English Version
This Site Is Available In English

آموزش‌ها برایم بذر نور بود

آموزش‌ها برایم بذر نور بود

به نام قدرت مطلق، همان که از دل ظلمت، خورشید را آفرید... .روزهایی بود که نمی‌دانستم «آغوش عشق» چه شکلی دارد. واژه‌هایی مانند درد و سردرگمی همدمم بودند و شب‌هایم را به خود مشغول می‌کردند. تا اینکه در مسیر روشن آموزش و تجربه، همراه یک مسافر شدم. در آغوش خانواده‌ی معنوی کنگره ۶۰، رشد کردم و آموختم که چگونه عشق بورزم بی‌آنکه چشم‌انتظار پاسخی باشم. فهمیدم که نجات تنها برای نجات‌یافتگان نیست، بلکه نجات‌دهندگان نیز در جریان خدمت، رها می‌شوند. و امروز، با قلبی لبریز از شکر و چشمانی پر از اشتیاق، با افتخار می‌گویم که در آزمون راهنمایی کنگره ۶۰ پذیرفته شده‌ام و پیمانی مقدس برای خدمت و نجات بسته‌ام؛ پیمانی برای دوباره جان بخشیدن به دل‌هایی که هنوز طعم رهایی را نچشیده‌اند.

هر تجربه‌ی تلخ، پلی شد برای فهمیدن و هر زخم، چراغی شد برای روشن کردن مسیر دیگری. آموزش‌ها برایم بذر نوری بودند که در دل تاریکی کاشتم. شال سبزی که از دستان پربرکت جناب مهندس خواهم گرفت، برایم تنها نماد مسئولیت نیست، بلکه نشانه‌ای از تحول درونی و ادامه‌ی مسیر آموزش است. خوشحالم که می‌توانم مرهمی شوم بر دل خسته‌ی همدردانم؛ کسانی که روزی در جایگاه من بودند و اکنون به امیدی کوچک نیاز دارند. من، امروز نه فقط یک همسفر، که عضوی از خانواده‌ای هستم که پایه‌هایش بر عشق و دانایی بنا شده و پیوندهایش با خدمت و امید مستحکم گشته است.

خدمت در جایگاه راهنمایی، یعنی ایستادن بر قله‌ای که جناب مهندس دژاکام با عشق و دانایی بنیان گذاشت. یعنی گشودن آغوش برای آنان که هنوز در تاریکی‌اند؛ یعنی رساندن گرمای خورشید به جان‌های یخ‌زده. من با افتخار، در مقام راهنمای تازه‌واردین ایستاده‌ام. هنوز طعم روزهای آغازین را به یاد دارم، همان روزهایی که امید، تنها روزنه‌ای کم‌نور در دل تاریکی بود. و حالا، منم و چشمان درخشانی که نور تازه‌ای را جست‌وجو می‌کنند؛ منم و کلماتی که رنگ امید می‌گیرند، تا شاید آرامشی باشند بر جان خسته‌ی دیگران.

سپاسگزارم از قدرت مطلق؛ که مرا از تاریکی عبور داد، تا خود چراغی باشم برای عبور دیگران. از ژرفای وجودم شکر می‌گویم، ای خالق بی‌همتا، که مرا از دره‌ی ناامیدی به قله‌ی خدمت رساندی، معنای عشق و همدردی و رهایی را نشانم دادی، و دستانم را گرفتی تا دست دیگری را بگیرم. و امروز، با سربلندی می‌گویم: من، راحله، خدمتگزار نوری هستم که از دل تاریکی سر برآورد... .

نویسنده: همسفر راحله رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون چهاردهم)
ویرایش و ارسال: همسفر آتوسا رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ابوریحان تهران

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .