English Version
This Site Is Available In English

آن زمان که در گذرگاه سخت سرگردان بودم..

آن زمان که در گذرگاه سخت سرگردان بودم..

سلام دوستان بهروز هستم مسافر
با بیش از 8سال تخریب وارد کنگره شدم با انواع انتی ایکس،اخرین انتی ایکس مصرفی تریاک به مدت 8ماه است که سفر میکنم به روش دی اس تی، داروی درمان شربت اوتی، به راهنمایی استاد عزیزم جناب اقای زرگرانی،ورزش در کنگره فوتبال،تی دی اس در حال مصرف 0/4 در ضمن مسافر ویلیام هم هستم به بیش از 8سال تخریب اخرین انتی ایکس مصرفی روزی یک بسته سیگار مدت3ماه است که سفر میکنم به روش دی اس تی داروی درمان ادامس نیکوتین به راهنمایی استاد عزیزم جناب مهدی اقای دشتی ورزش فوتبال تی دی اس در حال مصرف دوره سازگاری
چه زیباست واژهٔ خدمت....
بدون وجود فاکتور خدمتگزاری نه رشدی صورت می‌پذیرد و نه امیدی به تکامل خواهد بود.پیش‌نیاز پیوستن به معشوق، عشقی است که در مسیر خدمت به انسان‌ها به دست آید....عشق نیروی مقدسی است که چون شعله‌اش دامن کسی را گیرد، سراپای وجود او را بسوزاند... و اما در روزگاری که مردمانش عصا را از کور می‌دزدند، چگونه می‌توان عشق را جست‌وجو کرد ولی کنگره 60 عاشقانی دارد که رد پای این عشق در وجودشان خیمه زده...

بزرگمردان کنگره به درکی رسیده‌اند که می‌دانند زندگی چیزی جز عشق ورزیدن به مخلوقین نیست و حیات بدون چنین عشقی معنا ندارد. در این دنیایی که مردم از نامردمی‌ها سخن می‌گویند، هنوز هم هست انسان‌هایی که آن‌چنان عشق و محبت بلاعوض خودشان را تقدیم جهان هستی و انسان‌های دیگر می‌کنند و صفات زیبای بخشندگی و عشق و مهربانی خداوند را در اندازه‌های کوچک‌تر به تصویر می‌کشند که گویی از آسمان آمده‌اند، آن‌هم برای عاشقی...!!

آن زمانی که در گذرگاه سخت سرگردان بودم، به دنبال فانوسی! چراغی! روزنه‌ای می‌گشتم، دستی به طرفم آمد، گرم و صمیمی بود، هیچ نسبت خویشاوندی بین ما نبود اما نگاهش نافذ و مهربان بود. گرمای وجودش، لبخندش، آرامشش، صفای کلامش، باعث شد دستش را بگیرم، در کنارش سفری را آغاز کردم از قهر به مهر... از ظلمت به نور... پیوند محبت تنها ریسمانی بود که من و او را به هم متصل نگاه می‌داشت....

من راه‌گم‌کرده‌ای در مه غلیظ سرگردان که حتی پیش پای خود را نمی‌دیدم ولی او برایم نور شد، مرا با خودم آشتی داد، به من درس معرفت داد، تک‌تک وادی‌ها را برایم معنا کرد و همیشه آخر هر وادی ندا سر می‌داد که‌ای مسافران! باید کاربردی‌شان کنید!! تا به وادی عشق  برسید، یقیناً او خود رسیده بود. زیرا حرف‌هایش که از اعماق وجودش بود بر جان دل می‌نشست. کمکم کرد که خود را بیابم و در پی آن خدایم را.... گفت: کسی که خدا را دارد چه کم دارد؟؟!
ای راهنمای عزیز:
چه روزها که خستگی‌هایت را پشت درب شعبه گذاشتی و غم‌هایت را پشت نگاهت پنهان کردی و با لبخند وارد لژیون شدی تا قوت قلب باشی...
خوب می‌دانم که چقدر تلاش کردید و زمان‌ها صرف کردید و آموزش‌هایی که دادید اول‌ازهمه خودتان اجرایی کردید که باعث شد آن‌قدر کلام و رفتارتان تاثیرگزار شود تا حصار نادانی و جهلی را که مانند پیله‌ای به دور این خستگان راه تنیده شده بود را در هم شکنید و مسافران را با دنیایی تازه آشنا کردید.

دنیایی بدون مصرف مواد.... دنیایی تازه با هوای تازه، بدون مصرف سیگار و دنیایی تازه با جهان‌بینی سالم... تا بتوانند زندگی و انسان‌ها و حتی خودشان را از دریچهٔ عشق و محبت ببینند، تا بتوانند روشنایی و امید را درک کنند و رها شوند.
هر زمان در مسیر خود به مانعی برخورد کردیم، مانند یک فرمانده جنگی توانا ما را به بهترین مسیر هدایت کردید.
نهایت آموختن از استاد، رفتار اوست! علم همراه عمل را راهنمایان نشانمان دادند. به قول بزرگمان: در این مسیر باید صبر ایوب، مهر، تفکر و گذشت رسول خدا (ص)، عدالت علی (ع) و شجاعت حسین (ع) را داشت.
راهنمایان خود زخم‌خوردهٔ وادی اعتیاد بودند که راهنمایانی از جنس نور مرهم زخم‌هایشان شدند و پرواز را تجربه کردند؛ و روزبه‌روز اوج گرفتند تا جایی که فرمان صادر شد به جرئهٔ خدمتگزاران کنگره 60 بپیوندید و این‌گونه بود که راهنما شدند....
علم زمانی ارزشمند است که آن را به دیگران انتقال دهیم و زکات علم و دانش، آموختن آن به دیگران است و بهترین توفیقی که نصیب کمک راهنمایان می‌شود این است که در مسیر آموزش دادن خود نیز آموزش می‌گیرند.
به فرمودهٔ آقای خدامی: راهنمایان کنگره 60 مجهز به اسلحهٔ عقل و عشق و ایمان هستند. در کنگره حتی اخم راهنما رحمت است و نعمت، شاید ابتدای سفر باور نداشته باشیم و زبان به شکوه و گلایه بازکنیم ولی به‌مرور خواهیم فهمید که وجودشان پر از مهر است، گویی خداوند آن‌ها را به عشق و صبر گره‌زده است، مانند گندم بودنشان برکت و نبودشان قحطی است، قحطی آموزش...

و اما جناب آقای مهندس دژاکام که با تلاش و کوشش و درایت، معلم‌ها و راهنمایانی را پرورش داد، تا این عزیزان چراغ راه سیل عظیمی از انسان‌هایی باشند که در تاریکی غوطه‌ورند و منتظر روزنه‌ای از نور هستند. حال مگر می‌شود در رثای نام بلندتان بگویم کلام قاصر است؟ اتفاقاً واژه‌ها بی‌پروا بر زبانم هجوم می‌آورند، شما از جان‌مایه می‌گذارید و این زیباترین مفهوم عشق است.
در اخر تشکر میکنم از استادان عزیزم جناب محمد زرگرانی و جناب مهدی دشتی که با اموزشهای ناب خودشان باعث شدند من به این قسمت از سفر برسم و عضو کوچکی از خدمتگذاران کنگره باشم

مسافر بهروز لژیون یکم نمایندگی سنایی نیشابور

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .