جلسه سوم از دوره سیزدهم سری کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰ ویژه مسافران و همسفران نمایندگی صادق قم با استادی مسافر ابراهیم و نگهبانی مسافر احمد و دبیری مسافر اسماعیل با دستور جلسه" عدالت،آیا همه افراد در کنگره با هم برابر هستند "سهشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷ آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
تشکر میکنم از راهنمای سفر اولم آقای محمد بصیری، تشکر میکنم از ایجنت محترم و گروه مرزبانی و تمامی خدمتگزاران نمایندگی.
دستور جلسه عدالت، آیا همه افراد در کنگره با هم برابر هستند.
این دستور جلسه اشاره میکند به اینکه من به چه چیزی فکر میکنم در واقع همه با هم برابر هستیم همه از یک منبع آموزشی استفاده میکنیم اما تفاوتی که وجود دارد این است من چه برداشتی داشته باشم، چه هدفی داشته باشم برای آمدن به کنگره،همیشه این مثال در ذهن من است کنگره یک هدف نیست یک وسیله است برای رسیدن به هدف حال آن هدف چیست؟این است که بتوانم به حال خوش برسم، به رهایی برسم.
هیچ موقع فراموش نمیکنم این موضوع را در سفر اول میآمدم قضاوت میکردم حالم هیچ موقع خوب نبود به جلسه دیر میآمدم به راهنمایم گفتم چرا اینگونه است فرمودند متوجه میشوی و این علامت سوال در ذهن من همیشه بود،سفر من خراب شد علامت سوال در ذهن من رفع شد و متوجه شدم آن کسانی که زود میآیند سی دی مینویسند یا به پارک یا به استخر میروند حالشان خوب است،راهنمایم به من میگفت مقایسه کن جوابت را پیدا کنی و جواب پیدا شد.
قطعاً آن کسانی که در کنگره سر موقع میآیند خدمت میکنند با کسانی که دیر میآیند و خدمت نمیکنند متفاوت هستند.
آموزشی که در کنگره به ما داده میشود این است که ما همیشه قدردان باشیم چشم گفتن بلد باشیم و الگوها را ببینیم، روش کنگره الگویی است.
حالا میرویم سراغ عدالت آیا من ابراهیم توانستم در خودم عدالت را برقرار کنم،آن عدالت در من اینگونه است که من آمدهام به کنگره و میخواهم به حال خوش برسم،آیا سیدیام را مینویسم، آیا دارویم را سر موقع میخورم، آیا به حرف راهنما گوش میدهم هر موقع من اینها را انجام دادم در من عدالت برقرار میشود،باید همیشه عمل صالح را در خودم اجرا بکنم، در وادی ۱۴ میگوید دو راه بیشتر وجود ندارد یکی اینکه به نیروهای الهی بپیوندیم یا بروم به سمت نیروهای شیطانی و قطعاً اگر کسی در سمت نیروهای الهی حرکت کند آن عدالت در آن برقرار میشود.
یک داستانی هم است در مورد عدالت، یک شخصی هیزم میشکند برای فروش و آنها را میبرد به بازار، هنگام رفتن به بازار یک شخص پشت سر آن حرکت میکرده، بعد از فروش هیزمها آن شخص سکهها را دریافت میکند و آن شخصی که پشت سر آن هیزم فروش حرکت میکرده جلوی هیزم فروش را میگیرد و میگوید نصف آن سکهها برای من است هیزم شکن میپرسد برای چه و بحث میکنند و میروند به محکمه، آنجا میپرسند چه شده هیزم شکن داستان را تعریف میکند و قاضی از آن یکی شخص سوال میپرسد که چه شده؟ میگوید آن شخص هیزمها را میشکست با تبر و من هِن میگفتم،قاضی حکم را صادر میکند قاضی حکم را صادر میکند، میگوید سکهها را بیاورید و تکان دهید و آن شخص فقط صدای سکهها را بشنود.
در کنگره هم وقتی من میآیم و هیچ تلاشی نمیکنم قطعاً به عدالت نمیرسم،به حال خوش نمیرسم حال خوش زمانی میآید که خدمتگزار باشیم،من زمانی که در حال خدمت بودم متوجه شدم که به آن حال خوش میرسم هنگام خدمت داستان متفاوت است،در آخر هدف این است که عدالت را در خودم برقرار کنم و به آن مفهوم واقعی برسم تا به آن حال خوش برسم.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید متشکرم.

تایپ خبر همسفر امیرمحمد
عکاس مسافر حمزه لژیون
ارسال خبر همسفر امیرمحمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
101