جناب آقای مهندس در سیدی پرده میفرمایند: نیروی خفته درون ما است که شاگرد از استاد میپرسد: چگونه نیروی درون خودم را بیدار کنم؟ در درون ما همه چیز نهاده شده است و ما باید استخراجش کنیم. کار ما در زندگی این است که نیروهای نهفته را در طول حیات پیداکنیم. ما باید هم زندگی کنیم هم نیروهای مخفی را استخراج کنیم و ادامه حیات دهیم. گاهی فقط به فکر معنویات و گاهی فقط به فکر زندگی کردن هستیم، وقتی که این نیروهای خفته را استخراج نکنیم مانند حیوانی هستیم که در زندگی فقط خوردن و خوابیدن را یاد گرفتهاند، اگر هم بخواهیم همهچیز را روی معنویات بگذاریم آن هم به درد نمیخورد. هنر آن است که هر دو را داشته باشیم، هم زندگی کنیم و هم دانش خود را بالا ببریم. در زمین نیز نیروهای خفته وجود دارند که با حرکت، تمامی نیروها استخراج میشوند. میوههای درون زمین مانند نیروهای خفته درون ما هستند که باید بیدار شوند. برای بیدار کردن نیروی خفته باید بیل بزنیم و بذر بپاشیم، در زندگی هم همین است، وقتی میخواهیم چیزی به دست آوریم باید چیزی هم بدهیم، دعای خالی بدون حرکت اثری ندارد، از تو حرکت از خدا برکت. خدا در صورتی دعای ما را پاسخ میدهد که حرکت کنیم. نیروی خفته الماس در زمین است به شرط آنکه پیدایش کنیم و بیدارش کنیم که با خطرات زیادی همراه است و ممکن است در راه هزاران بار شکست بخوریم، ممکن است معدن فرو بریزد و در آنجا دفن شویم. برای پیدا کردن نیروی خفته در درون خود و زمین باید منتظر عواقب آن باشیم. همیشه خطر در کمین است و این جزء قوانین خداوند میباشد. اولین مسئله در بیدار کردن نیروی خفته تفکر است که چگونه نیروی خفته را بیدار کنیم. با تفکر مسیرها پیدا میشود. برای درمان اعتیاد باید تفکر کنید که چگونه نیروی خفته را بیدار کنید؟ باید مسیر و راه را پیدا کنیم. با تفکر مسیر سالم پیدا میشود، پس اول تفکر بعد حرکت، شکست پل پیروزی است.
اگر در گذشته شکست خوردیم یک یا دو بار بعد از ده سال غصه آن را نخوریم. علت اینکه ما نمیتوانیم حرکت کنیم این است که خود را گم کردهایم. ابتدا باید خودمان را پیدا کنیم سپس در راه عشق خودمان را فدا کنیم. اعتیاد باعث شده خودمان را گم کنیم اما تنها در کنگره۶۰، اعتیاد درمان شده و باعث رهایی و قرارگیری در مسیر الهی شده است. منظور از پرده همان اعتیاد، تعصبات، خرافات و اعتقادات غلط ما است که در پشت آن قایم شدهایم. چگونه انسانها را دوست داشته باشیم حتی انسانهای بد را؟ آنها را درک کنیم و به انسانها محبت کنیم؛ چون چیزی که تمام هستی را به هم وصل کرده محبت است. محبت زمانی خوب است که ما را به دانایی برساند. عشق و محبت زوری نیست باید از دل برآید. انسان از دو قسمت تشکیل شده است: جسم و جان؛ جسم از خاک است ولی جان همان نفس است. وقتی بیهوده حرکت کنیم انگار که ایستادهایم. هستی معجزه است، مثلا انسان از میلیاردها سلول و عضو تشکیل شده است. آیا عجیب نیست که سلول های بدن ما بازسازی میشوند بدون آنکه ما آنها را دستکاری کنیم. باید از چهارچوب بدن خود بیرون بیایم تا عظمت جهان و هستی را ببینیم، وقتی میخواهیم چیزی را ایجاد کنیم باید آن را به شی متصل کنیم، چیزی که قابل لمس نباشد در موردش تفکر کنیم. کل هستی اعمال ما را ضبط میکند چه لمسش کنیم چه تصورش. موضوعی که ما را به دنیا و آخرت وصل میکند حسهای برونی ما است. شرط رسیدن و وصل شدن احساس است. برای اینکه در دنیا توفیق حاصل کنیم باید با انسانها انسان باشیم، با احمقها و نادانها مانند خودشان و باید این را یاد بگیریم. اگر در مسیر، با یکبار تجربه به مقصد رسیدیم راه را درست رفتهایم، مثل متد Dst در کنگره۶۰. هر کدام از ما برای یک مسئله خاص به دنیا آمادهایم و وظیفهای داریم تا فرمانبردار خوبی نشوی فرمانده نمیشوی.
منبع: سیدی پرده
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون هشتم)
رابط خبری: همسفر بیتا رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون هشتم)
ارسال: همسفر لیلا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون پنجم) دبیر اول سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
158