هفتمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی دانیال اهواز به استادی همسفر زهرا، نگهبانی پهلوان همسفر مهوش و دبیری دنور همسفر الهام روز دوشنبه ۳۰ تیر ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ با دستور جلسه «وادی پنجم و تاثیر آن روی من» آغاز به کار کرد.
.jpg)
خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما عزیزان هستم. از نگهبان جلسه همسفر مهوش، دبیر جلسه، ایجنت عزیز و مرزبان سپاسگزارم. به ایجنت همسفر اعظم خداقوت میگویم و به همسفر نوریه تبریک میگویم شروع خدمت ایجنتیشان را انشاالله در این مسیر جدید مستدام باشند. دستور جلسه امروز وادی پنجم است. چهار وادی اول در مورد تفکر و حرکتهای ذهنی است، به این صورت که ما باید ابتدا در ذهن خودمان ترسیم کنیم. در وادی پنجم یکدفعه به نقطه عمل وارد میشویم. آقای مهندس در وادی پنجم، هفت پله را معرفی میکنند که پله اول: دوری از ضدارزشها است، که ضدارزشها کاملا مشخص هستند مانند؛ دروغنگفتن، غیبتنکردن، تجسسنکردن و... پله دوم: خودداری؛ یعنی اگر درست یا غلط یک کاری را نمیدانیم نباید انجام بدهیم. دو پلهای که به نظر من خیلی مربوط به لژیون سردار هستند یکی قناعت و دیگری پسانداز است. قناعت یعنی شکرگزار چیزی که داریم باشیم. من خودم قبل از اینکه وارد کنگره شوم شکرگزار چیزهایی که داشتم نبودم. خیلی چیزهای سادهای در زندگی هستند که باید شکرگزار آنها باشیم مثل؛ سلامتی، اینکه چشمم میبیند، دستم حرکت میکند و.... خیلی چیزها که شاید خیلیها آن را ندارند تا برسیم به زمینههای مالی. وقتی شکرگزاری میکنیم به نظر من آنجاست که دربهای برکت برای ما باز میشوند و انگار که انسان اطراف خود را میبیند. من خودم قبل از کنگره قناعت را بلد نبودم و تازه مقایسه و گله میکردم که چرا مثلا آن شخص بیشتر دارد و من ندارم؟ چرا آن شخص به اندازه من کار میکند؛ ولی درآمدش بیشتر است و زندگی او بهتر میگذرد؟ پلهای را که خیلی خوب در کنگره یاد گرفتیم پسانداز است. اوایل که به لژیون سردار آمده بودیم یک نفر به اینجا آمد و سال اول عضو لژیون سردار شد و یک اتفاق خیلی بد برایش افتاد، سال دوم یک اتفاق بدتر و سال سوم که دنور شد یکی از عزیزانش را از دست داد! بعد گفت چرا هرکسی که عضو لژیون سردار میشود برایش اتفاقات خوب میافتد؛ ولی برای من برعکس است؟ یکسالی آقای مهندس صحبت کردند و گفتند: پسانداز ما فقط برای این بعد نیست؛ زمانی که این بعد را ترک میکنیم و میرویم شاید دیگر همه فرصتها تمام شوند و همین کارهایی که اینجا کردید در همین لژیون سردار، به کارمان بیاید؛ وقتیکه من بدون چشم داشت میبخشم و پسانداز میکنم. حال برکت مالی آن به کنار؛ ولی اگر حساب و کتاب کنم روی برکت مالی شاید اصلا آن اتفاق نیفتد. من در لژیون سردار اینجور فکر میکنم و میگویم؛ این پسانداز اگر اینجا به کارم نیاید قطعا در ابعاد بعدی در رشد، در آموزش و در اتفاقاتی که در روزمره برای من اتفاق میافتد و من متوجه نیستم آن پسانداز به کارم میآید.
من یادم میآید زمانی که دخترم به دنیا آمده بود و برایش کادو آورده بودند، آمدم و او را عضو لژیون سردار کردم و گفتم این بچه باید از همین الان یاد بگیرد که یک بخشی از پولش را برای خودش خرج کند و پسانداز مالی شود برای خودش، از همین الان من باید اینها را برایش جمع کنم و به او یاد بدهم که تو باید یک پسانداز میکردی برای آینده و شاید برای زندگیهای بعدی خودت؛ اگر از الان به این بچه یاد ندهم آنوقت یاد میگیرد که فقط پولهایش را پسانداز کند که مثلا کلی طلا دارد؛ ولی هیچ استفادهای از آنها نکند. ما باید از آن چیزی که داریم ببخشیم تا در ابعاد بعدی تبدیل به آموزش شود، یعنی این مرحله برای من بگذرد. من آخر وادی پنجم را خیلی دوست دارم تسلیم، رضا و توکل. تسلیم، رضا و توکل خیلی سخت است، که بخواهیم کامل تسلیم حق شویم؛ شاید اگر انسان به این مرحله برسد دیگر آموزشش به پایان برسد. من خودم نه تنها آدم تسلیمی نبودم؛ بلکه بسیار آدم عجولی بودم، یعنی انتظار داشتم وقتی یک کاری را میخواهم شروع کنم بایستی سریع نتیجه آن را ببینم، اینکه بخواهم زمان بگذرد و یا توکل کنم اصلاً این بخش برای من تعریف نشده بود. در کنگره این را یاد گرفتم که باید توکل کنم، تسلیم فرمان خداوند باشم. وقتی تسلیم شدم و ایستادم کنار، حتی یک جاهایی فکر میکردم به ناحق دارم یک چیزهایی را میشنوم، آن لحظه که تسلیم میشویم شاید ده سال بعد بفهمم که بهناحق نبوده و یک جایی، یک کاری کردهام که این اتفاق برای من افتاده که در آنجا باید تسلیم میشدم و سکوت میکردم. انسان خیلی با خودش کلنجار میرود و خیلی از زخمها در درونش باز میشود؛ وقتی میبیند که یکسری اتفاقات برایش میافتد. چرا من چرا منهای او شروع میشود؛ ولی وقتی که توکل میکنیم و تسلیم میشویم تازه میفهمیم که چرا باید این اتفاقات برای من میافتاد. شاید من به شخصه خیلی از اتفاقات را هم الان متوجه نشوم؛ ولی قطعا در آینده، زمانی که دیگر چشمها بسته میشود، پیامبر حدیث دارند که میگویند: مردهها از ما شنواتر و بیناتر هستند. شاید آن موقع که شنواتر و بیناتر میشویم معنی خیلی از پساندازها، معنی خیلی قناعتکردنها و خیلی از تسلیمشدنها را آنجا خواهیم فهمید، که چرا الان اینجا نشستهایم و در لژیون سردار هستیم، چرا پسانداز کردن را به ما یاد میدهند، چرا باید به جیب من فشار بیاید و بیایم در اینجا عضو لژیون سردار شوم و... که قطعا جواب خیلی از این سوالها به ما داده خواهد شد. به همسفر کلثوم عزیز دنوریشان را تبریک میگویم و انشاالله برایش پربرکت باشد. امیدوارم امسال گلریزان بهتری داشته باشیم. سالی که آمدیم در اینجا و لژیون سردار را شروع کردیم شاید باورتان نشود؛ ولی فقط دو میلیون و خوردهای پول جمعآوری شد، فکر کنم همسفر جمیله اولین کسی بودند که عضو لژیون سردار شدند، آقای تفرشی آن موقع ایجنت بودند و با تعجب گفتند فقط دو میلیون جمعآوریشده؟!میدانید در شعب دیگر چقدر پول جمعآوریشده؟ خیلی خوشحالم که از آن اتفاق رسیدیم به اینجا. در آن سال باز هم نسبت به سالهای قبل آن دو میلیون خیلی بود و به نسبت آن سال خیلی شعبه ضعیفی بودیم؛ ولی الان فکر میکنم شعبه دانیال اهواز جزو یکی از شعب قوی باشد . خدا را شکر میکنم و امیدوارم که پهلوانها، دنورها و اعضای لژیون سردار جدیدی که قرار است عضو شوند بیشتر شوند و همه از این سفرهای که پهن شده استفاده کنند.
.jpg)
.jpg)
مرزبان کشیک:همسفر فروغ، مسافر مهدی
تایپیست: همسفر صفا رهجو راهنما همسفر مریم (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر زهرا رهجو راهنما همسفر زینب (لژیون یکم)
ویراستاری و ارسال: همسفر ملیکا نگهبان سایت
همسفران نمایندگی دانیال اهواز
- تعداد بازدید از این مطلب :
250