نمیدانم بگویم لژیون سردار یا لژیون معجزه؛ ولی اینرا میدانم قبل از اینکه من متولد شوم فراخوانده شده بودم که وارد کنگره60 شوم تا بتوانم وارد لژیون سردار شوم؛ یعنی از روز الست این مسیر برای من رقم خورده بود؛ ولی باید بهاء آن پرداخت میشد تا من بتوانم وارد این مکان مقدس شوم. بهاء این راه سختیهایی بود که در مسیر زندگی تجربه کردم. من تنها مکانی که در آن عدالت و نظم را دیدم کنگره60 بود؛ اگر کسی جایگاه خدمتی را تجربه میکند واقعاً به حق است و اگر کسی هم نمیتواند به جایگاههای مختلف خدمتی برسد آن هم عین عدالت است.
این مکان تنها سیستمی است که با سیرت انسان کار دارد نه با صورت و من اگر جایگاهی را میخواهم، در راستای آن تلاش هم میکنم و به آن نمیرسم در اینجا باید بدانم مشکل از من است و هیچ ناعدالتی در کنگره وجود ندارد؛ شاید من آنگونه که باید صیقل و پالایش نشدهام؛ باید روی خودم کار کنم و گرههای درونی خودم را پیدا کنم آنوقت است که جایگاه خودش من را انتخاب میکند. زمانیکه وارد لژیون سردار شدم فهمیدم که تا صفت بخشندگی در من وجود نداشته باشد هرگز اجازه ورود من به این لژیون صادر نمیشود و باید بخشندگی بدون چشمداشت را بیاموزم. این موضوع را باید بدانم که اگر زمانی من بخشندگی را انجام دادم؛ ولی انتظار جبران داشتم آن دیگر بخشندگی نیست و معامله است.
من در لژیون سردار یاد گرفتم که با بنده خدا معامله نکنم؛ اگر زمانی کاری برای کسی انجام میدهم واقعاً قلبی باشد و هیچ توقعی نداشته باشم؛ اگر ذرهای حس کنم که میخواهم وارد معامله شوم نباید آن کار را انجام دهم. تا قبل از اینکه وارد لژیون سردار شوم؛ اگر برای کسی کاری انجام میدادم منتظر جواب میماندم؛ اگر جواب محبتم داده نمیشد خودخوری میکردم و مدام در ذهن خودم با طرف مقابل و خودم وارد جنگ میشدم و همیشه در عذاب بودم که شاید کم گذاشتم و این انتظار خیلی سخت بود؛ ولی الان یاد گرفتم که اگر بخشندگی انجام میدهم؛ باید خالصانه باشد نه برای دیده شدن یا معامله و اینکه حتی بخواهم در ذهن خودم بگویم خدایا من این کار را انجام دادم تو هم گره زندگی من را باز کن.
در این مکان فهمیدم که گرههای زندگی من در زمان مناسب باز میشود. زمانیکه من آمادگی آن را داشته باشم، تلاش کنم و در کنار آن امید هم داشته باشم؛ اگر هم گره زندگی من باز نشود و مشکلم حل نشود ناراحت نمیشوم و میدانم که باید آموزشی را از این مشکل دریافت میکردم که بعد از گرفتن آموزشها ناخداگاه گره و مشکل زندگی من هم حل میشود. من در لژیون سردار معنی عدالت را فهمیدم هیچ چیزی در زندگی ناعادلانه نیست؛ اگر قرار بوده است که من همسر یک فرد مصرفکننده باشم عین عدالت است؛ شاید یک زمانی از نظر خودم ناعادلانه بود و مدام میگفتم من خیلی سختی کشیدم؛ باید بهترین زندگی را میداشتم و چرا زندگی من به این شکل شد؛ ولی الان این حرف را نمیگویم؛ چون میدانم این بهایی بود که باید پرداخت میکردم تا وارد کنگره شوم.
برای ورودم به لژیون سردار از روز اول که اسم سردار به گوشم خورد انگار که استاد سردار من را میطلبید که به سمت این حلقه بروم؛ ولی چون تزکیه و پالایش من کافی نبود اذن ورود به من داده نمیشد. تزکیه و پالایش من این بود که بخشندگی بدون چشمداشت را یاد بگیرم. از راهنمای خودم همسفر الهه بخشندگی، مهربانی و محبت بیدریغ را آموختم. راهنما همسفر الهه برای آموزش تکتک رهجوهای لژیون وقت خیلی زیادی میگذارد و این خیلی ارزشمند است. از خداوند میخواهم اجر تمام زحمات خودشان را ببینند. من از زمانیکه وارد لژیون سردار شدم معجزههای زیادی مخصوصاً معجزه مالی دیدم و به نظر من نام دیگر لژیون سردار باید لژیون فراوانی و لژیون ثروت باشد.
خداوند را هزاران بار شاکرم که اذن ورود من به این لژیون داده شد. من خیر و برکتی که به واسطه این لژیون وارد زندگیم شده است را میبینم؛ اگر بخواهم حساب کنم با این تورم اگر کسی یک هفته کار نکند واقعاً زندگی روزمره خیلی سخت میشود؛ ولی مسافر من یک سال بیکار است. تا قبل از ورودم به لژیون سردار زندگی خیلی سخت میگذشت و غیر ممکن شده بود؛ ولی بعد از ورودم به لژیون سردار با تمام حسهای خودم دیدم که خیر، برکت و پول از جایی که اصلاً انتظارش را نداشتیم وارد زندگی ما میشد. در حال حاضر هم خیر و برکتی که در زندگیم جاری است به لطف لژیون سردار است. از استاد سردار مدد میخواهم که من را یاری کند که بتوانم در این حلقه بمانم، قدر آن را بدانم و لایق آن باشم.
نویسنده: همسفر ثریا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سردار)
رابط خبری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون سردار)
ویرایش و ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر الهه (لژیون سوم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی پرند
- تعداد بازدید از این مطلب :
64