دانسته پیدا کرده بودم ولی دانسته من غلط بود بعضی‌ها فکر می‌کنند که جهل یعنی ندانستن است نه اصلاً ندانستن نیست، دانستن است ولی دانستن غلط است من می‌خواستم که از دانسته‌های خودم استفاده کنم تا اینکه آمدم با کنگره ۶۰ آشنا شدم.
زمانی که به من گفتند ده ماه من دنبال آن بودم که این ده ماه را چهار ماه کنم، فکر می‌کردم که اگر زمانم را کوتاه کنم سریع‌تر بهبود پیدا می‌کنم زمانی که آمدم این ده ماه را بگذرانم به من گفتند که فقط جسم تو بیمار نیست روان تو هم بیمار است، روان تو هم باید خوب شود و باید جهان بینی تو هم خوب شود. من یواش یواش از آن جهل فاصله گرفتم، هر چقدر که من از جهل خود فاصله گرفتم به فرمان عقل خود نزدیک شدم جهل فرمان عقل را از بین می‌برد آن را کم رنگ می‌کرد، به مرور من به فرمان عقل نزدیک شدم.
فرمان عقل من این بود که وقتی که به کنگره می‌خواهم بیایم قانونی که برای من گذاشته‌اند باید احترام بگذارم و لباس سفید خود را بپوشم از اینجا شروع شد برای تمرین کردن من تا بتوانم مسائل بزرگ تر را انجام دهم، ممنون از اینکه به مشارکت من گوش دادید.
تایپ:همسفرمیثم «لژیون اول»
ویراستار: مسافر علیرضا «لژیون اول»
تنظیم و ارسال: مسافر علی «لژیون اول»

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .