English Version
This Site Is Available In English

گاهی مشکلات پله‌ای به سمت موفقیت‌ها می‌شوند

گاهی مشکلات پله‌ای به سمت موفقیت‌ها می‌شوند

تداعی کردن روزهای گذشته واقعاً برایم سخت و دردآور است، امروز نشستم و با خودم فکر کردم، چه روز‌‌‌هایی که بر من گذشت؟ چه بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌هایی که دیدم؟ چه ناله‌هایی که از ته دل کشیدم؟ چه روز‌هایی که گفتم دیگر همه چیز تمام شد؟ چه‌قدر کمک خواستم و کسی به دادم نرسید، دوست داشتم یک نفر من را از این خواب که کابوسی بیش نبود بیدار کند؛ ولی حالا در این مرحله هستم زنده، سرحال، شاد و خدمتگزار، زندگی فقط از جهش‌ها و اشتیاق‌ها و حرارت‌ها تشکیل نشده؛ بلکه سازش‌ها، فراموشی‌ها و سرسختی‌ها نیز است که من این را فراموش کرده بودم.

شکرگزار خدای خوبم هستم که من را لایق بهترین‌ها دانست، هوای من را داشت و اجازه ایستادن را به من داد، زندگی در تصوراتم خیلی رنگین بود، خنده‌ای از ته دل، شادی بی‌وقفه، اوج خوشبختی در کنار کسی که دوستش داشتم؛ ولی چه شد؟ کار زیاد، بی‌توجهی، سردی، بحث و ... این اتفاقات کم‌کم رخ داد و یک‌دفعه متوجه شدم زندگی نمی‌کنم، فقط نفس می‌کشم و زمان از دستم خارج شده همیشه گله‌مند بودم‌، از این همه بی‌عدالتی که خدا بین بندگان خودش قائل شده است، صبح‌ها تا یک ساعت در تختم فقط به سقف خیره می‌شدم به خودم می‌گفتم چرا من؟ کجا کوتاهی کردم؟ کدام راه را اشتباه رفتم؟ چه گناهی کردم که حالا باید با مصرف کردن مسافرم کم‌کم آب شوم؟ به پسرم نگاه می‌کردم، ترس از آینده نامعلوم او داشتم، فکر نمی‌کردم در دل مشکلات است که آدم ساخته می‌شود. 

گاهی همین مشکلات، پله‌ای به سمت بزرگترین موفقیت‌ها می‌شوند، هر روز که می‌گذشت اوضاع بدتر می‌شد، کارم شده بود بنشینم و فکر کنم چه شد که این شد؟ موبایل را در دستم می‌گرفتم و مدام مطالب را بالا و پایین می‌کردم که هروئين چیست؟ مضراتش چیست؟ روش ترک آن چگونه است؟ انواع و اقسام راه‌‌حل‌های ترک اعتیاد را امتحان می‌کردیم، مدام از شبکه‌های اجتماعی انواع قرص و پودر را خرید می‌کردیم، سم‌زدایی، کمپ، ابوالفضل درمانی، آخرش به ۱۰روز نمی‌کشید که باز هم شروع به مصرف می‌کرد.

روزها به همین طریق می‌گذشت تا این‌که پدرم به صورت غیرمستقیم به من گفتند: که یکی از دوستانشان به کنگره۶۰ می‌رود و خدا را شکر درمان شده است و این‌جا بود که‌ فکر نمی‌کردم خداوند میان باغچه غم من گلی بکارد، با مسافرم در میان گذاشتم اولش مقاومت کرد تا این‌‌که خدا را شکر پذیرفت که نیاز به درمان دارد و به لطف خدا ما هم وارد کنگره شدیم، اولین بار بود که احساس کردم من هم انگار با آدم‌های خوشبخت برابرم، اگر انسان لایق چیزی باشد به آن می‌رسد، در ابتدا سفر سختی را تجربه کردیم؛ چون به درهای بسته زندگی نگاه می‌کردیم، غافل از این‌که وقتی دری بسته می‌شود؛ حتماً در دیگری باز می‌شود، ما همچنان که به درهای بسته با تأسف نگاه می‌کردیم، متوجه درهای باز نمی‌شدیم؛ اما باز با اراده قوی‌تر شروع کردیم و این‌بار موفق شدیم. من با تمام وجودم به مسافرم افتخار می‌کنم؛ چون راه خیلی سختی را طی کرد، اول به‌خاطر سلامتی خودش و بعد خانواده‌اش، به این باور رسیده بودیم که تنها راه نجات ما از تاریکی‌ها، فقط کنگره است.

روزی که ناامید شده بودم و می‌خواستم از کنگره خداحافظی کنم، در دلم گفتم، مشکل اعتیاد مسافرم مانند یک کوه مقاوم است و رشد نمی‌کند؛ ولی من انسانم، رشد می‌کنم و می‌توانم‌، بعد از دو ماه غیبت برگشتم و این را مدیون لژیون سردار هستم، درست است که می‌گویند: پولی که می‌بخشید باید بدون توقع و چشم‌ داشت باشد؛ ولی من خواستم تا مسافرم به حال خوش و رهایی برسد. این حال خوش و این زندگی بدون دود و این انرژی امروزم را مدیون تفکر عظیم آقای مهندس دژاکام هستم، ایشان راهی را به ما آموختند که وقتی لب پرتگاه مشکلات هستی، باید دستت را به طرف رب خود دراز کنی تا به تو بالی بدهد برای پرواز، همیشه دعای خیرم بدرقه راه این بزرگ‌مرد و معالجه‌کننده‌ دل‌ها است.

آموزشی که در کنگره گرفتم این است که هرچه بیش‌تر زندگی را ستایش کنید و جشن بگیرید، چیزهای بیشتری برای جشن گرفتن می‌یابید.

نویسنده: همسفر زینب رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
رابط خبری: همسفر طاهره رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
ویرایش: همسفر پریسا رهجوی راهنما همسفر آرزو (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر ملیحه رهجوی راهنما همسفر مرضیه (لژیون چهاردهم)
ارسال: همسفر فریبا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نهم)
همسفران نمایندگی امام‌قلی‌خان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .