English Version
This Site Is Available In English

خودت را نجات بده، تا بتوانی نجات‌بخش باشی

خودت را نجات بده، تا بتوانی نجات‌بخش باشی

این نوشته از زبان کسی است که نویسنده نیست. از دل کسی بیرون آمده که زخم خورده، بغض کرده؛ ولی هنوز ایستاده است. از زبان همسفری که شاید مثل خیلی‌ها با کلی ترس و سردرگمی پا به کنگره گذاشته، اما کم‌کم بین همین ترس‌ها، نور پیدا کرد.

وقتی برای اولین‌ بار وارد کنگره شدم حال عجیبی داشتم، پر از ترس، ناامیدی و سردرگم بودم. اصلاً نمی‌دانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد، فقط به این فکر می‌کردم که مسافرم رها می‌شود. با خود می‌گفتم من آمده‌ام کمک کنم تا نجات پیدا کند اما چیزی که نمی‌دانستم این بود که من هم نیاز به کمک داشتم.

کنگره یک آیینه جلوی من گذاشت و آرام‌ آرام نشانم داد که حال خوب من ربطی به مسافرم ندارد. نشانم داد که اگر خودم را درست نکنم، حتی اگر مسافرم درمان شود خودم گم می‌مانم. فهمیدم که حال خوش، یک چیز بیرونی نیست؛ یک حسی است که باید با آموزش، آگاهی، صداقت و روبه‌رو شدن با خودم، از درون من بجوشد.

در کنگره یاد گرفتم باید تزکیه و پالایش را روی خودم انجام دهم تا عیب‌ها پیدا شوند؛ نه برای اینکه خودم سرزنش شوم، بلکه برای بیدار شدن و این‌که بفهمم تا خودم را نسازم، چیزی درست نمی‌شود. کنگره یک درس بزرگ به من داد که هیچ چیز، حتی حال خوب مجانی به دست نمی‌آید و بهای حال خوب، صبور بودن، تلاش، بودن و ماندن است؛ حتی وقتی دلت می‌خواهد پا روی همه چیز بگذاری و بروی.

یاد گرفتم مسئولیت حال خود را به‌عهده بگیرم و فهمیدم نباید انتظار داشته باشم کسی بیاید و نجاتم دهد. نجات فقط وقتی اتفاق می‌افتد که خودت بخواهی و قدم برداری. گاهی فکر می‌کردم عشق یعنی دل‌سوزی کردن برای مسافرم است، اما کنگره به من یاد داد عشق واقعی یعنی رها نکردن خودت در سخت‌ترین لحظه‌ها، یعنی اول خودت را نجات بده تا بتوانی نجات‌بخش باشی.

کم‌کم عشق به کنگره در دلم ریشه زد. دلم خواست خدمت کنم و سهمی در نجات دیگران داشته باشم؛ چون هیچ‌چیز قشنگ‌تر از این نیست که بتوانی یک روز به کسی امید دهی که حال الان او، مثل حال تو بوده است.

کنگره من را با مفهوم واقعی عشق آشنا کرد؛ عشقی که نه وابسته‌، نه آزاردهنده و نه خسته‌کننده است. عشقی که یاد می‌دهد چطور با احترام به خودت و دیگران، ببخشی، رها کنی و ادامه دهی. دیگر آن آدم سابق نیستم که با کوچک‌ترین اتفاق پر از خشم و کینه شوم. عاشق سی‌دی‌‌های مهندس هستم؛ چون همیشه حرفهای‌ ایشان از جنس واقعیت، تجربه، درد و رهایی است. صدایشان گاهی اوقات مانند وقتی که گم می‌شوم، به من یادآوری می‌کند که به مسیرم، خودم و عشقم برگردم.

دیگر کسی را مورد قضاوت قرار نمی‌دهم و سعی می‌کنم بفهمم و گوش کنم. فهمیدم آدم‌ها همه زخمی‌اند، فقط زخم‌هایشان شکل های مختلف دارد. دیگر منتظر نمی‌مانم کسی بیاید و باعث حال خوب من شود. می‌دانم باید خودم دستم را بگیرم و بلند شوم و این قدرتی بود که کنگره به من داد. می‌دانم هنوز راه دارم، هنوز کلی چیز هست که باید یاد بگیرم؛ ولی این که دیگر گمراه نیستم و در صراط مستقیم و روشنایی هستم، برای من یعنی زندگی دوباره است.

کنگره فقط برای درمان اعتیاد نیست. کنگره راه و روشی برای بهتر زندگی کردن است؛ روشی برای خودشناسی، برای صلح با خودت، برای رسیدن به عشق که اول از درون خود تو شروع می‌شود و من هنوز در این مسیر هستم و می‌مانم و با همه‌ سختی‌ها و فراز و نشیب‌ها ادامه می‌دهم؛ چون ایمان دارم این راه آخرش روشن است و هر روز بیشتر عاشق این مسیر می‌شوم. با عشق از طرف یک همسفر نه یک نویسنده، کسی که هنوز در حال ترمیم خودش است.

نویسنده: همسفر ساناز رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
رابط خبری: همسفرفاطمه رهجوی راهنما همسفر رویا (لژیون هشتم)
ویراستار: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون بیست وچهار)
ارسال: همسفر عالیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون هفدهم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی شیخ‌بهایی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .