English Version
This Site Is Available In English

باوری در ناباوری مطلق

باوری در ناباوری مطلق

                         پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگریست

 

در روز جمعه ۲۴مرداد ماه ۱۴۰۴ همسفر عالمه رهجوی راهنما همسفر منیره و مسافر مجتبی رهجوی راهنما مسافر اسماعیل وارد مرحله دوم جهان‌بینی شدند و با دستان پر توان آقای مهندس رهایی را دریافت کردند.

عرض تبریک خدمت همسفر عالمه و مسافر مجتبی و خدا قوت خدمت راهنما همسفر منیره و راهنما مسافر اسماعیل به امید رهایی تمامی سفر اولی‌ها.

دوست دارم چند خطی در مورد حس و حال خود در روز رهایی برای شما بنویسم. الان بهترین حال ممکن را دارم. حس مشترک همه مسافران و همسفران که به رهایی رسیده‌اند باوری در ناباوری مطلق است. قبل از ورود به کنگره۶۰ من و مسافرم همه راه‌ها که فکر می‌کنید را امتحان کرده بودیم که بتوانیم از دنیای تاریک اعتیاد بیرون بیاییم‌؛ چون مسافرم قصد درمان نداشت هر دفعه از من اصرار و از او انکار در نهایت به دعوا و قهر کشیده می‌شد؛ چون خواسته درمان و رهایی از بند مواد را نداشت. زندگی پرپیچ و خمی داشتیم مصرف مواد باعث شد مسافرم علاوه بر سلامتی از کاری که چندین سال برای آن زحمت کشیده بود را کنار بگذارد تا بتواند به کنگره بیاید و در نهایت بعد از ۱۲ماه با کمک راهنمای بسیار خوب مسا‌فرم آقا اسماعیل و با راهنمایی راهنمای ایشان مسافر سعید آبیار این سفر به سرانجام برسد. روزی که روز رهایی ما بود را با چشمانمان ببینیم‌ از شب قبل تا صبح بیدار بودیم مبادا خواب بمانیم یا دیر برسیم و جای پارک ماشین نباشد.

 ما طبق معمول صبح زود به پارک‌ رسیدیم‌ تا زمان رهایی ۴ساعت طول کشید. اولین نفری بودم که دفاتر سی‌دی را دادم و امضا گرفتم. پاهای من سست بود انگار روی زمین نبودم جایگاه مهندس را از دور نگاه می‌کردم که یک‌به‌یک برای گرفتن گل رهایی به سمت آلاچیق می‌رفتند با لب خندان و تبریک گویان از پله‌ها پایین می‌آمدند. در حال و هوای همین صحنه‌ها بودم که از دور راهنمای خوب و دوست داشتنی‌ خود را دیدم به استقبال ایشان رفتم مثل همیشه من را در آغوش گرفتند در آغوش گرم ایشان حس خوشحالی و امید به زندگی را برای من آرزو می‌کردند. لحظه‌به‌لحظه به زمان موعد نزدیک می‌شدیم که همه صف‌به‌صف ایستاده بودند تا خودشان را در کنار بزرگ‌مرد دل‌های شکسته قرار بدهند تا از نور وجود ایشان برخوردار شوند. حقیقت آن را بخواهید تا به حال به یاد نمی‌آورم این‌قدر برای دیدن فردی که تا به حال حتی یک بار با او هم‌کلام نشده‌ام به وجد آمده باشم کسی که با بند محبت خود تمام افراد کنگره را به هم وصل کرده است که سرچشمه آرامش کنگره است. بلاخره نوبت ما شد؛ وقتی کنار مهندس قرار گرفتم و گل رهایی را به من دادند سر از پا نمی‌شناختم که چه‌طور از پله‌ها پایین آمدم. خداوند را شاکرم که بنده حقیرش را فراموش نکرده است من آرامش و آسایش زندگی خود را مدیون خداوند، آقای مهندس و خانواده محترم ایشان‌، راهنمای عزیزم خانم منیره و راهنمای مسافرم آقا اسماعیل می‌باشم. آرامش و ثباتی که الان از آن برخوردار می‌باشم هیچ‌گاه در طول زندگی چندین ساله خود نداشتم.

نویسنده: همسفر عالمه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم)

ویرایش: همسفر سهیلا رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم) دبیر اول سایت 

ارسال: همسفر منیژه رهجوی راهنما همسفر منیره (لژیون ششم) نگهبان سایت 

همسفران نمایندگی اسلامشهر 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .