دوست دارم چند خطی از حسوحال خود در روز رهایی بنویسم، حسی مشترک که همسفران و مسافرانی که به رهایی رسیدهاند، میتوانند درک کنند. وجود باوری در ناباوری مطلق، پیش از ورود به کنگره۶۰، مسافر من چندین بار برای رهایی از اعتیاد تلاش کرده بود که هر کدام از این راهها تنها ۲۰ روز دوام آورد. مسافر من برعکس بسیاری از مسافران، هیچ آزار و اذیت و هیچ اخمی نسبت به نبود مواد یا دیر رسیدن آن نداشت. او فردی بسیار صبور، مقاوم و باادب است. در اوج درد، رنج و سختی، صبوریاش مثالزدنی بود. در این ۵ سالی که درگیر مواد بود، تنها خودش از نظر جسمی و روحی آسیب میدید و من هیچ کار خاصی نمیتوانستم برای او انجام دهم؛ البته مشکلات و گرفتاریها نیز گاه بر دوش او سنگینی میکرد؛ اما من و فرزندانم از اعتیاد او رنج نمیبردیم؛ چراکه تمام وقت در اختیار ما بود و هیچ کمبودی احساس نمیکردیم. هر زمان که متوجه چیز مشکوکی در زندگی میشدم، از او میپرسیدم و او نیز صادقانه جواب میداد. ما پایه و اساس زندگیمان را از روز اول عقد با صداقت شروع کردیم. ما به یکدیگر قول داده بودیم که حتی در سختترین شرایط زندگی دروغ نگوییم. زمانی که بوی دود را از لباسهای او احساس میکردم، از او میپرسیدم و او با صداقت پاسخ میداد، به خاطر کمر دردم، ۵ دود مصرف کردهام. این وضعیت ادامه داشت و روزانه ۲ یا ۳ بار تکرار میشد. هرچند که از صداقت او راضی بودم؛ اما اعتیاد او هرگز برایم قابل پذیرش نبود.
به نظر من، اعتیاد دردی بود که هیچگاه خوب نمیشد و من از مشکلات زندگی به شدت در حال خفه شدن بودم. مشکلات را مانند طنابی محکم و سفت میدانستم که دور گردنم پیچیده شده است. تنهاییهایی که احساس میکردم ناشی از مسئولیتهای پدر و مادرم بود و از اینکه هیچکس به عنوان خواهر یا برادر در کنارم نبود و این موضوع باعث شده بود که بهشدت دچار احساس یاس و ناامیدی شوم. کسی نمیتوانست به من کمک کند و مرا همراهی کند و همین باعث غم، اندوه، افسردگی و خشم درونی من میشد. این خشم را بر سر فرزندانم خالی میکردم. خداوند پازل زندگیام را بهگونهای چید که مسافرم مصرفکننده مواد شود تا ما در این مکان مقدس حضور داشته باشیم و به حالخوش برسیم. در حال حاضر، بهترین دوستان و بهترین مکان امن، همان کنگره۶۰ برای من است.
آقای مهندس یقیناً دست خداوند در روی زمین است که به کمک من و مسافرم آمده است. به این یقین و باور رسیدهام که مسافرم برای همیشه رها خواهد ماند. آرامشی که امروز در زندگی من وجود دارد، تنها بهواسطه آموزشهای ناب کنگره۶۰ و راهنماییهای همسفر عاطفه عزیز است، که با دل و جان و بدون هیچ مزد و منتی محبت را در وجود من تزریق کردند. هرگز خواهر نداشتهام و برای دیدن هیچکس اینگونه لحظهشماری نکردهام. راهنما همسفر عاطفه با تمام وجود محبت خود را به تکتک افراد کنگره۶۰ میبخشد و سرچشمهی آرامش و محبت در اینجا است. راه سخت و دشواری پیش روی من است؛ اما پایان این راه، آرامش و رهایی از ضدارزشها، دوری از منیت، ترس و ناامیدی است. راه دشوار است؛ اما پایانی شیرین برای من به ارمغان دارد.
نویسنده: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم)
ویرایش و رابط خبری: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر عاطفه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بیرجند
- تعداد بازدید از این مطلب :
56